Total search result: 201 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
knowledge of results |
اطلاع از نتایج |
|
|
Other Matches |
|
joins |
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع |
join |
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع |
joined |
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع |
results |
نتایج |
questionable results |
نتایج مشکوک |
search results |
نتایج جستجو |
attack assessment |
ارزیابی نتایج تک |
accessory |
نمائات و نتایج |
assessments |
تعیین نتایج حاصله |
questionable results |
نتایج سوال برانگیز |
The results of the competition were announced . |
نتایج مسابقه اعلام شد |
assessment |
تعیین نتایج حاصله |
control and assessment team |
تیم کنترل و ارزیابی نتایج تک ش م ر |
updates |
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود |
update |
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود |
updated |
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود |
to avoid distortion of the results [produced] by ... |
برای جلوگیری از اعوجاج نتایج توسط ... |
biases |
انحراف نتایج آماری از سطح مرجع |
analysis |
بدست آوردن اطلاعات و نتایج از داده |
bias |
انحراف نتایج آماری از سطح مرجع |
past performances |
سوابق چاپی نتایج مسابقات اسب یا گرگ |
inference |
کاهش نتایج داده طبق قوانین خاص |
foreground |
که نتایج آن برای کاربر قابل دید است |
inferences |
کاهش نتایج داده طبق قوانین خاص |
free thinkers |
افرادی که ازطریق استدلال منطقی به نتایج دینی می رسند |
tables |
مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند |
tabling |
مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند |
tabled |
مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند |
table |
مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند |
inference |
مجموعه قواعد در سیستم خبره برای کاهش اهداف یا نتایج داده |
duplication check |
بررسی ای که لازمه اش یکسان بودن نتایج دو اجرای مستقل یک عملیات میباشد |
inferences |
مجموعه قواعد در سیستم خبره برای کاهش اهداف یا نتایج داده |
coprocessor |
پردازندهای که نتایج عملیات ریاضی را سریع تر از بخش ALU از CPU انجام میدهد |
test |
داده با نتایج از پیش تعیین شده که امکان آزمایش برنامه جدید را فراهم میکند |
tests |
داده با نتایج از پیش تعیین شده که امکان آزمایش برنامه جدید را فراهم میکند |
tested |
داده با نتایج از پیش تعیین شده که امکان آزمایش برنامه جدید را فراهم میکند |
client |
یک ایستگاه کاری یا PC یا ترمینال متصل به شبکه که دستورات را به سرور ارسال میکند و نتایج را نمایش میدهد |
clients |
یک ایستگاه کاری یا PC یا ترمینال متصل به شبکه که دستورات را به سرور ارسال میکند و نتایج را نمایش میدهد |
effectiveness clock |
دایره کارامدی پدافند هوایی دایرهای که نتایج تجزیه وتحلیل میزان کفایت پدافندهوایی را نشان میدهد |
ripple through effect |
نتایج یا تغییرات یا خطاهای صفحه گسترده که به عنوان نتیجه یک مقدار تغییر یافته در یک خانه فاهر میشود |
goal |
1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است |
goals |
1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است |
translation tables |
جدولهای جستجو یا مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت توسط پردازنده قابل دستیابی هستند بدون نیاز به محاسبه نتیجه |
control and reporting center |
تیم کنترل و ارزیابی نتایج خسارات وارده به منطقه مرکز کنترل و گزارش هوایی |
garbage in garbage out |
اصطلاحی است به این معنی که اگر به برنامه اطلاعات ورودی بیهوده داده شودبرنامه نتایج بیهودهای رابه عنوان خروجی تولیدخواهد کرد |
gigo |
اصطلاحی است به این معنی که اگر به برنامه اطلاعات ورودی بیهوده داده شودبرنامه نتایج بیهودهای رابه عنوان خروجی تولیدخواهد کرد |
datum |
اطلاع |
conizance |
اطلاع |
versed |
با اطلاع |
unknowingly |
بی اطلاع |
well read |
با اطلاع |
well-read |
با اطلاع |
unknowable |
بی اطلاع |
unknowing |
بی اطلاع |
nescious |
بی اطلاع |
unwitting |
بی اطلاع |
unaware |
بی اطلاع |
advice |
اطلاع |
unawares |
بی اطلاع |
knowledge |
اطلاع |
know how |
اطلاع |
unimformed |
بی اطلاع |
ill informed |
بی اطلاع |
deep read |
با اطلاع |
notification |
اطلاع |
uninformed |
بی اطلاع |
awareness |
اطلاع |
learning |
اطلاع |
word |
اطلاع |
intelligence |
اطلاع |
communication |
اطلاع |
acquaintance |
اطلاع |
notice |
اطلاع |
warning |
اطلاع |
tip-off |
اطلاع |
appreciation [awareness] |
اطلاع |
information |
اطلاع |
uniformed |
بی اطلاع |
ill-informed <adj.> |
بی اطلاع |
conscious mind |
اطلاع |
consciousness |
اطلاع |
conscience [archaic for: consciousness] |
اطلاع |
prospectuses |
اطلاع نامه |
prospectus |
اطلاع نامه |
report |
اطلاع دادن |
inking |
اطلاع مختصر |
reported |
اطلاع دادن |
informatics |
اطلاع رسانی |
information |
اطلاع دادن |
attention |
اخطارجهت اطلاع به |
letter of a |
اطلاع نامه |
notifies |
اطلاع دادن |
precognition |
اطلاع قبلی |
attentions |
اخطارجهت اطلاع به |
a piece of information |
یک تکه اطلاع |
reports |
اطلاع دادن |
noticed |
توجه اطلاع |
advice note |
یادداشت اطلاع |
notice |
توجه اطلاع |
preview |
اطلاع قبلی |
unadvised |
بدون اطلاع |
notices |
توجه اطلاع |
misknow |
بی اطلاع بودن از |
noticing |
توجه اطلاع |
unpolitical |
بی اطلاع ازسیاست |
tip-offs |
اطلاع نهانی |
global knowledge |
اطلاع سراسری |
notified |
اطلاع دادن |
