Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (38 milliseconds)
English
Persian
notified
اعلام کردن اخطار کردن
notifies
اعلام کردن اخطار کردن
notify
اعلام کردن اخطار کردن
notifying
اعلام کردن اخطار کردن
Other Matches
alarmed
زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarms
زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarmingly
زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarm
زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
early-warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
relays
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relay
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relayed
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
announces
اعلان کردن اخطار کردن
announce
اعلان کردن اخطار کردن
announced
اعلان کردن اخطار کردن
announcing
اعلان کردن اخطار کردن
notifies
اخطار کردن به
cited
اخطار کردن
misfeasance
اخطار کردن
notifying
اخطار کردن به
notify
اخطار کردن به
cautions
اخطار کردن به
previse
اخطار کردن
cite
اخطار کردن
cites
اخطار کردن
cautioning
اخطار کردن به
warn
اخطار کردن به
cautioned
اخطار کردن به
warned
اخطار کردن به
warns
اخطار کردن به
citing
اخطار کردن
caution
اخطار کردن به
notified
اخطار کردن به
notify someone
به کسی اخطار کردن
forewarn
ازپیش اخطار کردن
issue a warning
اخطار صادر کردن
forewarns
ازپیش اخطار کردن
forewarned
ازپیش اخطار کردن
to serve notice on a person
رسما بکسی اخطار کردن
announces
اعلام کردن
promulgates
اعلام کردن
promulgated
اعلام کردن
announced
اعلام کردن
promulgate
اعلام کردن
enunciating
اعلام کردن
announce
اعلام کردن
enouce
اعلام کردن
promulgating
اعلام کردن
proclamation
اعلام کردن
proclamations
اعلام کردن
broadcast
اعلام کردن
damm
بد اعلام کردن
enunciate
اعلام کردن
enunciated
اعلام کردن
quote
اعلام کردن
enunciates
اعلام کردن
enounce
اعلام کردن
quotes
اعلام کردن
broadcasts
اعلام کردن
acclaimed
اعلام کردن
acclaim
اعلام کردن
exclaim
اعلام کردن
acclaiming
اعلام کردن
acclaims
اعلام کردن
exclaimed
اعلام کردن
exclaims
اعلام کردن
exclaiming
اعلام کردن
announcing
اعلام کردن
statement
اعلام کردن
blazon
اعلام کردن
statements
اعلام کردن
quoted
اعلام کردن
promulge
اعلام کردن
indicts
اعلام جرم کردن
indicting
اعلام جرم کردن
acknowledge
اعلام وصول کردن
absolve
اعلام بی تقصیری کردن
absolved
اعلام بی تقصیری کردن
to call a meeting
جلسهای را اعلام کردن
absolves
اعلام بی تقصیری کردن
acknowledge
اعلام نشانی کردن
acknowledging
اعلام وصول کردن
acknowledging
اعلام نشانی کردن
acknowledging
اعلام معرف کردن
pretypify
قبلا اعلام کردن
acknowledges
اعلام معرف کردن
early warning
اعلام خطر کردن
acknowledges
اعلام نشانی کردن
acknowledges
اعلام وصول کردن
indicted
اعلام جرم کردن
announce in advance
از پیش اعلام کردن
early-warning
اعلام خطر کردن
absolving
اعلام بی تقصیری کردن
acknowledge
اعلام معرف کردن
impeaching
اعلام جرم کردن
indict
اعلام جرم کردن
impeaches
اعلام جرم کردن
impeached
اعلام جرم کردن
impeach
اعلام جرم کردن
hailing
اعلام ورود کردن
hail
اعلام ورود کردن
hails
اعلام ورود کردن
hailed
اعلام ورود کردن
call out
اعلام خطر کردن
to pay homage
اعلام رسمی بیعت کردن
kithe
اعلام داشتن اعتراف کردن
enunciating
اعلام کردن صریحا گفتن
to call to arms
اعلام دست به اسلحه کردن
enunciate
اعلام کردن صریحا گفتن
to givein one's a.
موافقت خودرا اعلام کردن
to announce one's arrival
ورود خود را اعلام کردن
enunciated
اعلام کردن صریحا گفتن
open the meeting
رسمیت جلسه را اعلام کردن
enunciates
اعلام کردن صریحا گفتن
to do homage
اعلام رسمی بیعت کردن
warnings
اعلام خطر کردن هشدار
to render homage
اعلام رسمی بیعت کردن
warning
اعلام خطر کردن هشدار
acknowledging
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledges
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledge
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
lay an information against some one
نسبت به کسی اعلام جرم کردن
lay an information against someone
بر علیه کسی اعلام جرم کردن
tolling
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
heralding
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
toll
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
heralded
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
tolls
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
herald
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralds
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
outlawed
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaws
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
to ring the knell of anything
موقوف شدن چیزی را اعلام کردن یاجار زدن
outlawing
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
authentication
تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
outlaw
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
sickest
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sick
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
alerting service
قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
over capitalised
براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
mark mark
اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی
prefiguring
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigure
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
call up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
acknowledges
1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledging
1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledge
1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
tip-off
اخطار
tip-offs
اخطار
tip off
اخطار
notices
اخطار
warning
اخطار
warnings
اخطار
noticed
اخطار
premonition
اخطار
premonitions
اخطار
monition
اخطار
caveats
اخطار
penalties
اخطار
prenotion
اخطار
penalty
اخطار
notice
اخطار
caveat
اخطار
warning line
خط اخطار
signal
اخطار
bidding
اخطار
notification
اخطار
signaled
اخطار
talking to
اخطار
noticing
اخطار
talking-to
اخطار
yello card
اخطار
signalled
اخطار
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
cautioned
اخطار توجه
premonitions
اخطار قبلی
premonition
اخطار قبلی
warner
اخطار کننده
signaller
اخطار کننده
premonitory
اخطار کننده
forewarning
اخطار قبلی
penalties
پنالتی اخطار
cautions
اخطار توجه
warning sign
علامت اخطار
caution
اخطار توجه
penalty
پنالتی اخطار
till further notice
تا اخطار ثانوی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com