Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (13 milliseconds)
English	Persian
out law strike	اعتصاب غیر قانونی
Other Matches
strike pay	حقوق ایام اعتصاب که ازطرف سندیکاهای کارگری به اعتصاب کنندگان پرداخت میشود
hunger strikes	اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strike	اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
light strike	اعتصاب با اخطار کم مدت اعتصاب برقی
picketings	اعضای اتحادیه کارگری که درحال اعتصاب خارج از محل کار خود جمع می شوند تادیگران را نیز به اعتصاب وادارند و نیز خریداران را ازخرید منصرف کنند
to lay down a rule	قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
automatic release date	تاریخ انقضای عمر قانونی وسایل سررسید عمر قانونی
legitimates	عذر قانونی قانونی
legitimating	عذر قانونی قانونی
legitimated	عذر قانونی قانونی
legitimate	عذر قانونی قانونی
tie-up	اعتصاب
holdouts	اعتصاب
holdout	اعتصاب
tie up	اعتصاب
sit-ins	اعتصاب
turn out	اعتصاب
sit-in	اعتصاب
tie-ups	اعتصاب
stay in strike	اعتصاب
sit in	اعتصاب
strike	اعتصاب
strikes	اعتصاب
general strike	اعتصاب عمومی
general strikes	اعتصاب عمومی
to go on strike	اعتصاب کردن
confrontational	انجام اعتصاب
picketed	اعتصاب کردن
picket	اعتصاب کردن
strike-breaker	اعتصاب شکن
strike-breakers	اعتصاب شکن
strikebound	دچار اعتصاب
strikes	اعتصاب ضربه
outed	در حال اعتصاب
out-	در حال اعتصاب
out	در حال اعتصاب
struck	درحال اعتصاب
wildcat strike <idiom>	اعتصاب کارگران
walk out	اعتصاب کردن
sit-down	اعتصاب کارمندان
sit down	اعتصاب کارمندان
pickets	اعتصاب کردن
hunger strike	اعتصاب غذا
go on strike	اعتصاب کردن
knobstick	خائن اعتصاب
official receiver	اعتصاب رسمی
to strike work	اعتصاب کردن
strikes	اعتصاب کردن
riot and civil commotion	اعتصاب و تظاهرات
strike	اعتصاب ضربه
striker	اعتصاب کننده
strike	اعتصاب کردن
strikers	اعتصاب کننده
authorized stoppage	برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
walkouts	اعتصاب ,ترک جلسه
official receiver	اعتصاب باجایزه سندیکا
walkout	اعتصاب ,ترک جلسه
blackleg	کارگر اعتصاب شکن
strike	اصابت اعتصاب کردن
strikes	اصابت اعتصاب کردن
blacklegs	کارگر اعتصاب شکن
they are on strike	اعتصاب کرده اند
to go on a hunger strike	اعتصاب غذا کردن
strike	تصادف و نصادم کردن اعتصاب
strikes	تصادف و نصادم کردن اعتصاب
hunger-striker	اعتصاب غذا کننده [زن ] [مرد]
finks	اعتصاب شکن جاسوسی کردن
go out	اعتصاب کردن دست کشیدن از
fink	اعتصاب شکن جاسوسی کردن
sick-outs	اعتصاب از راه خود را به بیماری زدن
sick-out	اعتصاب از راه خود را به بیماری زدن
pickets	اعتصاب وجلوگیری از ورود سایرین بمحل کار
picket	اعتصاب وجلوگیری از ورود سایرین بمحل کار
picketed	اعتصاب وجلوگیری از ورود سایرین بمحل کار
srcc	commotions civil riotsand ,strikes اعتصاب شورش و اشوبهای داخلی
He warned he would go on a termless hunger strike.	او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
normative	قانونی
standards	قانونی
legal	قانونی
lawful	قانونی
statutory law	قانونی
constitutional	قانونی
lawless	بی قانونی
wife's equity	حق قانونی زن
lawlessness	بی قانونی
medical jurisprudence	طب قانونی
anarchy	بی قانونی
official	قانونی
