English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
undue influence اعمال نفوذ ناروا
Other Matches
lobbying اعمال نفوذ
to use one's influence upon اعمال نفوذ کردن بر
embraceor اعمال نفوذ کننده
use one's influence اعمال نفوذ کردن
embracery جرم اعمال نفوذ در هیئت منصفه یا دادگاه
embraceor متهم به اعمال نفوذ درهیئت منصفه یا دادگاه
imposes تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
impose تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
agent مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
agents مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
contructive larcency مقصودسرقتی است که از مجموعه اعمال یک عده یا یک فرد ناشی شود در حالتی که این اعمال به تنهایی فاقد هر نوع وصف جنایی باشد
inadmissible ناروا
inadvisable ناروا
illegitimate ناروا
impermissible ناروا
unduly ناروا
brain washing مغزشویی روشی که به وسیله ان و ازطریق اعمال تدابیر و اعمال مختلف افکار و اعتقادات فردرا زایل و اعتقادات دیگری راجایگزین ان می کنند
unjust ناروا ناصحیح
illegutimation ناروا دانی
inadmissibly بطور ناروا
trumped up بیمورد ناروا
trumped-up بیمورد ناروا
undue ناروا بی مورد
wrongful dismissal انفصال یا اخراج ناروا
trump up نسبت ناروا دادن
unjusified بیمورد ناحق ناروا بی جهت
penetration نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
initial thrust نفوذ اولیه نفوذ اصلی
erasable قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
ballistics of penetration شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
radiolucency درجه نفوذ اشعه مجهول نفوذ پذیری اشعه مجهول
exercise اعمال
acts اعمال
exercising a right اعمال حق
exercises اعمال
application اعمال
exercised اعمال
exertion اعمال
exertions اعمال
applications اعمال
exercising اعمال
undertakings اعمال
doings اعمال
impose اعمال نفوذکردن
labourhardl اعمال شاقه
imposes اعمال نفوذکردن
exertion اعمال زور
preventative actions اعمال بازدارنده
strong-arm اعمال زورکردن
showing partial views اعمال نظر
exertions اعمال زور
strong arm اعمال زورکردن
hard labor اعمال شاقه
the galleys اعمال شاقه
to have the pull of اعمال نفوذکردن بر
peonage اعمال شاقه
takeover اعمال کنترل
takeovers اعمال کنترل
impressment اعمال زور
willable قابل اعمال
apply اعمال کردن
applying اعمال کردن
applicatory اعمال شدنی
exercising force اعمال زور
applicative اعمال کردنی
applicator اعمال کننده
exerts اعمال کردن
applier اعمال کننده
workable قابل اعمال
exerting اعمال کردن
galleys اعمال شاقه
hard labour اعمال شاقه
exerted اعمال کردن
exert اعمال کردن
applies اعمال کردن
showing partial views اعمال نظر کردن
alteration تغییر اعمال شده
non serverign acts اعمال تصدی دولت
imprisonment with hard labour حبس با اعمال شاقه
penal servitude حبس با اعمال شاقه
copy protection جلوگیری از اعمال کپی
house keeping operation اعمال خانه داری
governance اعمال قوه اختیارداری
unfair trade practice اعمال تجاری نادرست
To use force(violence) اعمال زور کردن
To bring pressure to bear . To exert pressure . اعمال فشار کردن
applied magnetic field میدان مغناطیسی اعمال شده
interventions عمل اعمال تغییر در سیستم
jars اعمال شوک شدید به یک وسیله
squeeze [آبگیری از فرش با اعمال فشار]
confidential است نه اعمال تصدی موجودباشد
capitalization اعمال سیستم سرمایه داری
encodes اعمال قوانین کد به برنامه یا داده
modification تغییر اعمال شده به چیزی
encode اعمال قوانین کد به برنامه یا داده
embracer کسیکه دردادگاه اعمال نفوذمیکند
intervention عمل اعمال تغییر در سیستم
jar اعمال شوک شدید به یک وسیله
jarred اعمال شوک شدید به یک وسیله
put on اعمال کردن بکار گماردن
imposed deformation تغییر شکل اعمال شده
procrustean بوسیله اعمال زورکاری از پیش برنده
action شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
the exercised thier veto انها حق وتوی خود را اعمال کردند
embracery اعمال نفوذاز راه رشوه یا تهدیدوغیره
actions شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
technology اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
powered اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
technologies اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
track records آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
powering اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
powers اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
pulse اعمال ولتاژ با دوره کوتاه به یک مدار
power اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
pulsed اعمال ولتاژ با دوره کوتاه به یک مدار
track record آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
grand dame زن با نفوذ
intervention نفوذ
interventions نفوذ
influenced نفوذ
ascendance نفوذ
penetration نفوذ
imposing presence نفوذ
influences نفوذ
toehold نفوذ کم
intrusion نفوذ
intrusions نفوذ
dominance نفوذ
diffusion نفوذ
leading نفوذ
toeholds نفوذ کم
authority نفوذ
break through نفوذ
prestige نفوذ
barrier penetration نفوذ در سد
influence نفوذ
prevalence نفوذ
penetrates نفوذ
leakage نفوذ
leakages نفوذ
permeation نفوذ
watertight ضد نفوذ اب
impermeable ضد نفوذ اب
percolation line خط نفوذ
penetrated نفوذ
osmosis نفوذ
penetrate نفوذ
percolation نفوذ
infiltration نفوذ
influx نفوذ
influxes نفوذ
pervasion نفوذ
forcing نفوذ
seepage نفوذ
influencing نفوذ
propulsion نفوذ
force نفوذ
hanks نفوذ
forces نفوذ
hank نفوذ
power روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
dynamically تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
arithmetic تابع ریاضی اعمال شده روی داده
powers روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powered روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powering روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
dynamic تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
arguments متغیری که یک عملگر یا تابع روی آن اعمال میشود
argument متغیری که یک عملگر یا تابع روی آن اعمال میشود
osmose نفوذ کردن در بوسیله تراوش تجزیه کردن بوسیله نفوذ تجزیه کردن
infiltrates نفوذ کردن
crevasses نفوذ کردن
molecular effusion نفوذ مولکولی
permeance نفوذ پذیری
imperviousness نفوذ ناپذیری
pornocracy نفوذ جنده ها
pervious نفوذ پذیر
pervasivenness قوه نفوذ
trenchancy نفوذ شکاف
personal influence نفوذ شخصی
impenetrate نفوذ کردن در
market penetration نفوذ به بازار
prepotency نفوذ بسیار
influentially از روی نفوذ
infiltrates نفوذ به منطقه
infiltrating نفوذ کردن
infiltrating نفوذ به منطقه
outs دسته بی نفوذ
transpired نفوذ کردن
interpenetrate در هم نفوذ کردن
seep in نفوذ کردن
interchange diffusion نفوذ تعویضی
seepage area منطقه نفوذ
shell proof ضد نفوذ گلوله
social influence نفوذ اجتماعی
sphere of influence منطقه نفوذ
crevasse نفوذ کردن
impenetrability نفوذ ناپذیری
percolation head ارتفاع نفوذ
penetrance نفوذ پذیری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com