English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 129 (7 milliseconds)
English Persian
prohibited goods اشیاء ممنوع
Other Matches
thing اشیاء
means objects اشیاء وسیله
hidden objects اشیاء پنهان
equipollent اشیاء هم قوه
still life نقش اشیاء
valuable goods اشیاء باارزش
consumer goods اشیاء مصرفی
turnery اشیاء تراشیدنی
valuable goods اشیاء بهادار
odds and ends <idiom> اشیاء جوروباجور
harnessing اشیاء تهیه کردن
harnessed اشیاء تهیه کردن
gew gaw اشیاء قشنگ بی مصرف
sacrilege سرقت اشیاء مقدسه
antique shop فروشگاه اشیاء عتیقه
reliquary جعبه اشیاء متبرکه
bric a brac اشیاء کهنه وعتیقه
achate اشیاء خریداری شده
harness اشیاء تهیه کردن
reliquaries جعبه اشیاء متبرکه
abandonee صاحب اشیاء ترک شده
catchall فرف یامخزن اشیاء گوناگون
plinking تیراندازی تفریحی بسوی اشیاء
microstructure ساختمان میکروسکپی اشیاء یابافت ها
phantasmagorias منافر متغیر اشیاء تخیلات پی در پی ومتغیر
avoirdupois اشیاء و اجناسی که با توزین فروخته میشوند
phantasmagoria منافر متغیر اشیاء تخیلات پی در پی ومتغیر
scrimshaw اشیاء منبت کاری یا حکاکی شده زینتی
comparator دستگاه اندازه گیری وسنجش وقیاس اشیاء
anthropopathism اعتقاد به وجود روح انسانی در اشیاء و موجودات
doppler radar رادار تعیین کننده اشیاء ثابت و متحرک
safe deposit صندوق اهن مخصوص امانت اشیاء گرانبها
micrometer caliper پرگار مخصوص اندازه گیری اشیاء خیلی ریز
false parallax تغییر محل فاهری اشیاء به علت شکست نور
illicit ممنوع
prohibbited ممنوع
prohibited ممنوع
in d. ممنوع
taboo ممنوع
impermissible ممنوع
forbidden ممنوع
disallowable ممنوع
barred ممنوع
taboos ممنوع
periscopes دوربین زیر دریایی مخصوص مشاهده اشیاء روی سطح اب
periscope دوربین زیر دریایی مخصوص مشاهده اشیاء روی سطح اب
flea markets بازار مخصوص فروش اشیاء ارزان قیمت یادست دوم
flea market بازار مخصوص فروش اشیاء ارزان قیمت یادست دوم
forbidden ممنوع شده
debar ممنوع کردن
forbids ممنوع کردن
rule out ممنوع ساختن
NO PARKING پارکینگ ممنوع
forbid ممنوع کردن
closed ممنوع الورود
forbidden band نوار ممنوع
forbidden vibration ارتعاشات ممنوع
forbidden zone ناحیه ممنوع
no waiting توقف ممنوع
no parking توقف ممنوع
debarred ممنوع کردن
debarring ممنوع کردن
prohibiting ممنوع کردن
restrict ممنوع کردن
prohibits ممنوع کردن
restricting ممنوع کردن
restricts ممنوع کردن
prohibit ممنوع کردن
it's forbidden to ... ممنوع است که...
debars ممنوع کردن
prohibited ممنوع شده
to be absolutely forbidden [prohibited] مطلقا ممنوع بودن
forbidden transition جهش الکترونی ممنوع
forbidden energy zone ناحیه انرژی ممنوع
it is strictly forbidden اکیدا ممنوع است
bars بازداشتن ممنوع کردن
no smoking allowed استعمال دخانیان ممنوع
ban item کالای ممنوع الورود
No camping چادر زدن ممنوع
No camping اردو زدن ممنوع
No left [right] turn! گردش به چپ [راست] ممنوع!
bar بازداشتن ممنوع کردن
shadow factor ضریب مربوط بانحراف سایه در عکس هوایی برای تعیین ارتفاع اشیاء
spasur سیستم اکتشاف فضایی که مخصوص کشف اشیاء سرگردان در فضای جو زمین است
proscribed ممنوع ساختن تحریم کردن
the import of which is prohibited ان کالا ممنوع الورود است
proscribes ممنوع ساختن تحریم کردن
no thoroughfare امدو شدیاعبور) ممنوع است
proscribe ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribing ممنوع ساختن تحریم کردن
fetish اشیاء یاموجوداتی که بعقیده اقوام وحشی دارای روح بوده وموردپرستش قرارمی گرفتند بت
fetishes اشیاء یاموجوداتی که بعقیده اقوام وحشی دارای روح بوده وموردپرستش قرارمی گرفتند بت
stroke writer ترمینال گرافیکی برداری که اشیاء را روی صفحه بوسیله یک سری خطوط نمایش میدهد
assembly lines دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
assembly line دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
to bar somebody from a competition شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
dut of court ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
to bar somebody from something [doing something] ممنوع کردن [کسی از چیزی] [اصطلاح رسمی ]
dry town شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
commit no nuisance ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
outlaw یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
weather bound ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
talking is not permitted سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
outlaws یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawed یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawing یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
fence month ماهی که شکارگوزن یاماهی گیری دران ممنوع است
sprites اشیاء کوچک و با وضوح بالاکه روی مانیتور بطورمستقل از متن یا گرافیک دیگرمی توان حرکت داده شوند
z scale نوعی مقیاس خطی روی عکس هوایی مورب که برای اندازه گیری ارتفاع اشیاء به کار می رود
forbidden fruit چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruits چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
dog down بستن و جذم کردن درب محکم کردن درپوش اشیاء
conceptual tool وسیلهای برای کار با نظریه ها بجای کار با اشیاء
black book دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
spectrozonal photography عکاسی از اشیاء منتخب عکاسی از اشیای مخصوص
hyperfocal distance مسافت بین عدسی دوربین تانزدیکترین اشیاء میدان تصویردوربین وقتی که دوربین روی فاصله بینهایت تنظیم شود
moments ممان وزن بار هواپیما نیروی گریز ازمرکز وزن اشیاء داخل هواپیما
moment ممان وزن بار هواپیما نیروی گریز ازمرکز وزن اشیاء داخل هواپیما
disbarment محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
countermand لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermanding لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermands لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermanded لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
seal off محاصره کردن ممنوع الورود کردن
prohibits ممنوع کردن تحریم کردن
prohibiting ممنوع کردن تحریم کردن
prohibit ممنوع کردن تحریم کردن
disbar سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com