licit	قانونی
standard	قانونی
legit	قانونی
formal	قانونی
legiskative	قانونی
statutory	قانونی
legal medicine	طب قانونی
regulars	قانونی
regular	قانونی
de jure	قانونی
canonical	قانونی
copyright	حق قانونی
dejure	حق قانونی
copyrights	حق قانونی
of age <idiom>	سن قانونی
illegality	بی قانونی
forensic medicine	طب قانونی
de jur	حق قانونی
legal domicile	اقامتگاه قانونی
debt of record	دین قانونی
juridical	قانونی شرعی
nomocracy	حکومت قانونی
judicial arbitrator	داور قانونی
legal deposit	سپرده قانونی
jurisdication	اختیار قانونی
legal circumstantial evidence	اماره قانونی
lawfulness	قانونی بودن
legal action	اقدام قانونی
legal capacity	صلاحیت قانونی
legal asset	دارائی قانونی
legal capacity	اهلیت قانونی
unlawful	غیر قانونی
presumption of law	استنباط قانونی
warrant	اجازه قانونی
forensic psychiatry	روانپزشکی قانونی
forensic psychology	روانشناسی قانونی
presumption of law	فرض قانونی
warranted	اجازه قانونی
presumption juris et de jure	اماره قانونی
heir at law	وارث قانونی
fishing expedition	بازپرسی قانونی
statutes	احکام قانونی
statute	احکام قانونی
warrants	اجازه قانونی
forced sale	فروش قانونی
forensic medicine	پزشکی قانونی
warranting	اجازه قانونی
proctor	وکیل قانونی
de jure recognition	شناسایی قانونی
member's bill	طرح قانونی
cognizance	اخطار قانونی
prosecutors	تعقیب قانونی
legal monopoly	انحصار قانونی
medical examiner	پزشک قانونی
medical examiner	طبیب قانونی
legal ohm	اهم قانونی
barrister at law	وکیل قانونی
legitimate excuse	عذر قانونی
legal presumtion	فرض قانونی
assize	نرخ قانونی
legal proceedings	اقدامات قانونی
constructive notice	ابلاغ قانونی
legal reserves	ذخیرههای قانونی
legalization	قانونی کردن
legal reserves	ذخایر قانونی
action at low	اقدام قانونی
legal suit	دادخواست قانونی
medical jurisprudence	پزشکی قانونی
legal medicine	پزشکی قانونی
legal easement	حق ارتفاق قانونی
legal guardian	ولی قانونی
legal guardianship	ولایت قانونی
covenant in low	شرط قانونی
legal heirs	ورثه قانونی
statutory	قانونی مقرر
constructive service	ابلاغ قانونی
legal impediment	مانع قانونی
medico legal examiner	پزشک قانونی
legal interest	بهره قانونی
legal interest	ربح قانونی
legal liability	بدهی قانونی
lawless	غیر قانونی
impedimenta	موانع قانونی
underage	کمتراز سن قانونی
prosecutor	تعقیب قانونی
legitimates	برحق قانونی
norms	اصل قانونی
norm	اصل قانونی
illegal	غیر قانونی
valid	قانونی درست
sign over <idiom>	بطور قانونی
distress	ضبط قانونی
legitimated	برحق قانونی
legitimate	برحق قانونی
legitimising	قانونی کردن
false	غیر قانونی
legitimization	قانونی کردن
legitimize	قانونی کردن
legitimized	قانونی کردن
legitimizes	قانونی کردن
legitimizing	قانونی کردن
distresses	ضبط قانونی
moratoriums	مهلت قانونی
moratorium	مهلت قانونی
coroners	طبیب قانونی
coroner	طبیب قانونی
Legal Advisor	مشاور قانونی
legal counsel	مشاور قانونی
guardianship	قیمومیت قانونی
legalizing	قانونی کردن
legalizes	قانونی کردن
legalized	قانونی کردن

Recent search history
Search history is off. Activate

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com