English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (37 milliseconds)
English Persian
debug اشکال زدایی کردن
debugged اشکال زدایی کردن
debugs اشکال زدایی کردن
Other Matches
debug اشکال زدایی
debugging اشکال زدایی
debugs اشکال زدایی
debugged اشکال زدایی
debugging aids ادوات اشکال زدایی
debugging aids وسائل اشکال زدایی
debugging a program اشکال زدایی یک برنامه
program debugging اشکال زدایی برنامه
debug aids ادوات اشکال زدایی
transversal اجرای هر جمله از یک برنامه برای اهداف اشکال زدایی
error trapping اشتباه زدایی غلط زدایی
dehydroisomerization همپارش با هیدروژن زدایی ایزومر شدن با هیدروژن زدایی
deskew اریب زدایی کردن
desegregating تفکیک زدایی کردن
desegregates تفکیک زدایی کردن
defusing تشنج زدایی کردن
de escalate تشنج زدایی کردن
de-escalate تشنج زدایی کردن
de-escalated تشنج زدایی کردن
defuse تشنج زدایی کردن
de-escalates تشنج زدایی کردن
de-escalating تشنج زدایی کردن
desegregate تفکیک زدایی کردن
defused تشنج زدایی کردن
defuses تشنج زدایی کردن
desegregated تفکیک زدایی کردن
discomfit ایجاد اشکال کردن
To raise difficulties . To creat obstacles. اشکال تراشی کردن
discomfited ایجاد اشکال کردن
discomfiting ایجاد اشکال کردن
debug اشکال زدائی کردن
debugs اشکال زدائی کردن
discomfits ایجاد اشکال کردن
debugged اشکال زدائی کردن
smoothest صاف کردن بدون اشکال بودن
smooths صاف کردن بدون اشکال بودن
smoothed صاف کردن بدون اشکال بودن
smooth صاف کردن بدون اشکال بودن
bug بطورپنهانی درمحلی میکروفون نصب کردن اشکال
bugs بطورپنهانی درمحلی میکروفون نصب کردن اشکال
bugging بطورپنهانی درمحلی میکروفون نصب کردن اشکال
graphs اشکال مختلف یک حرف با گرافیک و طرح خطی ثبت کردن
graph اشکال مختلف یک حرف با گرافیک و طرح خطی ثبت کردن
filling out [پر کردن زمینه فرش با گل ها و یا اشکال مختلف جهت تزئین بیشتر متن]
utility برنامه مفید که همراه با توابعی از قبیل جستجوی فایل , کپی کردن , دایرکتوری فایل , مرتب کردن و رفع اشکال و توابع ریاضی مختلف میباشد
gadroon اشکال تزئینی محدب حاشیه بشقاب و فروف قدیمی اشکال تزئینی محدب حاشیه یقه
deglaciation یخ زدایی
dehydration اب زدایی
de icing یخ زدایی
demystify راز زدایی
demystifies راز زدایی
discoloration رنگ زدایی
demystified راز زدایی
disinhibition بازداری زدایی
dispergation لخته زدایی
mechanical de icing یخ زدایی مکانیکی
stain removed لکه زدایی
accretion of silt رسوب زدایی
decolonization مستعمره زدایی
demagnetization مغناطیس زدایی
desulphurizing گوگرد زدایی
demystifying راز زدایی
depolarization قطبش زدایی
desalination نمک زدایی
deoxygenation اکسیژن زدایی
desalinization نمک زدایی
desalting نمک زدایی
demythologization اسطوره زدایی
desegregation جدایی زدایی
demodulation تحمیل زدایی
detente تشنج زدایی
desensitization حساسیت زدایی
desulfurization گوگرد زدایی
peptization لخته زدایی
deculturation فرهنگ زدایی
decolorization رنگ زدایی
undoing عمل زدایی
decarboxylation کربوکسیل زدایی
decarbonylation کربونیل زدایی
debug aids ابزاراشکال زدایی
deamination امین زدایی
dealkylation الکیل زدایی
degasify گاز زدایی
de escalation تشنج زدایی
deforestation جنگل زدایی
trubleshoot عیب زدایی
troubleshoot عیب زدایی
decoloration رنگ زدایی
blanching رنگ زدایی
genocide نژاد زدایی
descaling پوسته زدایی
sterilization گند زدایی
deionization یون زدایی
dehydrohalogenation هیدروهالوژن زدایی
dehydrogenation هیدروژن زدایی
decentralization مرکزیت زدایی
dehumidification رطوبت زدایی
unconditioning شرطی زدایی
decolourization رنگ زدایی
