English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (7 milliseconds)
English Persian
delicatessen اغذیه حاضر
delicatessens اغذیه حاضر
Other Matches
prepare for action حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
fueled اغذیه
fuelling اغذیه
fuels اغذیه
vivers اغذیه
board اغذیه
boarded اغذیه
fuel اغذیه
fuelled اغذیه
ambry کمدمخصوص اغذیه
armoire جای اغذیه
vivandiere اغذیه فروش ارتش
delicatessen مغازه اغذیه فروشی
delicatessens مغازه اغذیه فروشی
bill of fare صورت اغذیه مهمانخانه
gastronomy علم اغذیه لذیذه
cate سورسات اغذیه لذیذ
bills of fare صورت اغذیه مهمانخانه
locker paper کاغذ بسته بندی اغذیه
dietetics فن پرهیز یا رژیم غذایی مبحث اغذیه
hors d'oeuvres اغذیه اشتهااوری که قبل از غذا صرف میشود
hors d'oeuvre اغذیه اشتهااوری که قبل از غذا صرف میشود
cover charges مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
cover charge مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
malthusian theory of population فرضیه جمعیت مالتوس چون ازدیاد جمعیت جهان باتصاعد هندسی و افزایش منابع اغذیه به شکل تصاعدحسابی است باید جمعیت کنترل شود
bistro اغذیه فروشی و مشروب فروشی
bistros اغذیه فروشی و مشروب فروشی
agreeable حاضر
stock :حاضر
presents حاضر
on hand <idiom> حاضر
stocked :حاضر
presenting حاضر
presented حاضر
present حاضر
existing حاضر
ubiquitous حاضر
in the saddle حاضر
rig وضع حاضر
action front حاضر به تیر
attend حاضر بودن
johnny on the sopt حاضر و اماده
For the time being. At peresent. presently. درحال حاضر
readying قبضه حاضر
readying حاضر به کار
ready قبضه حاضر
operationally ready حاضر به کار
make ready حاضر شدن
to e. an appearance حاضر شدن
stand by حاضر بودن
roll call حاضر و غایب
ready wit حاضر جوابی
rigs وضع حاضر
rigged وضع حاضر
readiness to report حاضر جوابی
attends حاضر بودن
attending حاضر بودن
operationally ready حاضر به عملیات
ready حاضر به کار
currents در حال حاضر
at the moment در حال حاضر
existing در حال حاضر
at present در حال حاضر
current در حال حاضر
operational حاضر به کار
at the present moment درحال حاضر
willing حاضر خواهان
active حاضر بخدمت
present [at] <adj.> باشنده [حاضر] [در]
get ready حاضر شدن
omnipresent همه جا حاضر
here بدینسو حاضر
toss off <idiom> حاضر جواب
readies قبضه حاضر
readied حاضر به کار
readies حاضر به کار
readied قبضه حاضر
omnipresent حاضر در همه جا
repartee حاضر جوابی
inbearing ناخوانده حاضر خدمت
get ready حاضر کردن یا شدن
he refused to go حاضر نشد برود
Get ready for the journey(trip) برای مسافرت حاضر شو
To prepare something. To get somethings ready. چیزی را حاضر کردن
i agreed to go حاضر شدم بروم
To keep an appointment . سر قرار حاضر شدن
inbearing فضولانه حاضر خدمت
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
to be present باشنده [حاضر] بودن
to conjure up با سحر حاضر کردن
To call the roll. Roll-call. حاضر غایب کردن
show up سر موقع حاضر شدن
unready غیراماده حاضر نشده
fair game طعمهی حاضر و آماده
attender شخص حاضر در جایی
operational route جاده حاضر به کار
march order حاضر براه کردن
call the roll حاضر و غایب کردن
action فرمان حاضر به تیر
actions فرمان حاضر به تیر
ready position حالت حاضر به تیر
obliging حاضر خدمات مهربان
roll-call حاضر و غایب کردن
fitting out حاضر کردن ناو
roll-calls حاضر و غایب کردن
presence of mind حاضر ذهنی هوشیاری
Are you prepared to accept my conditions? حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
ready حاضربه تیر حاضر باشید
readying حاضربه تیر حاضر باشید
roll call حاضر و غایب کردن افراد
senior officer afloat ارشدترین افسر حاضر در ناو
dates در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
show up حاضر شدن حضور یافتن
set up حاضر به جنگ کردن توپ
ubiquitous همه جا حاضر موجود درهمه جا
I wI'll get (persuade)him to sign . اورا حاضر بامضاء می کنم
Those who attended the meeting. کسانیکه در جلسه حاضر بودند
At the moment we are not able to ... در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
never to be at a loss for an answer همیشه حاضر جواب بودن
date در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
When will they be ready? چه وقت آنها حاضر میشود؟
readied حاضربه تیر حاضر باشید
readies حاضربه تیر حاضر باشید
I was an eye witness to what happened. من حاضر وناظر وقا یع بودم
improvisation بدیهه سازی حاضر جوابی
make ready اماده شدن حاضر کردن
offer to buy something حاضر به خرید چیزی شدن
get ready اماده شدن حاضر کردن
embattle حاضر شدن برای جنگ
embattle حاضر به جنگ کردن یا شدن
improvisator بدیهه ساز حاضر جواب
all available کلیه توپخانه حاضر به تیر
he would take no refusal هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
current آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
set وسیله حاضر بکار تنظیم شده
sets وسیله حاضر بکار تنظیم شده
setting up وسیله حاضر بکار تنظیم شده
at this stage <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
to compel the attendance of a witness وادار به حاضر شدن شاهدی [قانون]
to report oneself حاضر شدن وخود را معرفی کردن
operating force نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
ready rack قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
operationally ready حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
currents آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
actual job [job held] [occupation held] پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
make the scene <idiom> به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
make the grade <idiom> منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
ready missile موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
rolling reserve امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
our offer to render a service حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
That won't work with me! من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
hath سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
to report for duty برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
colours انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
colour انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
raise pistol فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
embattle حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
individual demand schedule صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
resident school مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
front de liberation national فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
window فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
minuteman داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
inactive پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
activities تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
activity تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
docketing صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketed صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
exclusion principle اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
storage فضای موقت حافظه برای داده هایی که در حال حاضر پردازش می شوند
docket صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
dockets صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
workspace فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
unpopulated تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
Internet جستجوگر وب سافت ماکروسافت که در حال حاضر آماده است و به کاربر امکان مشاهده صفحه وب را میدهد
tout temps prist تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
IE جستجوگر وب ساخت ماکروساخت که در حال حاضر فراهم است و به کاربر امکان دیدن صفحات وب میدهد
manned اماده به جنگ جنگ افزار حاضر به تیر دارای خدمه
holocene وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
operating strenght پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
call-ups درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
ready مهیا کردن حاضر کردن
presented زمان حاضر زمان حال
uses در حال حاضر در حال اجرا
use در حال حاضر در حال اجرا
presents زمان حاضر زمان حال
readied مهیا کردن حاضر کردن
presenting زمان حاضر زمان حال
present زمان حاضر زمان حال
readying مهیا کردن حاضر کردن
readies مهیا کردن حاضر کردن
drive حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drives حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
fasts قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fastest قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fast قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com