Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
to not lift a finger
<idiom>
اصلا هیچ کاری نکردن
Other Matches
without lifting a finger
بدون اینکه اصلا کاری بکند
[اصطلاح روزمره]
fail
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
dud probability
درصد احتمال عمل نکردن گلوله یا اصابت نکردن ان
in no case
اصلا
ever
اصلا
by birth
اصلا
nix
اصلا
no-no
اصلا نه
cardinally
اصلا"
possibly
اصلا"
mainly
اصلا"
essentially
اصلا"
fundamentally
اصلا"
ever-
اصلا
to start with
اصلا
to begin with
اصلا
initially
اصلا"
originally
اصلا"
radically
اصلا
on no account
اصلا
materially
اصلا"
none
اصلا
why on earth
اصلا چرا
in the main
بیشتر اصلا
It is ridicrlous . I t is a farce .
اصلا" مسخره است
to not feel hungry
[to not like having anything]
اصلا اشتها نداشتن
He answered nothing.
اصلا جواب نداد
anything
<adv.>
هیچ چیز
[اصلا]
he is of greek origin
اصلا یونانی است
by some means or other
<adv.>
هیچ چیز
[اصلا]
Money is no object at all .
پول اصلا" مطرح نیست
There was absolutely no point in her going .
رفتن او اصلا" موردی نداشت
not on any account
اصلا روی هیچ حسابی
Nothing is further from my mind than marriage .
اصلا" فکر ازدواج نیستم
I don't
[ couldn't ]
give a damn about it.
<idiom>
برایم اصلا مهم نیست.
I didnt relize what was going on .
اصلا" نفهمیدم چه خبر است
to not give a hoot in hell for something
برایشان اصلا مهم نباشد.
to not give a stuff about something
[British E]
برایشان اصلا مهم نباشد.
to not give a toss about something
[British E]
برایشان اصلا مهم نباشد.
It isn't anything like her.
او
[زن]
اصلا همچنین رفتاری ندارد.
Forget it . dont give it a thought .
اصلا"فکرش راهم نکن
It is of no interest to me at all.
من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
The suggestion didn't go down very well with our boss.
کارفرما این پیشنهاد را اصلا نپذیرفت.
Such a thing does not exist at all .
چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
blow torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torching
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
it is of doubtful proveance
معلوم نیست اصلا از کجا امده است
I don't give a damn shit!
[vulgar]
<idiom>
به ت.مم!
[حرف رکیک و عامیانه]
[اصلا اهمیت نمیدم]
I don't give a monkey's (fart)!
[vulgar]
<idiom>
به ت.مم!
[حرف رکیک و عامیانه]
[اصلا اهمیت نمیدم]
I don't give a shit!
[vulgar]
<idiom>
به ت.مم!
[حرف رکیک و عامیانه]
[اصلا اهمیت نمیدم]
I don't give a fuck!
[vulgar]
<idiom>
به ت.مم!
[حرف رکیک و عامیانه]
[اصلا اهمیت نمیدم]
to not give a shit about something
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
If this is your problem , it is no problem , it is no problem .
اگر گرفتاریت فقط اینست که اصلا" گرفتاری نیست
to not give a smeg about something
[British E]
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
pence for any thing
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
stringing
خطوط خاتم کاری و منبت کاری
to not give a damn about something
[somebody]
برای چیزی
[کسی]
اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح روزمره]
infests
ول نکردن
infesting
ول نکردن
infested
ول نکردن
infest
ول نکردن
to keep it up
ول نکردن
abort
ریشه نکردن
disbelieves
باور نکردن
withdraws
قبول نکردن
withdraw
قبول نکردن
disbelieving
باور نکردن
disbelieve
باور نکردن
disbelieved
باور نکردن
no go
<idiom>
موافقت نکردن
to make no mention of
ذکر نکردن
disclaimed
قبول نکردن
to pass by any thing
رعایت نکردن
disobeys
اطاعت نکردن
to keep at arms length
اشنائی نکردن با
rejection
قبول نکردن
to miss the goal
گل نکردن
[ورزش]
to keep one's distance
اشنایی نکردن
omittance is no quit tance
مطالبه نکردن
disobey
اطاعت نکردن
disobeyed
اطاعت نکردن
disobeying
اطاعت نکردن
to be d. to
توجه نکردن به
indulged
مخالفت نکردن
missfire
عمل نکردن
disclaims
قبول نکردن
disapproves
تصویب نکردن
disclaiming
قبول نکردن
disapprove
تصویب نکردن
disassociating
همکاری نکردن
disassociates
همکاری نکردن
disclaim
قبول نکردن
indulging
مخالفت نکردن
disassociated
همکاری نکردن
disassociate
همکاری نکردن
discommend
توصیه نکردن
disoblige
ممنون نکردن
indulges
مخالفت نکردن
discountenance
تصویب نکردن
disaffiliate
همکاری نکردن
indulge
مخالفت نکردن
square deal
تقلب نکردن
square deals
تقلب نکردن
let it all hang out
<idiom>
پنهان نکردن چیزی
fall out of use
<idiom>
از چیزی استفاده نکردن
disapprove
قبول نکردن رد کردن
put (something or someone) out of one's head (mind)
<idiom>
به موضوعی فکر نکردن
mistrusts
اطمینان نکردن به فن داشتن
to keep an oath inviolate
