Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (10 milliseconds)
English
Persian
reassurance
اطمینان مجدد
reassurances
اطمینان مجدد
Search result with all words
arithmetic
عملیات محاسباتی مجدد برای اطمینان از صحت نتیجه
refresh
بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
refreshed
بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
refreshes
بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
Other Matches
charge
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charges
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
re endorsement
پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
confident test
ازمایش قابلیت اطمینان ازمایش اطمینان از عمل یکان
regenerated
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerate
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
reliability
اطمینان قابلیت اطمینان
safety
اطمینان
surety
اطمینان
confidence limit
حد اطمینان
assuredness
اطمینان
confidence
اطمینان
trust
اطمینان
trustingly
با اطمینان
assurances
اطمینان
assurance
اطمینان
trusted
اطمینان
trusts
اطمینان
certes
اطمینان
security
اطمینان
fideism
اطمینان
certitude
اطمینان
confidences
اطمینان
instable
بی اطمینان
certainties
اطمینان
affiance
اطمینان
sureties
اطمینان
certainty
اطمینان
dependable
قابلیت اطمینان
safety-valve
دریچه اطمینان
reassurances
اطمینان افرینی
relief valve
شیر اطمینان
assures
اطمینان دادن
bleeder valve
شیر اطمینان
reputable
قابل اطمینان
assuror
اطمینان دهنده
liable
قابل اطمینان
assurance factor
ضریب اطمینان
assurable
قابل اطمینان
assurer
اطمینان دهنده
coefficient of safety
ضریب اطمینان
interval confidence
دامنه اطمینان
interval confidence
فاصله اطمینان
insurance stockage
ذخیره اطمینان
trusty
اطمینان بخش
coniviction
عقیده اطمینان
figure on
اطمینان داشتن
fiducial interval
فاصله اطمینان
factor of safety
عامل اطمینان
reliable
قابل اطمینان
factor of safety
ضریب اطمینان
dependability
قابلیت اطمینان
valid
قابل اطمینان
level of confidence
سطح اطمینان
solid
قابل اطمینان
limits of confidence
حدود اطمینان
assuring
اطمینان دادن
assure
اطمینان دادن
confidence belt
کمربند اطمینان
confidence limits
حدود اطمینان
confidence coefficicent
ضریب اطمینان
confidence interval
فاصله اطمینان
aplomb
اطمینان بخود
quality assurance
اطمینان از کیفیت
positiveness
قطعیت اطمینان
play up
اطمینان دادن به
overconfidence
اطمینان بیش از حد
solids
قابل اطمینان
cretain
تاحدی اطمینان
safety-valves
دریچه اطمینان
ensure
اطمینان یافتن
uncertainties
عدم اطمینان
unreliability
عدم اطمینان
unpromising
غیرقابل اطمینان
safety belts
کمربند اطمینان
sicker
قابل اطمینان
safety valve
دریچه اطمینان
safety lamp
چراغ اطمینان
reliability
قابل اطمینان
ensured
اطمینان یافتن
confide
اطمینان کردن
confided
اطمینان کردن
confides
اطمینان کردن
safety belt
کمربند اطمینان
reliability
قابلیت اطمینان
insuring
اطمینان یافتن
insures
اطمینان یافتن
i'll warrant
اطمینان میدهم
ensuring
اطمینان یافتن
ensures
اطمینان یافتن
safety hook
قلاب اطمینان
safety glass
شیشه اطمینان
fire escape
پلکان اطمینان
fire escapes
پلکان اطمینان
safe valve
دریچه اطمینان
failure safety
قابلیت اطمینان
accrediting
اطمینان کردن
uncertainty
عدم اطمینان
safety fuse
فیوز اطمینان
reliability
قابلیت اطمینان
accredit
اطمینان کردن
reassurance
اطمینان افرینی
safety plug
پولک اطمینان
confidence level
درجه اطمینان
trustful
معتمد اطمینان
confidingly
از روی اطمینان
truster
اطمینان کننده
accredits
اطمینان کردن
safes
صحیح اطمینان بخش
fiduciary
اطمینان بخش ثقه
persuasion
اطمینان عقیده دینی
I am positive that ...
