Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
exceptionable
اعتراض پذیر
demurrable
اعتراض پذیر
disputable
اعتراض پذیر
Other Matches
challenge
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenges
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
protestingly
بطور اعتراض ازروی اعتراض
protests
اعتراض اعتراض کردن
protesting
اعتراض اعتراض کردن
protest
اعتراض اعتراض کردن
protested
اعتراض اعتراض کردن
reparable
اصلاح پذیر تعمیر پذیر
educatable
تربیت پذیر تعلیم پذیر
educable
تربیت پذیر تعلیم پذیر
repairable
اصلاح پذیر تعمیر پذیر
ascendable
تفوق پذیر فراز پذیر
mixable
امیزش پذیر امتزاج پذیر
ascendible
تفوق پذیر فراز پذیر
adaptable organism
موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
adjustable wheel
چرخ تنظیم پذیر
[مانند بلندی]
[چرخ تطبیق پذیر]
[مانند نوع جاده]
impugnment
اعتراض
impugnation
اعتراض
protests
اعتراض
protesting
اعتراض
challenges
اعتراض
contestation
اعتراض
protest
اعتراض
condemnation
اعتراض
objection
اعتراض
objections
اعتراض
protested
اعتراض
power of reservation
حق اعتراض
impeachment
اعتراض
condemnations
اعتراض
exception
اعتراض
remonstrance
اعتراض
protestations
اعتراض
exceptions
اعتراض
animadversion
اعتراض
challenge
اعتراض
challenged
اعتراض
protestation
اعتراض
impugn
اعتراض کردن
impugned
اعتراض کردن
contests
اعتراض کردن
obtest
اعتراض کردن
controvertible
قابل اعتراض
challengeable
قابل اعتراض
impugning
اعتراض کردن
impugns
اعتراض کردن
defiance
مقاومت اعتراض
fussed
اعتراض کردن
contests
اعتراض داشتن بر
condemnable
قابل اعتراض
fusses
اعتراض کردن
contest
اعتراض داشتن بر
contest
اعتراض کردن
fuss
اعتراض کردن
contested
اعتراض داشتن بر
protest for non acceptance
اعتراض نکول
contested
اعتراض کردن
contesting
اعتراض داشتن بر
objector
اعتراض کننده
objectors
اعتراض کننده
contestable
قابل اعتراض
remonstrance
تعرض اعتراض
objectionable
قابل اعتراض
contesting
اعتراض کردن
fussing
اعتراض کردن
appose
اعتراض کردن
to enter a protest
اعتراض کردن
objecting
اعتراض داشتن
objecting
اعتراض کردن
objects
اعتراض داشتن
objects
اعتراض کردن
exept
اعتراض کردن
take exception to
اعتراض کردن به
fulminate
اعتراض کردن
fulminated
اعتراض کردن
fulminates
اعتراض کردن
objected
اعتراض کردن
direct objects
اعتراض داشتن
direct objects
اعتراض کردن
to a on or upon
اعتراض کردن بر
indirect objects
اعتراض داشتن
indirect objects
اعتراض کردن
object
اعتراض داشتن
object
اعتراض کردن
to e. a protest
اعتراض کردن
objected
اعتراض داشتن
protests
اعتراض رسمی
protests
اعتراض کردن
squawked
اعتراض کردن
squawks
اعتراض کردن
unlikely
قابل اعتراض
implicit
بلا اعتراض
unquestioning
غیرقابل اعتراض
unobjectionable
اعتراض ناپذیر
demurrer
اعتراض کننده
bill of exception
اعتراض نامه
demurrant
اعتراض کننده
kicker
اعتراض کننده
squawk
اعتراض کردن
unquestionable
غیرقابل اعتراض
protest
اعتراض کردن
protesting
اعتراض کردن
protest
اعتراض رسمی
protested
اعتراض کردن
except
اعتراض کردن
protested
اعتراض رسمی
impugnable
قابل اعتراض
protesting
اعتراض رسمی
confrontational
رفتار همراهبا اعتراض
retour sans protet
اعاده بدون اعتراض
adhominem
حمله یا اعتراض به اشخاص
Whoever else that may object .
هر کس دیگه که اعتراض کند
to take exception to anything
به چیزی اعتراض کردن
impugned
مورد اعتراض قراردادن
impugning
مورد اعتراض قراردادن
impugns
مورد اعتراض قراردادن
to cry shame upon
اعتراض سخت بر...کردن
And exactly what do you mean by that ?
مقصود ؟( درمقام اعتراض )
to protest against something
به چیزی اعتراض کردن
condemnations
محکوم کردن اعتراض
objects
کالا اعتراض کردن
objecting
کالا اعتراض کردن
demurrer
اعتراض بصلاحیت دادگاه
direct objects
کالا اعتراض کردن
objectionably
بطور قابل اعتراض
implicit obedience
فرمانبرداری بدون اعتراض
condemnation
محکوم کردن اعتراض
objected
کالا اعتراض کردن
disputability
قابل اعتراض بودن
object
کالا اعتراض کردن
impugn
مورد اعتراض قراردادن
indirect objects
کالا اعتراض کردن
contest
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
impugn
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
to plead against a decision
نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
contesting
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
animadvert
اعتراض کردن متوجه شدن
contested
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contests
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
impugned
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
impugns
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
protest
اعتراض به رای داور کشتی
impugning
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
loud-mouthed
اهل جیغ و داد و اعتراض
protests
اعتراض به رای داور کشتی
sit in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
The people protested vocally.
صدای مردم درآمد ( اعتراض )
put one's foot down
<idiom>
با تمام وجود اعتراض کردن
protested
اعتراض به رای داور کشتی
sit-in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
to venture on an objection
باجرات اعتراض به کسی کردن
sit-ins
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
protesting
اعتراض به رای داور کشتی
fin de non recevoir
رد کردن شکایت یا اعتراض طرف مقابل
I take exception to the tone of your remarks.
من به لحن سخنان شما اعتراض می کنم.
litigates
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigating
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigate
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigated
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
questions
مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
questioned
مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
question
مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
What kind of talk is that ? I object to your remarks (state ments)
این چه فرمایش است می فرمایید ! ( در مقام اعتراض )
condemns
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
I strongly protest against such allegations!
من به شدت به این گونه اتهامات اعتراض می کنم!
condemning
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemn
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
hoot
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
. Why,what was the harm?
چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
hooted
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hooting
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hoots
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
protest flag
پرچم قرمز کوچک بعلامت اعتراض راننده قایق
pliable
خم پذیر
cleavable
رخ پذیر
pi acceptor
پی پذیر
solvable
حل پذیر
soluble
حل پذیر
programmable read only memory
حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
glass jaw
بوکسوراسیب پذیر
extendible
کشش پذیر
generable
زایش پذیر
healable
درمان پذیر
superimposable
انطباق پذیر
improvable
بهبود پذیر
improvably
اصلاح پذیر
refutable
تکذیب پذیر
impressible
تاثیر پذیر
incompressible
تراکم نا پذیر
incondensable
ناچگال پذیر
increasable
افزایش پذیر
gaugeable
پیمایش پذیر
fusible
گداز پذیر
extensible
توسعه پذیر
spottable
لکه پذیر
stainable
لکه پذیر
subduable
تسخیر پذیر
subjugable
تسخیر پذیر
fatig
خستگی پذیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com