English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 308 (51 milliseconds)
English Persian
impeach اعلام جرم کردن
impeached اعلام جرم کردن
impeaches اعلام جرم کردن
impeaching اعلام جرم کردن
indict اعلام جرم کردن
indicted اعلام جرم کردن
indicting اعلام جرم کردن
indicts اعلام جرم کردن
Search result with all words
acknowledge اعلام وصول کردن
acknowledge شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledge اعلام نشانی کردن
acknowledge اعلام معرف کردن
acknowledge 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledges اعلام وصول کردن
acknowledges شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledges اعلام نشانی کردن
acknowledges اعلام معرف کردن
acknowledges 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledging اعلام وصول کردن
acknowledging شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledging اعلام نشانی کردن
acknowledging اعلام معرف کردن
acknowledging 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
warning اعلام خطر کردن هشدار
warnings اعلام خطر کردن هشدار
statement اعلام کردن
statements اعلام کردن
broadcast اعلام کردن
broadcasts اعلام کردن
toll طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
tolling طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
tolls طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
early warning اعلام خطر کردن
early warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early-warning اعلام خطر کردن
early-warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
hail اعلام ورود کردن
hailed اعلام ورود کردن
hailing اعلام ورود کردن
hails اعلام ورود کردن
sick مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sickest مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
outlaw یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawed یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawing یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaws یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
quote اعلام کردن
quoted اعلام کردن
quotes اعلام کردن
authentication تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
exclaim اعلام کردن
exclaimed اعلام کردن
exclaiming اعلام کردن
exclaims اعلام کردن
acclaim اعلام کردن
acclaimed اعلام کردن
acclaiming اعلام کردن
acclaims اعلام کردن
relay دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relayed دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relays دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
announce اعلام کردن
announced اعلام کردن
announces اعلام کردن
announcing اعلام کردن
enunciate اعلام کردن صریحا گفتن
enunciate اعلام کردن
enunciated اعلام کردن صریحا گفتن
enunciated اعلام کردن
enunciates اعلام کردن صریحا گفتن
enunciates اعلام کردن
enunciating اعلام کردن صریحا گفتن
enunciating اعلام کردن
notified اعلام کردن اخطار کردن
notifies اعلام کردن اخطار کردن
notify اعلام کردن اخطار کردن
notifying اعلام کردن اخطار کردن
herald از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralded از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralding از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralds از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
promulgate اعلام کردن
promulgated اعلام کردن
promulgates اعلام کردن
promulgating اعلام کردن
absolve اعلام بی تقصیری کردن
absolved اعلام بی تقصیری کردن
absolves اعلام بی تقصیری کردن
absolving اعلام بی تقصیری کردن
prefigure قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
proclamation اعلام کردن
proclamations اعلام کردن
call up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
announce in advance از پیش اعلام کردن
blazon اعلام کردن
call out اعلام خطر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
damm بد اعلام کردن
enouce اعلام کردن
enounce اعلام کردن
kithe اعلام داشتن اعتراف کردن
lay an information against some one نسبت به کسی اعلام جرم کردن
lay an information against someone بر علیه کسی اعلام جرم کردن
Other Matches
alerting service قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
promulge اعلام کردن
to call a meeting جلسهای را اعلام کردن
pretypify قبلا اعلام کردن