من اطمینان کامل دارم که ...
safest
صحیح اطمینان بخش
safer
صحیح اطمینان بخش
trusty
موتمن مورد اطمینان
reassures
دوباره اطمینان دادن
checks
اطمینان از صحت چیزی
reliability
قابلیت اطمینان اعتبار
checked
اطمینان از صحت چیزی
check
اطمینان از صحت چیزی
persuasions
اطمینان عقیده دینی
reassured
دوباره اطمینان دادن
reassure
دوباره اطمینان دادن
misgiving
عدم اطمینان ترس
area of uncertainity
منطقه عدم اطمینان
trusts
اطمینان پشت گرمی
misgivings
عدم اطمینان ترس
safe
صحیح اطمینان بخش
trusted
اطمینان پشت گرمی
mistrust
اطمینان نکردن به فن داشتن
qualms
عدم اطمینان بیم
qualm
عدم اطمینان بیم
trust
اطمینان پشت گرمی
reasure
دوباره اطمینان یا قوت
safe yield
بده قابل اطمینان
mistrusts
اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusting
اطمینان نکردن به فن داشتن
ultimate factor of safety
ضریب اطمینان اختیاری
mistrusted
اطمینان نکردن به فن داشتن
accrediting
مورد اطمینان بودن یا شدن
accredit
مورد اطمینان بودن یا شدن
accredits
مورد اطمینان بودن یا شدن
anti flood valve
شیر اطمینان مانع طغیان
avouch
اقرار کردن اطمینان دادن
vouch
اطمینان دادن تایید کردن
bleeder type steam engine
ماشین بخار با شیر اطمینان
dependable
قابل اطمینان مورد اعتماد
swear by
<idiom>
کاملا از چیزی اطمینان داشتن
trut
اطمینان داشتن توکل کردن
unreliable
غیر قابل اطمینان نامعتبر
persuasions
نظریه یا عقیده ازروی اطمینان
persuasion
نظریه یا عقیده ازروی اطمینان
quality assurance
عملیات اطمینان از کیفیت جنس
i assured him of that
به او در این باره اطمینان دادم
to believe in somebody
[something]
اطمینان داشتن به کسی
[چیزی]
i reckon
اطمینان به دوستی کسی داشتن
i rely or your secrecy
من به رازداری شما اطمینان میکنم
mistrustfully
ازروی بدگمانی از روی عدم اطمینان
sail in
با جدیت و اطمینان بکاری مبادرت کردن
authentication
اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
I'm sure we can come to some arrangement.
من اطمینان دارم که ما می توانیم به توافقی برسیم .
life is not worth an hour's p
ساعتی هم نمیتوان به زندگی اطمینان داشت
controls
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
confidence man
کسی که از اطمینان دیگرسوء استفاده میکند
controlling
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
control
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
maintains
اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
chunking along
عملکرد یک برنامه طویل الاجراو قابل اطمینان
maintained
اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
maintain
اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
bank on
<idiom>
اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
measure
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
balance
روش اطمینان یافتن از هم سطح بودن در انتهای دو ستون
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars.
هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
balances
روش اطمینان یافتن از هم سطح بودن در انتهای دو ستون
seconded
مجدد
seconding
مجدد
seconds
مجدد
second
مجدد
renewed
مجدد
reflorescence
مجدد
further on
مجدد
furthermore
مجدد
further
مجدد
furthered
مجدد
furthering
مجدد
furthers
مجدد
aligns
ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
test
اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
aligning
ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
align
ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
aligned
ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
tested
اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
verification
بررسی هرکلیدبرای اطمینان ازاعتبار آن برای یک برنامه کاربردی خاص
tests
اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
aligner
وسیلهای که از صاف بودن کاغذ در چاپگر اطمینان حاصل میکند
acatalectic
قاضی یاشخصی که نمیتواند به صحت امری اطمینان حاصل کند
replenishes
پرکردن مجدد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com