Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
backwash
اضطراب یااشفتگی بعداز انجام عملی عواقب
Other Matches
registering
انجام عملی به یک محرک
register
انجام عملی به یک محرک
registers
انجام عملی به یک محرک
verb
دستورالعمل انجام عملی
verbs
دستورالعمل انجام عملی
stop
انجام ندادن عملی
stopped
انجام ندادن عملی
stopping
انجام ندادن عملی
stops
انجام ندادن عملی
waste instruction
دستوری که عملی انجام نمیدهد.
interrupts
انجام عملی پس از تشخیص وقفه
pop
بسرعت عملی انجام دادن
popped
بسرعت عملی انجام دادن
interrupt
انجام عملی پس از تشخیص وقفه
pops
بسرعت عملی انجام دادن
interrupting
انجام عملی پس از تشخیص وقفه
avalanche
عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود
avalanches
عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود
circuit
ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
circuits
ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
neurotic anxiety
اضطراب روان رنجوری اضطراب نوروتیک
concerted action
عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
operation
بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operates
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
operated
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
threshholds
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
operate
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
thresholds
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
op code
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را مشخص میکند
threshold
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
connective
نشانه بین دو عملوند که نشان دهنده عملی است که باید انجام شود
black book
دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
instruction
کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
instructions
کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
Boolean connective
حروف و نشانه ها در یک عمل Boolen که عملی که باید روی عملوندها انجام شود بیان میکند
steady state
مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
go to sleep
اصطلاحی برای توقف کامیپوتریا عدم امکان انجام عملی توسط کامپیوتر به دلیل گرفتار شدن در یک حلقه نامحدود
dynamically
توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
dynamic
توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
consequences
عواقب
sequela
عواقب
complication
عواقب
complications
عواقب
aftermath
عواقب بعدی
completes
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completing
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
complete
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completed
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
do nothing instruction
دستور برنامه نویسی که عملی انجام نمیدهد فقط شمارنده برنامه را به آدرس دستور بعدی افزایش میدهد
keyword
1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
To accpt the consequences . to face the music .
پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
posterior
بعداز
behind
بعداز دیرتراز
behinds
بعداز دیرتراز
post meridiem
بعداز فهر
postmeridiem
بعداز فهر
morning call
دیدنی بعداز فهر
post hostilities
بعداز خاتمه مخاصمات
notification
عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
retorsion
عملی است که یک دولت در مقابل عمل دولت دیگری انجام میدهد وعمل اخیر کاملا" مشابه رفتاری است که از دولت اولی سر زده بوده است
lie in state
<idiom>
بعداز مرگ دیدن جسد
fizzle out
<idiom>
خراب شدن بعداز شروع خوبی
the next process is weaving
عمل یا مرحله بعداز بافتن است
lying in
دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
make up
<idiom>
دوباره دوست شدن بعداز مشاجره ودعوا
pick-me-up
<idiom>
بعداز ضعف وخستگی غذا ونوشیدنی خوردن دوباره زنده شدن
retard
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retards
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retarding
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
worriment
اضطراب
discomposure
اضطراب
worries
اضطراب
unreest
اضطراب
anxieties
اضطراب
anxiety
اضطراب
disquietness
اضطراب
disquietude
اضطراب
fury
اضطراب
anxiousness
اضطراب
commotion
اضطراب
feeze
اضطراب
anguish
اضطراب
uneasiness
اضطراب
worry
اضطراب
real anxiety
اضطراب واقعی
primary anxiety
اضطراب نخستین
have butterflies in one's stomach
اضطراب داشتن
an anxious time
مرحله پر اضطراب
separation anxiety
اضطراب جدایی
agonist
دچار اضطراب
objective anxiety
اضطراب عینی
anxiety
دل واپسی اضطراب
unrest
اشفتگی اضطراب
kiaugh
اضطراب ناراحتی
inquietude
اضطراب تشویش
test anxiety
اضطراب امتحان
hurly
غوغا اضطراب
future shock
اضطراب دگرگونی
free floating anxiety
اضطراب فراگیر
examination anxiety
اضطراب امتحان
existential anxiety
اضطراب وجودی
anxieties
دل واپسی اضطراب
ferments
خروش اضطراب
anxiety attack
حمله اضطراب
basic anxiety
اضطراب بنیادی
antianxiety drugs
داروهای ضد اضطراب
castration anxiety
اضطراب اختگی
ferment
خروش اضطراب
fermenting
خروش اضطراب
pertubative
اضطراب اور
over anxiety
اشفتگی اضطراب
pang
اضطراب سخت وناگهانی
pangs
اضطراب سخت وناگهانی
panicking
اضطراب و ترس ناگهانی
generalized anxiety disorder
اختلال اضطراب فراگیر
perturation
براشفتگی تشویش اضطراب
panic
اضطراب و ترس ناگهانی
panicked
اضطراب و ترس ناگهانی
manifest anxiety scale
مقیاس اضطراب اشکار
perturbable
براشفتنی اضطراب پذیر
vehicle mass ratio
نسبت جرم نهایی رسانگر بعداز تمام شدن یا قطع سوخت به جرم اولیه ان
pother
امد ورفت ه حالت اضطراب
taylor manifest anxiety scale
مقیاس اضطراب اشکار تیلور
upset _
واژگونی واژگون سازی اشفتگی اضطراب
furore
هیجان واضطراب مسری اضطراب عمومی
new deal
برنامه توسعه اقتصادی فرانکلین روزولت پس از سالهای بعداز بحران بزرگ درامریکا که دران کمک به کشاورزی بازنشستگی وبیمه بیکاری و غیره گنجانیده شده است
fails
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
hypochondria
اضطراب واندیشه بیهوده راجع بسلامتی خود
hypochondriasis
اضطراب واندیشه بیهودی راجع بسلامتی خود
like a duck takes the water
[Idiom]
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
automating
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failures
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
robots
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robot
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
scratch one's back
<idiom>
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
upward compatible
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
عملی
objective
عملی
objectives
عملی
practicable
عملی
pracitcable
عملی
practic
عملی
operative
عملی
proper
<adj.>
عملی
performable
عملی
functional
<adj.>
عملی
workable
عملی
pragmatics
عملی
convenient
<adj.>
عملی
operatives
عملی
executable
<adj.>
عملی
pragmatic
عملی
possible
[doable, feasible]
<adj.>
عملی
manageable
<adj.>
عملی
makeable
<adj.>
عملی
makable
[spv. makeable]
<adj.>
عملی
operable
عملی
feasible
<adj.>
عملی
doable
<adj.>
عملی
contrivable
<adj.>
عملی
practicable
<adj.>
عملی
factually
عملی
ex post
عملی
achievable
<adj.>
عملی
factual
عملی
makable
<adj.>
عملی
feasible
عملی
workable
<adj.>
عملی
handy
<adj.>
عملی
practical
<adj.>
عملی
empirical
عملی
applied
عملی
practicals
عملی
de facto
عملی
utilitarian
[useful]
<adj.>
عملی
down to earth
عملی
applicative
عملی
suitable
<adj.>
عملی
experimental
عملی
operational
عملی
purposive
<adj.>
عملی
down-to-earth
عملی
applicatory
<adj.>
عملی
purposeful
<adj.>
عملی
business like
عملی
purpose-built
<adj.>
عملی
useful
<adj.>
عملی
logical positivism
منطق عملی
inapplicability
عملی نبودن
availability
عملی بودن
compulsion
وسواس عملی
logical positivism
فلسفه عملی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com