open the meeting رسمیت جلسه را اعلام کردن
to do homage اعلام رسمی بیعت کردن
to pay homage اعلام رسمی بیعت کردن
to announce one's arrival ورود خود را اعلام کردن
to render homage اعلام رسمی بیعت کردن
to call to arms اعلام دست به اسلحه کردن
to givein one's a. موافقت خودرا اعلام کردن
to ring the knell of anything موقوف شدن چیزی را اعلام کردن یاجار زدن
over capitalised براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
mark mark اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی
air alert warning اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
promulgation اعلام
acknowledgement اعلام
annunciator اعلام گر
acknowledgments اعلام
indigitation اعلام
declaration اعلام
declarations اعلام
acknowledgements اعلام
enouncement اعلام
proclamations اعلام
promulgator اعلام
intimation اعلام
intimations اعلام
notification اعلام
Annunciation اعلام
proclamation اعلام
enunciation اعلام
meld اعلام
indiction اعلام
predication اعلام
blazer اعلام کننده
declaredly بطور اعلام
blazers اعلام کننده
vociferator اعلام دارنده
touche اعلام برخورد
enunciator اعلام کننده
call out اعلام خطر
enunciable اعلام کردنی
warning اعلام خطر
declaration اعلامیه اعلام
warnings اعلام خطر
acknowledgement of receipt اعلام وصول
acknowledgment اعلام وصول
promulgation اعلام دارنده
impeachment اعلام جرم
receipt اعلام وصول
declarations اعلامیه اعلام
declaration of interest اعلام بهره
sound alarm اعلام صدا
receipts اعلام وصول
advice of fate اعلام وضعیت
alerting اعلام خطرکردن
annunciator اعلام کننده
hanger اعلام کننده
advising bank اعلام میکند
larum اعلام خطر
promulgator اعلام دارنده
pronouncer اعلام کننده
hangers اعلام کننده
disclosed اعلام شده
line call اعلام خط نگهدار
proclaimer اعلام کننده
statement of charge اعلام اتهامات
foretoken اعلام قبلی
indictments اعلام جرم
indictment اعلام جرم
acknowledgment شماره اعلام وصول
delayed whistle سوت اعلام افساید
airborne early warning اعلام خطر هوابرد
aldis lmap چراغ اعلام خطر
alert station ایستگاه اعلام خطر
blind چراغ اعلام خطر
test announcement اعلام نتیجه ازمایش
pyrotechnics فشفشفه اعلام خطر
blinded چراغ اعلام خطر
issue price قیمت اعلام شده
blinds چراغ اعلام خطر
annunciator اعلام کننده فرامین
acknowledgements اعلام وصول رسید
acknowledgment اعلام معرف اعتراف
alert اعلام خطر اژیرهوایی
net authentication اعلام معرف در شبکه
acknowledgments اعلام وصول رسید
warning net شبکه اعلام خطر
alerted اعلام خطر اژیرهوایی
very pistol طپانچه اعلام خطر
merged اعلام مسیر تعقیب
declared value قیمت اعلام شده
declared value بهای اعلام شده
The results of the competition were announced . نتایج مسابقه اعلام شد
declared capital سرمایه اعلام شده
warning signal علامت اعلام خطر
declaration of indulgence اعلام ازادی دینی
acknowledgement اعلام وصول رسید
time orderly نگهبان اعلام ساعت
alerts اعلام خطر اژیرهوایی
indictor اعلام جرم کننده
local warning اعلام خطر محلی
battle lantern چراغ اعلام خطر
indicter اعلام جرم کننده
fab اعلام موافقتبا چیزی
chemical alarm اعلام خطر شیمیایی
authenticator اعلام کننده نشانی
suggestio falsi افهار و اعلام نادرست
caution flag پرچم اعلام خطر
proclamatory متضمن اگهی یا اعلام
line call اعلام خط نگه دار
receipts اعلام وصول نمودن
promulgation of treaty اعلام مفاد معاهده
receipt اعلام وصول نمودن
authentication system سیستم تعیین و اعلام نشانی
day distress signal مشعل اعلام خطر در روز
airspace warning area منطقه اعلام خطر هوایی
danger signal اژیر یا بوق اعلام خطر
warehouse refusal اعلام عدم وجود درانبار
air warning net شبکه اعلام خطر هوایی
two sided disk status اعلام نصب یک دیسک دو طرفه
request for quotation تقاضا برای اعلام قیمت
customs entry افهار یا اعلام ورود به گمرک
control and warning center سیستم کنترل و اعلام خطر
m day روز اعلام بسیج عمومی
general alarm اژیر اعلام خطر عمومی
local warning سیستم اعلام خطر محلی
newrads سیستم اعلام خطر انفجارهستهای و اطلاعات ش م ر
alerted اعلام خطر گوش به زنگ هشیار
corner crew متصدیان اعلام خطر به راننده در سر پیچ
oyez اعلام سکوت و شروع دادرسی در دادگاه
alert اعلام خطر گوش به زنگ هشیار
foghorns شیپور اعلام خطرمه گرفتگی اژیر مه
alerts اعلام خطر گوش به زنگ هشیار
foghorn شیپور اعلام خطرمه گرفتگی اژیر مه
