English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English Persian
overtime اضافه کاری
Search result with all words
overtime وقت اضافی اضافه کار اضافه کاری ساعت فوق العاده
over time pay مزد اضافه کاری
overtime pay مزد یا حقوق اضافه کاری
Other Matches
torches کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torched کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
stringing خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
check total آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
checksum آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
glid تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
overplus اضافه
surpluses اضافه
in a. to به اضافه
increscent اضافه
plusage اضافه
special <adj.> اضافه
surplus اضافه
increases اضافه
increased اضافه
increase اضافه
extra <adj.> اضافه
plussage اضافه
in addition to <prep.> به اضافه
addition اضافه
extra- اضافه
augmentation اضافه
extras اضافه
excess اضافه
excesses اضافه
spared اضافه
spare اضافه
extra اضافه
additions اضافه
drilling pattern نمونه مته کاری الگوی مته کاری
added اضافه شده
overcharges اضافه هزینه
per حروف اضافه
excesses اضافه مازاد
add اضافه کردن
overcharged اضافه هزینه
imburse اضافه کردن
excess اضافه مازاد
overproduction اضافه تولید
genitive حالت اضافه
excess price اضافه قیمت
exeed اضافه شدن از
margin product اضافه محصول
budget surplus اضافه بودجه
affixes اضافه نمودن
overcharging اضافه هزینه
excess luggage اضافه بار
overloading اضافه فرفیت
preposition حرف اضافه
prepositions حرف اضافه
overvoltage اضافه ولتاژ
overtimer اضافه کار کن
service charge اضافه کار
premium اضافه ارزش
overpotential اضافه ولتاژ
premiums اضافه ارزش
added to that اضافه بران
overloading اضافه بار
overloading اضافه بارگذاری
overloading بارگذاری اضافه
subjoin اضافه کردن
confession and avoidance به ان اضافه میکند
over load اضافه بار
add اضافه کردن
append اضافه کردن
adding اضافه کردن
overshoot اضافه جهش
overshooting اضافه جهش
overshoots اضافه جهش
adds اضافه کردن
overpopulation اضافه جمعیت
overload اضافه بار
additionally <adv.> اضافه بر این
also [moreover] <adv.> اضافه بر این
possessives حالت اضافه
possessive حالت اضافه
aside from that <adv.> اضافه بر این
besides <adv.> اضافه بر این
eke اضافه کردن بر
gen حالت اضافه
overload اضافه فرفیت
overloaded اضافه بار
overloaded اضافه فرفیت
overloads اضافه بار
overloads اضافه فرفیت
forby <adv.> اضافه بر این
furthermore <adv.> اضافه بر این
further [moreover] <adv.> اضافه بر این
overdrafts اضافه برداشت
overdraft اضافه برداشت
superimposable قابل اضافه
superimposable اضافه شدنی
surcharges اضافه بار
surcharges اضافه بها
on to <adv.> اضافه بر این
on top of that <adv.> اضافه بر این
in addition <adv.> اضافه بر این
moreover <adv.> اضافه بر این
widening اضافه پهنا
salary increase اضافه حقوق
on top of this <adv.> اضافه بر این
surcharge اضافه بها
over and above <adv.> اضافه بر این
what is more <adv.> اضافه بر این
beyond that <adv.> اضافه بر این
surcharge اضافه بار
accesses الحاق اضافه
accessing الحاق اضافه
affix اضافه نمودن
affixed اضافه نمودن
accessed الحاق اضافه
surtax اضافه مالیات
overtime اضافه کار
overcharge اضافه هزینه
step up اضافه کردن
access الحاق اضافه
affixing اضافه نمودن
overload circuit breaker فیوز اضافه بار
not to mention ... <idiom> به اضافه اینکه ... است
over time pay پول اضافه کار
overbreak خاکبرداری اضافه برنیمرخ
not to say ... <idiom> به اضافه اینکه ... است
repositional مانند حرف اضافه
over reinforcement اضافه ارماتورگذاری شده
overdraw اضافه برداشت کردن
throw in <idiom> اضافه دادن یا گذاشتن
extra bed تخت خواب اضافه
overload principle اصل اضافه باری
play down بازی در وقت اضافه
run up <idiom> به مقدارچیزی اضافه کردن
overload circuit switch فیوز اضافه بار
effusions اضافه جریان بزور
gerund اسمی که از اضافه کردن
non-add subtotal اضافه نکردن به زیرکل
superelevation بلندی بر اضافه ارتفاع
postpositive preposition حرف اضافه الحاقی
import surcharge حقوق گمرکی اضافه
additional bed [accommodation of persons] تخت خواب اضافه
prepositionally بطور حرف اضافه
gerunds اسمی که از اضافه کردن
perquisite عایدی اضافه برحقوق
capital gains اضافه ارزش سرمایه
effusion اضافه جریان بزور
add in memory اضافه کردن به حافظه
perquisites عایدی اضافه برحقوق
toincrease any one's salary اضافه حقوق بکسی دادن
ad حرف اضافه لاتینی بمعنی
cost plus اضافه بر بهای تمام شده
ads حرف اضافه لاتینی بمعنی
collection of premiums وصول اضافه ارزش سهام
net worth tax مالیات بر اضافه ارزش دارائی
subjoin در پایان افزودن اضافه کردن
over issue اضافه براعتبار رواج دادن
augmenter مقداری که به دیگری اضافه میشود
raise ترقی دادن اضافه حقوق
producer surplus اضافه ارزش تولید کننده
height money اضافه بهای کار در ارتفاع
let off steam <idiom> ازدست دادن انرژی اضافه
forfeiture of premiums ضرر اضافه ارزش سهام
inseparable preposition حرف اضافه لازم یا جدانشدنی
premium statement صورت اضافه ارزش سهام
overshoot از حد خارج شدن اضافه جهیدن
overshooting از حد خارج شدن اضافه جهیدن
ring up <idiom> اضافه کردن آمار پولی
overshoots از حد خارج شدن اضافه جهیدن
raises ترقی دادن اضافه حقوق
insets افزودن اضافه کردن گذاشتن
inset افزودن اضافه کردن گذاشتن
accession شیی ء اضافه یا الحاق شده
spared ذخیره اضافه براحتیاج انی
spare ذخیره اضافه براحتیاج انی
unjustified که با کامپیوتر اضافه شده است
put in <idiom> اضافه چیزی که قبلا گفته شد
overhead personnel پرسنل اضافی یا اضافه برسازمان
repositional با حروف اضافه اغاز شده
leap day روز اضافه در سال کبیسه
latent اضافه ازفرفیت بار موجود
pad the bill <idiom> اضافه شدن هزینههای کاذب
shore up <idiom> اضافه کردن چیزی که ضعیف است
c i f قیمت کالا به اضافه هزینه بیمه و
increment مقدار عدد اضافه شده به ثبات
eager beaver <idiom> شخص همیشه داوطلب کار اضافه
super numerary نفر یا سرباز اضافه برسازمان یا زیادی
addend عدد اضافه شده به حاصل در جمع
We have two books extra. دوتا کتاب اضافه ( زیادی) داریم
cost and frieght قیمت کالا به اضافه کرایه حمل
increments مقدار عدد اضافه شده به ثبات
surcharge اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
overweight تحمل وزن اضافه از طرف اسب
surcharges اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
entremets غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
additional آنچه جمع شده یا اضافه است
overdrafts دستور پرداخت بی محل اضافه برداشت
overdraft دستور پرداخت بی محل اضافه برداشت
odd man out <idiom> آدم [چیز] اضافه یا زاید [در گروهی از آدمها]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com