Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (2 milliseconds)
English	Persian
obedientia est legis essentia	اطاعت اصل و روح قانون است
Other Matches
forced sale	فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism	رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
code	قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
the law is not retroactive	قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
subjugation	اطاعت
subordination	اطاعت
biddability	اطاعت
obedience	اطاعت
submission	فرمانبرداری اطاعت
obeys	اطاعت کردن
he warned them to obey	اطاعت کنند
achieve	اطاعت کردن
achieved	اطاعت کردن
disobeys	اطاعت نکردن
achieves	اطاعت کردن
achieving	اطاعت کردن
obeying	اطاعت کردن
in obdience to	برای اطاعت
obey	اطاعت کردن
hears	اطاعت کردن
hear	اطاعت کردن
passive obedience	اطاعت صرف
disobey	اطاعت نکردن
obeyed	اطاعت کردن
disobeyed	اطاعت نکردن
law abidingness	اطاعت ازقانون
obedienlv	از روی اطاعت
disobedience	عدم اطاعت
aye aye	اطاعت میشود
disobeying	اطاعت نکردن
to keep under	د رفرمان یا اطاعت خودداشتن
declaratory statute	قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure	قانون اصول محاکمات قانون شکلی
serviced	اطاعت و فرمانبرداری عبادت و نماز
service	اطاعت و فرمانبرداری عبادت و نماز
o bey your parents	والدین خودرا اطاعت کنید
She obeys him blindly.	چشم بسته از او اطاعت می کند
He obeyed from fear.	ازروی ترس اطاعت کرد
in obdience to	برای اطاعت از موافق امر
canons	قانون کلی قانون شرع
say's law	قانون سی . براساس این قانون
canon	قانون کلی قانون شرع
penal statute	قانون جزایی قانون مجازات
marginal productivity law	قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
implied trust	امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
the law does not apply to him	او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
the long arm of the law	دست قانون [دست قدرتمند قانون]
law	قانون
legal	قانون
laws	قانون
regardless of the law	به قانون
kanoon	قانون
act	قانون
law of constant heat sumation	قانون هس
canon	قانون
rule	قانون
hess's law	قانون هس
statutes	قانون
edict	قانون
enacment	قانون
legislation	قانون
regulation	قانون
acted	قانون
lex	قانون
edicts	قانون
nisi	قانون
canons	قانون
statute	قانون
code	قانون
marioote law	قانون ماریوت
mercantile law	قانون تجارت
merkel's law	قانون مرکل
mil rule	قانون میلیم
reflection law	قانون بازتاب
make law	وضع قانون
matrimonially	به قانون زناشوئی
legist	قانون دان
law of scarcity	قانون کمیابی
legislatrix	قانون گذار زن
legiskative	قانون گذار
law of use	قانون استعمال
left hand rule	قانون دست چپ
lawmaker	قانون گزار
lawbreaker	قانون شکن
law of recency	قانون تاخر
law of readiness	قانون امادگی
lextalionis	قانون قصاص
law of induced current	قانون لنتس
law of nations	قانون ملل
law of primacy	قانون تقدم
lenz's law	قانون لنتس
law of reflection	قانون بازتاب
lenz' law	قانون لنز
law of progression	قانون پیشروی
legislatress	قانون گذار زن
crown law	قانون جزائی
faraday's law	قانون فاراده
fechner's law	قانون فخنر
five second rule	قانون 5 ثانیه
game law	قانون شکار
gas laws	قانون گاز
gay lussac's law	قانون گیلوساک
governing law	قانون حاکم
graham's law	قانون گراهام
gresham's law	قانون گرشام
greshams law	قانون گرشام
hauy law	قانون هوی
hook's law	قانون هوک
hubble law	قانون هابل
ignorance of law	جهل به قانون
faraday's law	قانون فارادی
extralegal	ماورای قانون
curie's law	قانون کوری
dalton's law	قانون دالتون
dead letter	قانون منسوخ
declaratory statute	قانون اعلامی
demorgans law	قانون دمورگان
distribution law	قانون توزیع
economic law	قانون اقتصادی
einstein's law	قانون اینشتاین
employment act	قانون اشتغال
enactment of law	وضع قانون
enactor	واضع قانون
engel's law	قانون انگل
engels law	قانون انگل
law of gravitation	قانون گرانش
insolvent law	قانون درماندگی
insolvent law	قانون اعسار
law abidingness	پیروی قانون
law breaker	قانون شکن
law fallen into desuetude	قانون متروک
law merchant	قانون تجارت
law of advantage	قانون امتیاز
law of analogy	قانون تمثیل
law of causation	قانون علیت
law of clouser	قانون بستار
law of complimentarity	قانون مکملیت
law of contiguity	قانون مجاورت
law of contract	قانون قرارداد
law of demand	قانون تقاضا
law of effect	قانون اثر
law of election	قانون انتخابات
laplace's law	قانون لاپلاس
introduce law	انشاء قانون
islamic law	قانون شرع
jachson's law	قانون جکسون
joiting law	قانون ژول
joule's law	قانون ژول
jurisconsult	قانون دان
juristic	قانون دان
labour act	قانون کار
jurisprudent	قانون دان
labour code	قانون کار
labour law	قانون کار
lambert law	قانون لامبرت
law of frequency	قانون بسامد
to the letter <idiom>	طبق قانون
plaintiff	خواهان [قانون]
complainant [British E]	خواهان [قانون]
pursuer [Scottish English]	خواهان [قانون]
claimant [arbitration proceedings]	خواهان [قانون]
petitioner [divorce proceedings]	خواهان [قانون]
plaintiff	شاکی [قانون]
complainant [British E]	شاکی [قانون]
plaintiff	مدعی [قانون]
pursuer [Scottish English]	شاکی [قانون]
claimant [arbitration proceedings]	شاکی [قانون]
petitioner [divorce proceedings]	شاکی [قانون]
It's a rule that ...	قانون است که ...
to come into operation	قانون شدن
to take effect	قانون شدن
to inure	قانون شدن
to go into effect	قانون شدن
breach of the law	نقض قانون
complainant [British E]	مدعی [قانون]
pursuer [Scottish English]	مدعی [قانون]
claimant [arbitration proceedings]	مدعی [قانون]
petitioner [divorce proceedings]	مدعی [قانون]
in the eyes of law	از دید قانون
nationality law	قانون تابعیت
pascal	قانون پاسکال
pascal's law	قانون پاسکال
paschen's law	قانون پاشن
penal statute	قانون جزا
peronality of laws	ویژگی قانون
planck law	قانون پلانک
power law	قانون توانی
preamble of a statute	مقدمه قانون
press law	قانون مطبوعات
procedural law	قانون شکلی
rambunctious	بی قانون و قاعده
parallel law	قانون توازی
okuns law	قانون اوکان
nomographer	قانون گذاری
nomographer	قانون گذار
nomography	فن قانون گذاری
nomological	وابسته به قانون
nomological	شبیه قانون
nomological	منطبق با قانون
nomology	قانون شناسی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com