English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English Persian
protest اعتراض رسمی
protested اعتراض رسمی
protesting اعتراض رسمی
protests اعتراض رسمی
Other Matches
challenges مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenge مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
protestingly بطور اعتراض ازروی اعتراض
protested اعتراض اعتراض کردن
protest اعتراض اعتراض کردن
protests اعتراض اعتراض کردن
protesting اعتراض اعتراض کردن
returned گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
reviews بازدید رسمی یاسان رسمی
officious نیمه رسمی شبهه رسمی
reviewing بازدید رسمی یاسان رسمی
officiary مامور رسمی مقام رسمی
review بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewed بازدید رسمی یاسان رسمی
solemn form در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
exchange devaluation تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
condemnations اعتراض
challenge اعتراض
objection اعتراض
objections اعتراض
remonstrance اعتراض
condemnation اعتراض
challenged اعتراض
challenges اعتراض
protestation اعتراض
protesting اعتراض
protested اعتراض
impeachment اعتراض
animadversion اعتراض
power of reservation حق اعتراض
impugnment اعتراض
impugnation اعتراض
contestation اعتراض
protest اعتراض
protestations اعتراض
protests اعتراض
exception اعتراض
exceptions اعتراض
implicit بلا اعتراض
contested اعتراض کردن
impugning اعتراض کردن
objected اعتراض کردن
impugned اعتراض کردن
protest اعتراض کردن
unquestioning غیرقابل اعتراض
objecting اعتراض داشتن
objected اعتراض داشتن
object اعتراض کردن
exceptionable اعتراض پذیر
impugns اعتراض کردن
objector اعتراض کننده
objectors اعتراض کننده
remonstrance تعرض اعتراض
objectionable قابل اعتراض
unobjectionable اعتراض ناپذیر
impugn اعتراض کردن
contest اعتراض کردن
contests اعتراض داشتن بر
contesting اعتراض کردن
contesting اعتراض داشتن بر
appose اعتراض کردن
fuss اعتراض کردن
fussed اعتراض کردن
contested اعتراض داشتن بر
fusses اعتراض کردن
fussing اعتراض کردن
bill of exception اعتراض نامه
challengeable قابل اعتراض
protest for non acceptance اعتراض نکول
controvertible قابل اعتراض
objecting اعتراض کردن
to enter a protest اعتراض کردن
to e. a protest اعتراض کردن
to a on or upon اعتراض کردن بر
take exception to اعتراض کردن به
contestable قابل اعتراض
condemnable قابل اعتراض
contest اعتراض داشتن بر
demurrable اعتراض پذیر
objects اعتراض کردن
disputable اعتراض پذیر
direct objects اعتراض داشتن
exept اعتراض کردن
kicker اعتراض کننده
defiance مقاومت اعتراض
indirect objects اعتراض کردن
fulminates اعتراض کردن
indirect objects اعتراض داشتن
obtest اعتراض کردن
fulminated اعتراض کردن
fulminate اعتراض کردن
direct objects اعتراض کردن
protesting اعتراض کردن
impugnable قابل اعتراض
demurrer اعتراض کننده
contests اعتراض کردن
objects اعتراض داشتن
demurrant اعتراض کننده
protests اعتراض کردن
except اعتراض کردن
protested اعتراض کردن
object اعتراض داشتن
unlikely قابل اعتراض
unquestionable غیرقابل اعتراض
squawk اعتراض کردن
squawks اعتراض کردن
squawked اعتراض کردن
direct objects کالا اعتراض کردن
impugn مورد اعتراض قراردادن
to take exception to anything به چیزی اعتراض کردن
retour sans protet اعاده بدون اعتراض
implicit obedience فرمانبرداری بدون اعتراض
objectionably بطور قابل اعتراض
to protest against something به چیزی اعتراض کردن
And exactly what do you mean by that ? مقصود ؟( درمقام اعتراض )
impugning مورد اعتراض قراردادن
condemnations محکوم کردن اعتراض
objected کالا اعتراض کردن
demurrer اعتراض بصلاحیت دادگاه
condemnation محکوم کردن اعتراض
object کالا اعتراض کردن
impugns مورد اعتراض قراردادن
Whoever else that may object . هر کس دیگه که اعتراض کند
disputability قابل اعتراض بودن
objects کالا اعتراض کردن
objecting کالا اعتراض کردن
adhominem حمله یا اعتراض به اشخاص
indirect objects کالا اعتراض کردن
to cry shame upon اعتراض سخت بر...کردن
impugned مورد اعتراض قراردادن
confrontational رفتار همراهبا اعتراض
contested مورد تردید یا اعتراض قراردادن
impugns مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
impugned مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
contesting مورد تردید یا اعتراض قراردادن
impugning مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
contests مورد تردید یا اعتراض قراردادن
impugn مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
contest مورد تردید یا اعتراض قراردادن
put one's foot down <idiom> با تمام وجود اعتراض کردن
The people protested vocally. صدای مردم درآمد ( اعتراض )
sit in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit-in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
protest اعتراض به رای داور کشتی
loud-mouthed اهل جیغ و داد و اعتراض
sit-ins حضور درمحلی بعنوان اعتراض
to venture on an objection باجرات اعتراض به کسی کردن
to plead against a decision نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
protests اعتراض به رای داور کشتی
protesting اعتراض به رای داور کشتی
protested اعتراض به رای داور کشتی
animadvert اعتراض کردن متوجه شدن
questioned مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
fin de non recevoir رد کردن شکایت یا اعتراض طرف مقابل
I take exception to the tone of your remarks. من به لحن سخنان شما اعتراض می کنم.
question مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
litigating دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
questions مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
litigate دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigates دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigated دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
I strongly protest against such allegations! من به شدت به این گونه اتهامات اعتراض می کنم!
What kind of talk is that ? I object to your remarks (state ments) این چه فرمایش است می فرمایید ! ( در مقام اعتراض )
condemn مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemning مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemns مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
hooted فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hoots فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hoot فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
protest flag پرچم قرمز کوچک بعلامت اعتراض راننده قایق
. Why,what was the harm? چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
hooting فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
silence gives consent سکوت موجب رضایت است عدم اعتراض کاشف از اذن است
his conduct is object رفتارش قابل اعتراض است رفتارش رضایتبخش نیست
formal رسمی
solemn رسمی
formmal رسمی
orthodox رسمی
institutional رسمی
official رسمی
provisional frame ان بخش از بازی بولینگ که گوی موقعی پرتاب شده که بخش قبلی مورد اعتراض است
hansard مذاکرات رسمی
cognizance اخطار رسمی
bonspiel مسابقه رسمی
dress uniform انیفرم رسمی
boarding call بازدید رسمی
aregular cook اشپز رسمی
formal review بررسی رسمی
formal review سان رسمی
dress suit لباس رسمی شب
extra official غیر رسمی
intrant ورود رسمی
contracts under seal عقد رسمی
formal accountability ذیحسابی رسمی
formal education اموزش رسمی
communique ابلاغ رسمی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com