English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
widening اضافه پهنا
Other Matches
overtime وقت اضافی اضافه کار اضافه کاری ساعت فوق العاده
breadth پهنا
widthways از پهنا
breadthways از پهنا
narrow کم پهنا
crosswise از پهنا
broader پهنا
flatwise از پهنا
flatways از پهنا
broadways از پهنا
broadest پهنا
crossways از پهنا
amphleness پهنا
narrowest کم پهنا
broad پهنا
expanse پهنا
expanses پهنا
width پهنا
narrowed کم پهنا
narrower کم پهنا
oblong دراز پهنا
oblongs دراز پهنا
half width نیم پهنا
mesokurtic میانه پهنا
cross fall شیب در پهنا
carpet width پهنا و عرض فرش
chiasma امیزش ازمیان یا از پهنا
cross section نیمرخ پهنا مقطع موثر
aspects نرخ پهنا به ارتفاع تصاویر پیکس
aspect نرخ پهنا به ارتفاع تصاویر پیکس
flatling زده شده از طرف پهن اسلحه از پهنا
flatlings زده شده از طرف پهن اسلحه از پهنا
facial index نسبت بین پهنا و طول صورت ضرب در عدد صد
checksum آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
check total آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
extras اضافه
in addition to <prep.> به اضافه
extra- اضافه
additions اضافه
addition اضافه
extra <adj.> اضافه
special <adj.> اضافه
plussage اضافه
augmentation اضافه
surpluses اضافه
surplus اضافه
increases اضافه
increased اضافه
increase اضافه
spared اضافه
spare اضافه
in a. to به اضافه
increscent اضافه
overplus اضافه
excesses اضافه
excess اضافه
plusage اضافه
extra اضافه
subjoin اضافه کردن
overloaded اضافه بار
overloaded اضافه فرفیت
gen حالت اضافه
overloads اضافه بار
overloads اضافه فرفیت
superimposable اضافه شدنی
overload اضافه فرفیت
excess اضافه مازاد
append اضافه کردن
add اضافه کردن
excesses اضافه مازاد
add اضافه کردن
adding اضافه کردن
adds اضافه کردن
overdrafts اضافه برداشت
affix اضافه نمودن
affixed اضافه نمودن
affixes اضافه نمودن
affixing اضافه نمودن
overload اضافه بار
eke اضافه کردن بر
superimposable قابل اضافه
prepositions حرف اضافه
service charge اضافه کار
added to that اضافه بران
overvoltage اضافه ولتاژ
overtimer اضافه کار کن
overproduction اضافه تولید
overpotential اضافه ولتاژ
excess luggage اضافه بار
budget surplus اضافه بودجه
over load اضافه بار
margin product اضافه محصول
confession and avoidance به ان اضافه میکند
imburse اضافه کردن
exeed اضافه شدن از
preposition حرف اضافه
added اضافه شده
genitive حالت اضافه
step up اضافه کردن
salary increase اضافه حقوق
possessive حالت اضافه
possessives حالت اضافه
overtime اضافه کاری
overtime اضافه کار
surtax اضافه مالیات
overcharge اضافه هزینه
overcharged اضافه هزینه
overcharges اضافه هزینه
overcharging اضافه هزینه
excess price اضافه قیمت
furthermore <adv.> اضافه بر این
on top of that <adv.> اضافه بر این
overshoot اضافه جهش
on to <adv.> اضافه بر این
accessing الحاق اضافه
accesses الحاق اضافه
accessed الحاق اضافه
further [moreover] <adv.> اضافه بر این
premium اضافه ارزش
beyond that <adv.> اضافه بر این
what is more <adv.> اضافه بر این
on top of this <adv.> اضافه بر این
forby <adv.> اضافه بر این
in addition <adv.> اضافه بر این
besides <adv.> اضافه بر این
aside from that <adv.> اضافه بر این
moreover <adv.> اضافه بر این
over and above <adv.> اضافه بر این
also [moreover] <adv.> اضافه بر این
additionally <adv.> اضافه بر این
overloading بارگذاری اضافه
surcharge اضافه بار
overloading اضافه بار
overloading اضافه بارگذاری
surcharges اضافه بها
surcharges اضافه بار
overpopulation اضافه جمعیت
overdraft اضافه برداشت
surcharge اضافه بها
overshoots اضافه جهش
overshooting اضافه جهش
access الحاق اضافه
overloading اضافه فرفیت
premiums اضافه ارزش
per حروف اضافه
effusion اضافه جریان بزور
overload circuit breaker فیوز اضافه بار
effusions اضافه جریان بزور
repositional مانند حرف اضافه
overload circuit switch فیوز اضافه بار
overdraw اضافه برداشت کردن
overload principle اصل اضافه باری
over time pay پول اضافه کار
perquisite عایدی اضافه برحقوق
overbreak خاکبرداری اضافه برنیمرخ
over time pay مزد اضافه کاری
import surcharge حقوق گمرکی اضافه
perquisites عایدی اضافه برحقوق
play down بازی در وقت اضافه
postpositive preposition حرف اضافه الحاقی
over reinforcement اضافه ارماتورگذاری شده
prepositionally بطور حرف اضافه
not to mention ... <idiom> به اضافه اینکه ... است
not to say ... <idiom> به اضافه اینکه ... است
throw in <idiom> اضافه دادن یا گذاشتن
add in memory اضافه کردن به حافظه
run up <idiom> به مقدارچیزی اضافه کردن
additional bed [accommodation of persons] تخت خواب اضافه
extra bed تخت خواب اضافه
non-add subtotal اضافه نکردن به زیرکل
gerunds اسمی که از اضافه کردن
gerund اسمی که از اضافه کردن
capital gains اضافه ارزش سرمایه
superelevation بلندی بر اضافه ارتفاع
overshoots از حد خارج شدن اضافه جهیدن
overshooting از حد خارج شدن اضافه جهیدن
ring up <idiom> اضافه کردن آمار پولی
augmenter مقداری که به دیگری اضافه میشود
put in <idiom> اضافه چیزی که قبلا گفته شد
forfeiture of premiums ضرر اضافه ارزش سهام
overhead personnel پرسنل اضافی یا اضافه برسازمان
height money اضافه بهای کار در ارتفاع
cost plus اضافه بر بهای تمام شده
inseparable preposition حرف اضافه لازم یا جدانشدنی
collection of premiums وصول اضافه ارزش سهام
leap day روز اضافه در سال کبیسه
net worth tax مالیات بر اضافه ارزش دارائی
over issue اضافه براعتبار رواج دادن
pad the bill <idiom> اضافه شدن هزینههای کاذب
overtime pay مزد یا حقوق اضافه کاری
let off steam <idiom> ازدست دادن انرژی اضافه
inset افزودن اضافه کردن گذاشتن
premium statement صورت اضافه ارزش سهام
toincrease any one's salary اضافه حقوق بکسی دادن
unjustified که با کامپیوتر اضافه شده است
producer surplus اضافه ارزش تولید کننده
ad حرف اضافه لاتینی بمعنی
spared ذخیره اضافه براحتیاج انی
repositional با حروف اضافه اغاز شده
ads حرف اضافه لاتینی بمعنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com