previews |
اطلاع قبلی |
tip off |
اطلاع نهانی |
tip-off |
اطلاع نهانی |
notifying |
اطلاع دادن |
notify |
اطلاع دادن |
criticaster |
ناقد بی اطلاع |
LUT |
مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند توسط برنامه بدون نیاز به محاسبه هر نتیجه در صورت نیاز |
mininformation |
اطلاع یا خبر نادرست |
tipping |
انعام اطلاع منحرمانه |
let me know |
بمن اطلاع دهید |
message |
حجم اطلاع مشخص |
(do something) behind someone's back <idiom> |
بدون اطلاع کسی |
he is in the know |
اطلاع ویژه دارد |
As you are well informed… |
همانطور که اطلاع دارید |
publicising |
به اطلاع عموم رساندن |
publicises |
به اطلاع عموم رساندن |
publicised |
به اطلاع عموم رساندن |
to let know |
خبردادن به اطلاع دادن |
gibberish |
اطلاع بی معنا و بی استفاده |
A one-month notice. |
اطلاع قبلی یک ماهه |
Please let me know. |
لطفا"به من اطلاع دهید |
We just received word that . . . |
هم اکنون اطلاع رسید که … |
publicize |
به اطلاع عموم رساندن |
publicized |
به اطلاع عموم رساندن |
notify the public |
به اطلاع عموم رساندن |
tip |
انعام اطلاع منحرمانه |
messages |
حجم اطلاع مشخص |
publitize |
به اطلاع عموم رساندن |
publicizes |
به اطلاع عموم رساندن |
to pass on [information or news] |
به بقیه اطلاع دادن |
publicizing |
به اطلاع عموم رساندن |
To smell out something. |
از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن ) |
foredknowlege |
اطلاع قبلی علم غیب |
whom it may concern |
برای اطلاع افراد ذیربط |
misinforming |
اطلاع غیر صحیح دادن |
compuserve |
شبکه اصلی اطلاع رسانی |
incognizant |
بدون اطلاع غیر وارد |
He did it with his fathers knowledge. |
با اطلاع پدرش اینکار راکرد |
message |
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری |
If not , please let me know. |
درغیر اینصورت به من اطلاع دهید |
inform |
اطلاع دادن چغلی کردن |
inform |
اطلاع دادن مستحضر داشتن |
messages |
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری |
misinforms |
اطلاع غیر صحیح دادن |
misinformed |
اطلاع غیر صحیح دادن |
misinform |
اطلاع غیر صحیح دادن |
informing |
اطلاع دادن چغلی کردن |
precognitive |
وابسته به اطلاع یا الهام قبلی |
informing |
اطلاع دادن مستحضر داشتن |
informs |
اطلاع دادن مستحضر داشتن |
informs |
اطلاع دادن چغلی کردن |
The professor knows what he is talking about. |
استاد ازروی اطلاع صحبت می کند |
We know very little about his background. |
ازسوابق او اطلاع کمی در دست است |
well informed |
بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع |
to pass a dividend |
سود سهام کسی را به او اطلاع دادن |
prevue |
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی |
domains |
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است |
loutish |
بیشعور خام دست وبی اطلاع |
domain |
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است |
compare |
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع |
inkling |
اطلاع مختصری که با ان به چیزی پی برند گزارش |
attentions |
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع |
comparing |
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع |
attention |
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع |
compares |
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع |
compared |
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع |
diagnoses |
یافتن خطا یا کشف علامت خطا. نتایج تشخیص خطای سخت افزاری یا نرم افزاری |
diagnosis |
یافتن خطا یا کشف علامت خطا. نتایج تشخیص خطای سخت افزاری یا نرم افزاری |
matches |
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه |
enter |
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید |
output |
داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر. |
output |
عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر |
enters |
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید |
outputs |
داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر. |
outputs |
عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر |
entered |
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید |
distribute |
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم |
distributes |
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم |
distributing |
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم |
french leave |
مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن |
despatched |
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی |
despatches |
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی |
match |
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه |
despatching |
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی |
dispatch |
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی |
questionnaires |
نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد |
dispatched |
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی |
questionnaire |
نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد |
dispatches |
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی |
negligent escape |
فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش |
redundant |
که بدون از بین رفتن اطلاع قابل حذف است |
gas sentinel |
مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی |