English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 150 (7 milliseconds)
English Persian
audible alarm اعلان خطر سمعی
Other Matches
audible سمعی
otic سمعی
audio سمعی
signboards تخته اعلان اعلان
advertisers اعلان کننده اعلان
advertiser اعلان کننده اعلان
signboard تخته اعلان اعلان
voice answer back پاسخ سمعی
audio frequency بسامد سمعی
audio visual سمعی وبصری
audio visual سمعی بصری
vab پاسخ سمعی
audio-visual سمعی وبصری
audiovisual سمعی و بصری
audio device دستگاه سمعی
audible signal علامت سمعی
audio-visual سمعی بصری
audiovisual سمعی-بصری
audio visual اموزش سمعی وبصری
audio-visual اموزش سمعی وبصری
video tape نوار سمعی و بصری
audio response device دستگاه جواب دهنده سمعی
video amplifier دستگاه یا مدار تقویت کننده فرکانسهای سمعی و بصری
ethernet نوعی سیستم شبکه که امکان حمل اطلاعات سمعی و بصری را همانند داده کامپیوتری فراهم می اورد
air signal علایم سمعی و بصری ارسالی از هواپیما علایم هوایی
denunciation of treaty اعلان
proclamation اعلان
noticing اعلان
notices اعلان
noticed اعلان
notice اعلان
advertisement اعلان
advertisements اعلان
proclamations اعلان
advertising اعلان
announcement اعلان
announcements اعلان
posters اعلان
assertion اعلان
declaration اعلان
poster اعلان
declarations اعلان
proclamation of the republic اعلان جمهوریت
Over and out! پایان اعلان !
macro declaration درشت اعلان
play bill اعلان نمایش
array declaration اعلان ارایه
affiche اعلان دیواری
To stick (put,fix)up a notice (poster). اعلان زدن
notice to mariner اعلان دریایی
indigitation اعلان شمارش
declaration of neutrality اعلان بیطرفی
declaration of war اعلان جنگ
give out اعلان کردن
dos prompt اعلان DOS
gazette اعلان و اگهی
fly bill اعلان دستی
declaration of bankruptcy اعلان ورشکستگی
billsticker اعلان چسبان
procedure declaration اعلان رویه
throwaway ورقهی اعلان
vendition اعلان فروش
they proclaimed him sovereign اعلان کردند
system prompt اعلان سیستم
publishment اشاعه اعلان
proclamation of the republic اعلان جمهوری
proclamation of independence اعلان استقلال
dot prompt نقطه اعلان
advertize اعلان کردن
proclaim اعلان کردن
proclaimed اعلان کردن
proclaiming اعلان کردن
advertise اعلان کردن
proclaims اعلان کردن
declare اعلان کردن
declares اعلان کردن
declaring اعلان کردن
announcer اعلان کننده
declared اعلان شده
announcers اعلان کننده
signpost تابلو اعلان
signposts تابلو اعلان
playbill اعلان نمایش
playbills اعلان نمایش
bans اعلان ازدواج در کلیسا
declaration افهار افهارنامه اعلان
banning اعلان ازدواج در کلیسا
posters اعلان نصب کردن
to proclaim war اعلان جنگ دادن
poster اعلان نصب کردن
show bill تابلو اعلان نمایش
ban اعلان ازدواج در کلیسا
To stick a poster on the wall. اعلان به دیوار چسباندن
to file for bankruptcy اعلان ورشکستگی کردن
denunciation اعلان الغاء یا خاتمه
denunciations اعلان الغاء یا خاتمه
placard اعلامیه رسمی اعلان
declaration of war اعلان جنگ دادن
denouncement اعلان قطع رابطه
declare martial اعلان حکومت نظامی
dimension statement حکم اعلان بعد
declarations افهار افهارنامه اعلان
proclamation of martial law اعلان حکومت نظامی
alarm اعلان خطر اخطار
placards اعلامیه رسمی اعلان
alarms اعلان خطر اخطار
alarmed اعلان خطر اخطار
alarmingly اعلان خطر اخطار
to declare oneself bankrupt خود را ورشکست اعلان کردن
Hereby I declare ... بدین وسیله اعلان می کنم که...
to declare a state of emergency اعلان کردن حالت اضطراری
declare martial اعلان حالت زمان جنگ
leafleted اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leafleting اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
to declare something well-founded چیزی را مستدل اعلان کردن
leaflets اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
proclamation of martial law اعلان حالت زمان جنگ
to declare war upon a nation اعلان جنگ به ملتی دادن
to declare a divident سود سهام را اعلان کردن
advertised اعلان کردن انتشار دادن
advertises اعلان کردن انتشار دادن
leaflet اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
video cassette نوار کاست سمعی و بصری نوار کاست صوتی وتلویزیونی
video cassettes نوار کاست سمعی و بصری نوار کاست صوتی وتلویزیونی
signposts تیر حامل اعلان تابلو راهنما
signpost تیر حامل اعلان تابلو راهنما
to declare something solemnly [publicly] چیزی را رسما [علنا ] اعلان کردن
to off negotiations اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
to put a notice on a door اگهی روی در چسباندن اعلان بدر زدن
top billing بالاترین قسمت اگهی سینما صدر اعلان
billboard هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
billboards هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
obituarian کسیکه در گذشتهای تازه راباشرح حال درگذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
obituarist کسیکه در گذشتهای تازه رابا شرح حال در گذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
banns اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
prompts کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompted کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompt کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
placards حمل یا نصب اعلان شعار حمل کردن
placard حمل یا نصب اعلان شعار حمل کردن
announced اعلان کردن اخطار کردن
post اگهی کردن اعلان کردن
post- اگهی کردن اعلان کردن
posted اگهی کردن اعلان کردن
announcing اعلان کردن اخطار کردن
announce اعلان کردن اخطار کردن
posts اگهی کردن اعلان کردن
notice to airmen اعلامیه هوایی یا اعلان هوایی
announces اعلان کردن اخطار کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com