English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
insurrectionism اصول یاغی گری یا طرفداری ازشورش
Other Matches
sanitize مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
antinomian مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
malcontent یاغی
mutinous یاغی
revolted یاغی
rebellios یاغی
rabel یاغی
lawless یاغی
turbulent یاغی
mutineer یاغی
rebellous یاغی
malcontents یاغی
rebelled یاغی
brigands یاغی
brigand یاغی
lawbreaker یاغی
revolter یاغی
rebet یاغی
mutineers یاغی
contumacious یاغی
outlaw یاغی
insurgents یاغی
rebel یاغی
outlawed یاغی
rebelling یاغی
outlawing یاغی
outlaws یاغی
insurgent یاغی
out law یاغی
rebels یاغی
unruly یاغی
partiality طرفداری
favoritism طرفداری
devotion طرفداری
one sidedness طرفداری
siding طرفداری
adhesion طرفداری
favouritism طرفداری
sidings طرفداری
partisanship طرفداری
one tideness طرفداری
mutineers شخص یاغی
insurgency یاغی گری
insurgence یاغی گری
brigandage یاغی گری
rebelliousness یاغی گری
turbulent یاغی متلاطم
rebels یاغی شدن
mutinies یاغی گری
rebelling یاغی شدن
mutiny یاغی گری
mutineer شخص یاغی
rebel یاغی شدن
turbalence یاغی گری
rebelled یاغی شدن
advocate طرفداری کردن
prelatism طرفداری ازمتران ها
party spirit طرفداری حزبی
growthmanship طرفداری ازرشد
sides طرفداری کردن از
side طرفداری کردن از
take the part of طرفداری کردن
he sided with us طرفداری از ما کرد
to stand for طرفداری کردن از
germanism طرفداری از المان
bias طرفداری تعصب
biases طرفداری تعصب
insurgency شورش یاغی گری
frowardness یاغی گری خودسری
rebel یاغی گری کردن
rebels یاغی گری کردن
rebelled یاغی گری کردن
rebelling یاغی گری کردن
rebel against someone به کسی یاغی شدن
advocated طرفداری کردن حامی
libertarianism طرفداری از ازادی فردی
advocates طرفداری کردن حامی
favor طرفداری مرحمت کردن
favored طرفداری مرحمت کردن
respect of persons طرفداری و واهمه از کسان
favouring طرفداری مرحمت کردن
favouring همراهی یا طرفداری کردن با
unprejudiced بدون تبعیض یا طرفداری
royalism طرفداری از رژیم سلطنتی
advocating طرفداری کردن حامی
favours طرفداری مرحمت کردن
to take the p of a person ازکسی طرفداری کردن
proslavery طرفداری از برده فروشی
favour همراهی یا طرفداری کردن با
favored همراهی یا طرفداری کردن با
favoring طرفداری مرحمت کردن
favoring همراهی یا طرفداری کردن با
favors طرفداری مرحمت کردن
favors همراهی یا طرفداری کردن با
favour طرفداری مرحمت کردن
To take someones side . To side with someone. از کسی طرفداری کردن
favours همراهی یا طرفداری کردن با
mutiny شورش کردن یاغی شدن
mutinies شورش کردن یاغی شدن
mutineer شخص متمرد سرباز یاغی
mutineers شخص متمرد سرباز یاغی
revolts یاغی گری حالت طغیان
revolt یاغی گری حالت طغیان
to rise up against someone [something] به کسی [چیزی] یاغی شدن
pan americanism طرفداری از اتحاد کشورهای امریکایی
with out any p to بدون هیچ طرفداری ازاو
sectionalism طرفداری ازمحله یا استان بخصوصی
phonetioist طرفداری املای مطابق صدا
partook بهره داشتن طرفداری کردن
royalism شاهپرستی طرفداری از سیستم حکومت سلطنتی
The senator argued in favour of lowering the tax. سناتور از کاهش مالیات طرفداری کرد.
teetotal وابسته به طرفداری از منع مسکرات کردن
temperance طرفداری از منع نوشابههای الکلی خودداری
world federalism طرفداری از حکومت جهانی ائتلاف دول
feminism عقیده به برابری زن ومرد طرفداری اززنان
outlaws یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawed یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaw یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
robin hood رابین هود یاغی جنگل نشین و جوانمرد انگلیسی
outlawing یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
to lobby against [for] somebody سخنرانی وتبلیغات کردن مخالف [طرفداری از] کسی
prohibitionism طرفداری از حکم منع فروش نوشابههای الکی
loyalist کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
phonetist متخصص ترکیب صداها طرفداری املای مطابق صدا
p in favour of a person تمایل بی جهت نسبت بکسی طرفداری تعصب امیزازکسی
loyalists کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
agrarianism تساوی در پخش زمین طرفداری از تقسیم اراضی بتساوی بین مردم
technic اصول
ism اصول
ism : اصول
doctrines اصول
nitty-gritty اصول
root اصول
tenet اصول
roots اصول
principles اصول
teaching اصول
doctrine اصول
teachings اصول
creationism اصول افرینش
copernician system اصول کپرنیک
prineipal parts اصول فعل
grimaces ادا و اصول
constitutionalism اصول مشروطیت
grimacing ادا و اصول
chung shin اصول تکواندو
system روش اصول
system اصول وجود
systems روش اصول
systems اصول وجود
rational principle اصول عقلیه
tenet اصول مرام
principles of religion اصول مذهب
denial measures اصول ممانعت
functional اصول مبادی
monopolosm اصول انحصار
mormonism اصول mormon ها
mutualism اصول همکاری
naziism اصول نازی
nazism اصول نازی
monopolism اصول انحصار
neodoxy اصول نوین
technological اصول فنی
technologically اصول فنی
general principles اصول کلی
communism اصول اشتراکی
tenets اصول مسلم
dogma اصول عقاید
principles of economics اصول اقتصاد
principles of economy اصول اقتصاد
relativity principles اصول نسبیت
grimaced ادا و اصول
economic principles اصول اقتصادی
doctrines اصول حکمت
kinesiology اصول مکانیزم
doctrine اصول حکمت
theories اصول نظری
theory اصول نظری
methodologies علم اصول
methodology علم اصول
politics اصول سیاسی
dogmas اصول عقاید
accounting principles اصول حسابداری
modernism اصول امروزی
grimace ادا و اصول
abolitionist اصول بردگی
roots and branches اصول وفروع
banking principles اصول بانکداری
technics اصول فنی
fascism اصول عقاید فاشیست
Euclid's Elements اصول اقلیدس [ریاضی]
sail close to the wind اندکی از اصول تجاوزکردن
Euclid's Elements اصول اقلیدس [ریاضی]
mutualist طرفدار اصول همدستی
manichaeanism اصول فلسفه مانی
hedonics اصول خوشی ولذت
monarchism اصول سلطنت مستقل
telephone switching technique اصول اتصالات تلفنی
to do v to one's principles برخلاف اصول خودرفتارکردن
principles of islamic economics اصول اقتصاد اسلامی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com