نقض نکردن سوگند
disapproves
قبول نکردن رد کردن
disapproves
رد کردن تصویب نکردن
not my cup of tea
<idiom>
با چیزی حال نکردن
disapprove
رد کردن تصویب نکردن
plead not guilty
اقرار به جرم نکردن
non-add subtotal
اضافه نکردن به زیرکل
to play not guilty
اقرار بگناه نکردن
understating
حقیقت را افهار نکردن
understates
حقیقت را افهار نکردن
to lose interest
جلب توجه نکردن
understate
حقیقت را افهار نکردن
to turn to account
بهرمندشدن از ضایع نکردن
standpat
ورق عوض نکردن
mistrusting
اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusted
اطمینان نکردن به فن داشتن
to misbehave oneself
درست رفتار نکردن
understated
حقیقت را افهار نکردن
to be in disagreement
[with somebody]
موافقت نکردن
[با کسی]
missfire
عمل نکردن گلوله
mistrust
اطمینان نکردن به فن داشتن
glid
تذهیب کاری
[در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
disbelieving
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
off one's high horse
<idiom>
تحقیرآمیز و مغرورانه عمل نکردن
disbelieves
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
shoot the works
<idiom>
از هیچ تلاشی مضایقه نکردن
failures
عمل نکردن گیر سلاح
(can't) stand
<idiom>
تحمل نکردن،دوست نداشتن
goof off
<idiom>
کار نکردن یاجدی نبودن
married failure
عمل نکردن اتصالی مین
disbelieve
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieved
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
underplays
دست خودرا ادا نکردن
boycotted
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
underplaying
دست خودرا ادا نکردن
underplayed
دست خودرا ادا نکردن
underplay
دست خودرا ادا نکردن
boycotts
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
except
: مستثنی کردن مشمول نکردن
aborts
ریشه نکردن عقیم ماندن
failure
عمل نکردن گیر سلاح
beyond grasp
درک نکردن بیرون ازحدادراک
to be split
[over something]
[with somebody]
موافقت نکردن
[با کسی]
[سر چیزی]
to be at strife
[with somebody]
[over something]
موافقت نکردن
[با کسی]
[سر چیزی]
depersonalization
توجه نکردن به هویت فردی
boycott
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotting
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
to be at odds
[with somebody]
[on / over something]
)
موافقت نکردن
[با کسی]
[سر چیزی]
disregard
اعتنا نکردن عدم رعایت
aborted
ریشه نکردن عقیم ماندن
aborting
ریشه نکردن عقیم ماندن
to turn a d. ear to
توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به
disregards
اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarding
اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarded
اعتنا نکردن عدم رعایت
misfired
عمل نکردن گلوله مانع اتش
misfire
عمل نکردن گلوله مانع اتش
misfires
عمل نکردن گلوله مانع اتش
Keep oneself to oneself.
پیش کسی نرفتن (معاشرت نکردن )
turn one's back on
<idiom>
کمک نکردن به کسی که احتیاج دارد
malfunction
[ اندام یا ماشین و غیره ]
درست کار نکردن
an incredulous smile
لبخندی که نشانه باور نکردن باشد
married failure
عمل نکردن خوشه اتصال مین
refusing
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refused
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
off balance
<idiom>
فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
lay off
<idiom>
بیش از این استفاده نکردن (دارو،سیگار)
welch
زیر قول زدن بتعهدخود عمل نکردن
refuses
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
to fall over
[computer, programme, ...]
[موقتا]
کار نکردن
[دستگاهی یا برنامه ای و غیره]
refuse
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
to have packed up
[British E]
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
to conk out
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
to crap out
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
not to lose sight of
ملاحظه کردن
[به کسی یا چیزی]
را فراموش نکردن
Welsh
زیر قول زدن بتعهدخود عمل نکردن
There is just no comparison between canned vegetables and fresh ones.
سبزیجات کنسرو شده و سبزیجات تازه اصلا قابل مقایسه نیستند.
I can't make anything of it.
من این را اصلا نمی فهمم
[درک نمی کنم]
.
He has a negative attitude towards every thing . to oppose everything .
اصلا" توی دهنش نه است ( بد بین ومنفی است )
fails
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
failed
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
drilling pattern
نمونه مته کاری الگوی مته کاری
mosaics
موزاییک کاری معرق معرق کاری
plumbery
سرب کاری کارخانه سرب کاری
do not coin money
<idiom>
پول چاپ نکردن
[پول چاپ نمی کنم]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com