English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English Persian
in and out <idiom> اغلب به بیرون رفتوآمد کردن
Other Matches
to turn out بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
lanceolate leaves برگ های اسلیمی [شاه عباسی] [نیزه ای] [شعله] [اغلب در یک یا دو سمت برگ بصورت کنگره بوده و در اغلب فرش های لچک ترنج و باغی بکار می رود.]
to strain at a gnat ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
witjout بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
frequently <adv.> اغلب
many times <adv.> اغلب
often <adv.> اغلب
oft [archaic, literary] <adv.> اغلب
on any number of occasions <adv.> اغلب
regularly [often] <adv.> اغلب
frequently اغلب
oftentimes اغلب
a lot of times <adv.> اغلب
luxate از جای خود بیرون کردن جابجا کردن
ejecting بیرون کردن
to send down بیرون کردن
fire out بیرون کردن
to pack off بیرون کردن
to drum out بیرون کردن
ejects بیرون کردن
swap بیرون کردن
swaps بیرون کردن
to hunt away بیرون کردن
ejected بیرون کردن
forces بیرون کردن
outcrop سر بیرون کردن
forcing بیرون کردن
to charm away بیرون کردن
swapped بیرون کردن
swopped بیرون کردن
swops بیرون کردن
eject بیرون کردن
to hunt out بیرون کردن
force بیرون کردن
to fire out بیرون کردن
to drive out بیرون کردن
exorcized بیرون کردن
exorcize بیرون کردن
exorcising بیرون کردن
to stuck out بیرون کردن
exorcises بیرون کردن
exorcised بیرون کردن
swopping بیرون کردن
eliminating بیرون کردن
eliminates بیرون کردن
to give the sack بیرون کردن
eliminated بیرون کردن
eliminate بیرون کردن
exorcizes بیرون کردن
outcrops سر بیرون کردن
exorcizing بیرون کردن
cashiers بیرون کردن
cashier بیرون کردن
extravasate ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
outward bound عازم بیرون روانه بیرون
eject بیرون راندن بیرون انداختن
ejecting بیرون راندن بیرون انداختن
ejects بیرون راندن بیرون انداختن
extrusion بیرون اندازی بیرون امدگی
ejected بیرون راندن بیرون انداختن
common آنچه اغلب اتفاق میافتد
commoners آنچه اغلب اتفاق میافتد
moviegoer کسی که اغلب به سینما میرود
moviegoers کسی که اغلب به سینما میرود
commonest آنچه اغلب اتفاق میافتد
fires بیرون کردن انگیختن
fired بیرون کردن انگیختن
paravial بیرون کردن مستاجر
fire بیرون کردن انگیختن
evicts مستردداشتن بیرون کردن
un arth ازلانه بیرون کردن
evicted مستردداشتن بیرون کردن
to kick out of the house ازخانه بیرون کردن
evict مستردداشتن بیرون کردن
evicting مستردداشتن بیرون کردن
to show one out کسیرا از در بیرون کردن
dispossesses بیرون کردن رهاکردن
pour out <idiom> به بیرون مساطه کردن
dispossessed بیرون کردن رهاکردن
dispossessing بیرون کردن رهاکردن
jettison پرتاب کردن به بیرون
dispossess بیرون کردن رهاکردن
jettisoned پرتاب کردن به بیرون
jettisoning پرتاب کردن به بیرون
expectorate ازسینه بیرون کردن
to put out بیرون کردن رنجاندن
exsufflate بافوت بیرون کردن
jettisons پرتاب کردن به بیرون
run out <idiom> به زور بیرون کردن ،اخراج کردن
sorrel اسب کهر اغلب با یال و دم سفید
frequented آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد
frequents آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد
frequenting آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد
frequent آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد
extracting بیرون کشیدن استخراج کردن
drives عقب نشاندن بیرون کردن
drive عقب نشاندن بیرون کردن
aspirating خالی کردن بیرون کشیدن
unkennel از سوراخ یا لانه بیرون کردن
aspirates خالی کردن بیرون کشیدن
to live outside Tehran بیرون از تهران زندگی کردن
aspirate خالی کردن بیرون کشیدن
extract بیرون کشیدن استخراج کردن
extracts بیرون کشیدن استخراج کردن
to live out of town در بیرون از شهر زندگی کردن
to live out [British E] در بیرون از شهر زندگی کردن
extracted بیرون کشیدن استخراج کردن
unearths از لانه بیرون کردن از زیردراوردن
unearthing از لانه بیرون کردن از زیردراوردن
unearthed از لانه بیرون کردن از زیردراوردن
send down دانشجویی را از دانشگاه بیرون کردن
To dismiss something from ones thoughtl . فکری را از سر خود بیرون کردن
to conjure anevil spirit روح پلیدی را بیرون کردن
emit بیرون دادن خارج کردن
to wave away باشاره دست بیرون کردن
to push off شروع کردن بیرون رفتن
emits بیرون دادن خارج کردن
solicits بیرون کشیدن وسوسه کردن
emitted بیرون دادن خارج کردن
emitting بیرون دادن خارج کردن
solicited بیرون کشیدن وسوسه کردن
soliciting بیرون کشیدن وسوسه کردن
unearth از لانه بیرون کردن از زیردراوردن
solicit بیرون کشیدن وسوسه کردن
to seed a person to c. کسیرا از جامعه بیرون کردن
cambric tea نوشابه گرمی از اب و شیر وشکر و اغلب چای
copper [police officer] پاسبان [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
copper [police officer] پلیس [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
laugh one out of a habit با استهزا عادتی را از سرکسی بیرون کردن
to work out of town در حومه [بیرون] شهر کار کردن
refreshes از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refresh از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refreshed از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
emitted بیرون دادن از خود خارج کردن
emits بیرون دادن از خود خارج کردن
exsibilate باصوت وهوازصحنه نمایش بیرون کردن
emitting بیرون دادن از خود خارج کردن
to crowd out ازتنگی جایابسیاری جمعیت بیرون کردن
deportation تبعید و بیرون کردن فردخارجی از کشور
emit بیرون دادن از خود خارج کردن
altar-niche [تو رفتگی در محراب کلیسا که اغلب نیایشگاه کوچکی است.]