unlearning یادگیری زدایی
desulfurization unit واحد گوگرد زدایی
systematic desensitization حساسیت زدایی منظم
hydrodesulfurizing گوگرد زدایی با هیدروژن
acid depolarization قطبش زدایی اسیدی
bleaching رنگ زدایی الیاف
demagnetization factor ضریب مغناطیس زدایی
demodulation کشف تحمیل زدایی
pyrolytic dehydrogenation هیدروژن زدایی تفکافتی
bleaching powder گرد رنگ زدایی
dehydrocyclization حلقهای شدن با هیدروژن زدایی
traversing اشکال
traverses اشکال
traversed اشکال
nodes اشکال
traverse اشکال
dead lock اشکال
drawback اشکال
node اشکال
worriment اشکال
drawbacks اشکال
barely با اشکال
spinosity اشکال
disadvantage اشکال
disadvantages اشکال
bugs اشکال
bugging اشکال
nodus اشکال
snaggy پر اشکال
bug اشکال
to make difficulties اشکال تراشیدن
trouble shooting رفع اشکال
troubleshooting اشکال یابی
demurrable اشکال کردنی
smooth delivery تحویل بی اشکال
hardness اشکال سفتی
baboons اشکال مضحک
baboon اشکال مضحک
nuclide اشکال اتمی
fault description توضیح اشکال
error description توضیح اشکال
description of error توضیح اشکال
defect description توضیح اشکال
difficulties اشکال زحمت
difficulty اشکال زحمت
to tide over a difficulty اشکال را بر طرف
burble اشکال بی نظمی
burbled اشکال بی نظمی
burbles اشکال بی نظمی
burbling اشکال بی نظمی
debugger اشکال زدائی
debugger اشکال یابی
diversely به اشکال مختلف
debugging اشکال زدائی
impediment محظور اشکال
impediments محظور اشکال
i can add rapidly به اشکال ما افزود
geometric shapes اشکال هندسی
geometrical figures اشکال هندسی
forms of currency اشکال پول
swarm چندین اشکال برنامه
similar figures اشکال همانندیا متشابه
handicaps امتیاز دادن اشکال
to create a difficulty اشکال پیش اوردن
wells بدون اشکال اوه
well بدون اشکال اوه
acataposis اشکال عمل بلع
kaleidoscope لوله اشکال نما
handicap امتیاز دادن اشکال
it is particularly difficult یک اشکال بخصوصی دارد
swarmed چندین اشکال برنامه
dysphagia اشکال دربلعیدن غذا
swarms چندین اشکال برنامه
debugger برنامه اشکال زدایییثلاعللهگل
kaleidoscopes لوله اشکال نما
To get into difficulties. دچار اشکال شدن
bottle neck مانع اشکال کار
There is the rub. اشکال درهمین جااست
diversiform دارای اشکال مختلف
dysphonia اشکال در حرف زدن
pressed for time <idiom> با اشکال وبه سختی وقت
add قرار دادن اشکال کنار هم
adding قرار دادن اشکال کنار هم
adds قرار دادن اشکال کنار هم
filet توری دارای اشکال مربع
galanty show نمایش اشکال بوسیله سایه انداختن
proteus خدای دریا که اشکال مختلف بخودمیگرفته
To put obstacles in the way. سنگ انداختن درکاری (اشکال تراشیدن )
pattern مجموعهای از خط وط با قاعده و اشکال که مکرر تکرار می شوند
pleomorphic چند شکلی دارای اشکال وصور مختلف
zoomorphism استعمال اشکال حیوانات در هنربعنوان علائم مخصوص
patterns مجموعهای از خط وط با قاعده و اشکال که مکرر تکرار می شوند
primitive برای تولید اشکال پیچیده تر در برنامه گرافیکی
intarsia منبت کاری و تزئین گل و بوته و اشکال بر روی چوب
bioastronautics مطالعه اثرات مسافرتهای فضایی در اشکال مختلف حیات
annular وسایل و ابزار حلقه دار دارای علائم و اشکال حلقوی
planimeter دستگاهی که مساحت اشکال غیر هندسی رابا ان اندازه می گیرند
numerical indicator tube هر گونه لامپ الکترونی که توانایی نمایش اشکال عددی را دارد
set معرفی محلهای نقاط توقف در برنامه در حین رفع اشکال
sets معرفی محلهای نقاط توقف در برنامه در حین رفع اشکال
tessellate کاهش شکل پیچیده به مجموعهای از اشکال ساده تر معمولاگ مثلث
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com