Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 98 (3 milliseconds)
English
Persian
recurring decimals
اعشار دوری
Other Matches
decimal
اعشار
decimals
اعشار
decimal points
نقطه اعشار
decimally
بشکل اعشار
decimal points
ممیز اعشار
decimal point
ممیز اعشار
decimal point
نقطه اعشار
radix
عدد نشان دهنده اعشار صحیح
assumed decimal point
ممیز فرضی نقطه اعشار فرضی
recurring
دوری
rotation
دوری
remoteness
دوری
inaccessibility
دوری
separations
دوری
separation
دوری
celestial lonitude
دوری
periodicity
دوری
patera
دوری
paten
دوری
inverisimilitude
دوری
improbability
دوری
grail
دوری
farness
دوری
cyclical
دوری
distances
دوری
dishes
دوری
dish
دوری
distance
دوری
serial
دوری
periodic
دوری
serials
دوری
aviod
دوری کردن از
to keep one's d.
دوری کردن
to give wide berth to
دوری کردن از
to fight shy of
دوری کردن از
keep off
دوری کردن
that far
بان دوری
serial correlation
همبستگی دوری
patellar
دوری وار
remotion
حرکت دوری
to back out
[of]
دوری کردن
[از]
turning away
دوری واجتناب
rangefinders
دوری یاب
to keep at arms length
دوری کردن از
to keep one's distance
دوری جستن
encyclic
عمومی دوری
circular reasoning
استدلال دوری
cyclic graph
گراف دوری
shunning
دوری واجتناب
shunned
دوری واجتناب
avoided
دوری کردن از
separate
مفارقت دوری
circular flow
جریان دوری
circular definition
تعریف دوری
separates
مفارقت دوری
avoids
دوری کردن از
avoiding
دوری کردن از
shuns
دوری واجتناب
eccentricities
دوری از مرکز
eccentricity
دوری از مرکز
dory defence
دفاع دوری
declination
دوری ازمحوراصلی
avoid
دوری کردن از
separated
مفارقت دوری
shun
دوری واجتناب
He is distantly related to us .
نسبت دوری با ما دارد
to keep the peace
از جنگ دوری کردن
back out
دوری کردن از موج
circular flow of income
جریان دوری درامد
to avoid something
دوری کردن از
[چیزی]
cyclic group
گروه دوری
[ریاضی]
to distance
[dissociate]
oneself from
دوری
[قطع همکاری]
کردن از
eluding
طفره زدن دوری کردن از
elusive
کسی که ازدیگران دوری میکند
abduction
دوری از مرکز بدن قیاسی
elude
طفره زدن دوری کردن از
eluded
طفره زدن دوری کردن از
eludes
طفره زدن دوری کردن از
He is distantly related to me .
بامن نسبت دوری دارد
patellate
بشکل قاب یا دوری یاطشت
buttress spacing
دوری محورهای پشت بندها
mugwump
سیاست و حزب بازی دوری میکند
to turn one's back on somebody
از کسی دوری کردن
[اصطلاح مجازی]
the holy grail
دوری یاجامی که مسیح دراخرین شام خودبکاربرد
to dissociate
[disassociate]
oneself from somebody
[something]
از کسی
[چیزی]
دوری
[قطع همکاری]
کردن
She resolved to give him a wide berth in future.
[She decided to steer clear of him in future.]
او
[زن]
تصمیم گرفت در آینده ازاو
[مرد]
دوری کند.
patelliform
مانند کاسه زانو بشکل قاب یا دوری یا طشت
encratites
فرقهای ازنصاراکه ازگوشت خوردن وباده نوشی واختیارجفت دوری می
master slave manipulator
بازو و دست خودکار که به وسیله اپراتوراز فاصله دوری هدایت میشود
Gezellig
<adj.>
دنج دلپذیر راحت. اشاره ضمنی به زمانی که با عزیزان بعد از چند وقت دوری میگذرانید.
scrambling
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambled
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambles
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scramble
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
isolationism
سیاست مبتنی برکناره گیری و دوری جستن ازجریانات سیاسی جهان و نیزقطع رابطه اقتصادی با سایرکشورها
polycyclic
چند حلقهای چند دوری
back out
دوری کردن از الغاء کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com