Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English
Persian
over issue
اضافه براعتبار رواج دادن
Other Matches
issues
رواج دادن
issued
رواج دادن
issue
رواج دادن
propound
رواج دادن
propounding
رواج دادن
propounds
رواج دادن
propagating
پخش شدن رواج دادن
propagate
پخش شدن رواج دادن
propagates
پخش شدن رواج دادن
propagated
پخش شدن رواج دادن
circulate
انتشار دادن رواج دادن
circulates
انتشار دادن رواج دادن
circulated
انتشار دادن رواج دادن
revives
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
throw in
<idiom>
اضافه دادن یا گذاشتن
raise
ترقی دادن اضافه حقوق
raises
ترقی دادن اضافه حقوق
let off steam
<idiom>
ازدست دادن انرژی اضافه
toincrease any one's salary
اضافه حقوق بکسی دادن
overtime
وقت اضافی اضافه کار اضافه کاری ساعت فوق العاده
maintenance
فرآیند بهنگام سازی فایل با تغییر دادن یا اضافه کردن یا حذف ورودی ها
refinances
تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinanced
تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinancing
تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinance
تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
offsetting
حجم اضافه شده به یک عدد یا آدرس برای دادن عدد نهایی
offset
حجم اضافه شده به یک عدد یا آدرس برای دادن عدد نهایی
circulation
رواج
boomed
رواج
boom
رواج
popularity
رواج
circulations
رواج
booming
رواج
prevalence
رواج
currency
رواج
propagation
رواج
vogue
رواج
currencies
رواج
booms
رواج
immobilizing
از رواج انداختن
demonetize
از رواج اندختن
propounder
رواج دهنده
immobilised
از رواج انداختن
trend-setter
رواج دهنده
immobilizes
از رواج انداختن
immobilized
از رواج انداختن
immobilize
از رواج انداختن
goes
رواج داشتن
trend-setters
رواج دهنده
circulating edium
وسیله رواج
immobilises
از رواج انداختن
go
رواج داشتن
immobilising
از رواج انداختن
go
گشتن رواج داشتن
circulations
رواج پول رایج
goes
گشتن رواج داشتن
circulation
رواج پول رایج
pistole
سکه زرکه بیشتردراسپانی رواج داشت
groschen
سکه سیم المانی که پیشتر رواج داشت
kreutzer
نام سکه مس وسیم که پیشتردرالمان واطریش رواج داشت
gem-set rug
قالچه جواهر نشان
[بیشتر در هند رواج داشته و قدمت آن به بیش از صد سال می رسد.]
check total
آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
checksum
آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
peony
طرح شقایق فرنگی
[این طرح در فرش های چینی و مفول رواج داشته و بیشتر حاشیه ها را با آن پر می کنند.]
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
addition
اضافه
augmentation
اضافه
extra
اضافه
surplus
اضافه
increases
اضافه
spared
اضافه
additions
اضافه
increased
اضافه
excess
اضافه
special
<adj.>
اضافه
extra
<adj.>
اضافه
spare
اضافه
plusage
اضافه
surpluses
اضافه
increscent
اضافه
excesses
اضافه
in addition to
<prep.>
به اضافه
extra-
اضافه
in a. to
به اضافه
plussage
اضافه
extras
اضافه
increase
اضافه
overplus
اضافه
mythopoeia
افسانه سازی رواج افسانه
affix
اضافه نمودن
premium
اضافه ارزش
possessives
حالت اضافه
affixed
اضافه نمودن
exeed
اضافه شدن از
affixes
اضافه نمودن
budget surplus
اضافه بودجه
overpopulation
اضافه جمعیت
add
اضافه کردن
append
اضافه کردن
subjoin
اضافه کردن
superimposable
قابل اضافه
gen
حالت اضافه
excesses
اضافه مازاد
overloading
بارگذاری اضافه
overloading
اضافه بارگذاری
overloading
اضافه بار
possessive
حالت اضافه
step up
اضافه کردن
preposition
حرف اضافه
per
حروف اضافه
prepositions
حرف اضافه
imburse
اضافه کردن
add
اضافه کردن
added
اضافه شده
excess luggage
اضافه بار
excess price
اضافه قیمت
margin product
اضافه محصول
accessing
الحاق اضافه
excess
اضافه مازاد
widening
اضافه پهنا
overtime
اضافه کار
overtime
اضافه کاری
superimposable
اضافه شدنی
access
الحاق اضافه
accessed
الحاق اضافه
accesses
الحاق اضافه
affixing
اضافه نمودن
on top of that
<adv.>
اضافه بر این
on to
<adv.>
اضافه بر این
salary increase
اضافه حقوق
overshoots
اضافه جهش
overpotential
اضافه ولتاژ
overproduction
اضافه تولید
overshoot
اضافه جهش
overloads
اضافه بار
beyond that
<adv.>
اضافه بر این
what is more
<adv.>
اضافه بر این
overdraft
اضافه برداشت
additionally
<adv.>
اضافه بر این
also
[moreover]
<adv.>
اضافه بر این
overdrafts
اضافه برداشت
aside from that
<adv.>
اضافه بر این
besides
<adv.>
اضافه بر این
forby
<adv.>
اضافه بر این
furthermore
<adv.>
اضافه بر این
further
[moreover]
<adv.>
اضافه بر این
in addition
<adv.>
اضافه بر این
overshooting
اضافه جهش
moreover
<adv.>
اضافه بر این
on top of this
<adv.>
اضافه بر این
over and above
<adv.>
اضافه بر این
overcharging
اضافه هزینه
overloading
اضافه فرفیت
service charge
اضافه کار
surtax
اضافه مالیات
overload
اضافه فرفیت
overload
اضافه بار
added to that
اضافه بران
eke
اضافه کردن بر
adding
اضافه کردن
overtimer
اضافه کار کن
overvoltage
اضافه ولتاژ
adds
اضافه کردن
over load
اضافه بار
genitive
حالت اضافه
confession and avoidance
به ان اضافه میکند
premiums
اضافه ارزش
overcharge
اضافه هزینه
overloads
اضافه فرفیت
overcharges
اضافه هزینه
surcharges
اضافه بها
surcharges
اضافه بار
surcharge
اضافه بار
overloaded
اضافه فرفیت
overcharged
اضافه هزینه
overloaded
اضافه بار
surcharge
اضافه بها
overload circuit breaker
فیوز اضافه بار
superelevation
بلندی بر اضافه ارتفاع
perquisites
عایدی اضافه برحقوق
import surcharge
حقوق گمرکی اضافه
effusion
اضافه جریان بزور
play down
بازی در وقت اضافه
gerund
اسمی که از اضافه کردن
gerunds
اسمی که از اضافه کردن
perquisite
عایدی اضافه برحقوق
add in memory
اضافه کردن به حافظه
non-add subtotal
اضافه نکردن به زیرکل
overload principle
اصل اضافه باری
effusions
اضافه جریان بزور
over time pay
مزد اضافه کاری
over reinforcement
اضافه ارماتورگذاری شده
repositional
مانند حرف اضافه
overbreak
خاکبرداری اضافه برنیمرخ
postpositive preposition
حرف اضافه الحاقی
overdraw
اضافه برداشت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com