warehouse refusal اعلام عدم موجودی کالا درانبار
information اعلام جرم صادره از ناحیه مامورتعقیب
emergency addressee مسئولین اعلام خبر در موارد ضروری
stalement گره خوردن منجر به اعلام سرپا
referee's position اعلام کشتی در خاک از سوی داور
scire facias حکم اعلام و تفهیم علل بی حقی
mission ready اعلام امادگی هواپیما برای پرواز
bomb alarm system سیستم اعلام خطر بمباران اتمی
a declared [pronounced] opponent of nuclear power مخالف آشکار [اعلام شده] انرژی هسته ای
raid clerk نگهبان یا متصدی مرکزاطلاعات سیستم اعلام خطرهوایی
howler بوق اعلام زمان تیراندازی به توپهای ضد هوایی
howlers بوق اعلام زمان تیراندازی به توپهای ضد هوایی
white propaganda تبلیغاتی که هدف ان از پیش اعلام شده باشد
free lance اعلام کنترل خودکار هواپیمادر درگیریهای هوایی
freight release بارنامه بمنظور اعلام دریافت هزینه حمل
alarmed اعلام خطر شماطه ساعت شیپور اشوب
pennant پرچم اعلام وقت ناهار روی کشتی
alarm زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarmed زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
pennants پرچم اعلام وقت ناهار روی کشتی
alarm اعلام خطر شماطه ساعت شیپور اشوب
alarmingly اعلام خطر شماطه ساعت شیپور اشوب
alarms زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
not out توپزنی که هنوز اخراج نشده اعلام خطا
Do you have nothing to declare? آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
alarmingly زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarms اعلام خطر شماطه ساعت شیپور اشوب
declared value قیمت اعلام شده به منظور تعیین مالیات
plea of tender اعلام امادگی خوانده به ادای دین خواهان در دادگاه
capped knight اسب مات کننده از پیش اعلام شده شطرنج
capped pawn پیاده مات کننده از پیش اعلام شده شطرنج
deferred dividened سود اعلام شده و قابل پرداخت در تاریخ معین
signal light چراغهای سفید و سرخ اعلام رای وزنه برداری
delayed offside تاخیر در اعلام افساید که بستگی به واکنش مدافع دارد
true bill اعلام جرمی که هیئت منصفه در فهر ان صحه گذارند
interrupt سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد
hard starboard سمت ناو را بسمت مغناطیسی اعلام شده تغییر دهید
many اعلام تعداد 8 یا بیشترهواپیمای دشمن دیده میشود در رهگیری هوایی
interrupting سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد
homologate اعلام و تایید کار حد نصاب سرعت هواپیما به وسیله داوران
homage اعلام رسمی بیعت از طرف متحد یا متفقی نسبت به پادشاه
hoick فریاد تازی دار بعلامت اعلام کشف مسیر شکار
aldis lmap چراغ چشمک زن مخصوص اعلام خطرناک بودن باند فرود
interrupts سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد
petitioning creditor بستانکاری که به دادگاه اعلام میکند که ممکن است مدیون ورشکسته باشد
assembler پیام برنامه اسمبلی برای اعلام اینکه خطا در کد اصلی یافت شد
nuncupative will وصیتی که ابتدا در حضور عدهای ازشهود اعلام و متعاقبا"نوشته میشود
hierarchy of claims اعلام تصفیه ورشکستگی دستور پرداخت مطالبات غرماء تاجر ورشکسته
appeal play تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
form حساس کننده روی چاپگر که وقتی کاغذ تمام شود اعلام میکند
acknowledged mail تابعی که به فرستنده اعلام میکند پیام پستی الکترونیکی خوانده شده است
formed حساس کننده روی چاپگر که وقتی کاغذ تمام شود اعلام میکند
forms حساس کننده روی چاپگر که وقتی کاغذ تمام شود اعلام میکند
airborne alert اماده باش به طریق هوابرد وسایل اعلام خطر نصب شده روی هواپیما
action پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
acknowledge کدی که گیرنده می فرستد تا به فرستنده اعلام کند یام به درستی دریافت شده است
pogo در رهگیری هوایی یعنی چانل مخابراتی را که بعد از این کلمه اعلام می کنم بگیرید
acknowledges کدی که گیرنده می فرستد تا به فرستنده اعلام کند یام به درستی دریافت شده است
actions پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
acknowledging کدی که گیرنده می فرستد تا به فرستنده اعلام کند یام به درستی دریافت شده است
escape character ترتیب ارسال کد که به گیرنده اعلام میکند که حروف مقابل کمکی برای اعمال کنترلی هستند
holding در رهگیری هوایی اعلام اینکه من در وضعیت فرمان داده شده باقی هستم دستور جدیدبدهید
tout temps prist تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
white flag پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com