Pickles are often eaten as a relish . خیار شور درا اغلب بعنوان مزه می خورند
to make a goal توپ راازدروازه طرف مقابل بیرون کردن
to turn off خاموش کردن انجام دادن بیرون اوردن
To crane ones neck . گردن کشیدن (دراز کردن بیرون آوردن )
to put off بور کردن بیرون کردن
increment افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
increments افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
In the nature of things, young people often rebel against their parents. طبعا جوانان اغلب با پدر و مادر خود سرکشی می کنند. .
wheel mode ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
removes بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
remove بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
turn out <idiom> بیرون کردنکسی ،کسی را مجبور به ترک یا رفتن کردن
chimney-bar [نعل درگاه برای شومینه که اغلب از آهن مسطح به شکل اچ یا تی است.]
horse design نقش اسب [در اغلب طرح های شکارگاهی از این حیوان استفاده می شود.]
vibrators منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود
vibrator منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود
cist [قبر ماقبل تاریخ مانند جعبه که اغلب همراه با سنگ نشانه بود.]
disforest ازحال جنگلی بیرون امدن ازرعایت قانون جنگل هامعاف کردن
disafforest ازحال جنگلی بیرون اوردن ازرعایت قانون جنگل هامعاف کردن
demobilize ازحالت بسیج بیرون اوردن بحالت صلح دراوردن دموبیلیزه کردن
CD quality اغلب به وسایلی گفته میشود که می توانند الگوهای بیتی رادر ثانیه ذخیره کنند
anoxia فقدان اکسیژن در سلولهای خونی و بافتی که اغلب منجربه زیانهای جبران ناپذیری میشود
block the plate موضع گرفتن در خط پایگاه برای بیرون کردن و سوزاندن دونده با تماس توپ
ada زبان برنامه نویسی سطح بالا که اغلب در ارتش و صنعت و موضوعات علمی به کار می رود
Huffman code کد فشرده سازی داده که حروف ای که اغلب نرخ می دهند فضای بیت کمتری اشغال می کنند
off one's hands بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
alabaster [کربنات کلسیم نیمه شفاف در رنگ های زرد و سفید که اغلب در نورگیر پنجره استفاده می شود.]
diskette دیسک سبک و انعط اف پذیر که میتواند داده مغناطیسی ذخیره کند و در اغلب کامپیوترهای شخصی به کار می رود
WWW مجموعهای از میلیون ها وب سیلت و صفحات وب که با هم بخشی از اینترنت را تشکیل می دهند که اغلب اوقات توسط کاربر استفاده می شوند
game theory این نظریه اغلب در تحلیل کردار انحصارچند جانبه بکار میرود واستراتژیهای مختلف را موردبررسی قرار میدهد
micro تخته مدار چاپ شده اصلی سیستم که حاوی اغلب قط عات و اتصالات برای گفتههای گسترده و... است
micros تخته مدار چاپ شده اصلی سیستم که حاوی اغلب قط عات و اتصالات برای گفتههای گسترده و... است
My Computer نشانهای که اغلب در گوشه سمت چپ در بالای صفحه نمایش در پنجره جاری قرار دارد. و حاوی مروری بر PC است
host computer کامپیوتر مخصوص نوشتن و تصحیح نرم افزار از کامپیوتر دیگر اغلب با استفاده از کامیایر
host computers کامپیوتر مخصوص نوشتن و تصحیح نرم افزار از کامپیوتر دیگر اغلب با استفاده از کامیایر
keel area ناحیه برجسته جانبی تیرک زیر هواپیماهای دریایی که اغلب زیر سطح اب قرارمیگیرد
backstreet فعالیتهای غیر رسمی و مخفی و اغلب غیر قانونی
flanges لبه دار کردن لبه بیرون امده چرخ
flange لبه دار کردن لبه بیرون امده چرخ
L cache فضای کوچک RAM ایستای سریع روی قطعه پردازنده که داده هایی که اغلب استفاده می شوند را برای افشزایش سرعت پردازش ذخیره میکند
hub (وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
ungear از دنده بیرون انداختن بی دنده کردن
knot density چگالی گره [تراکم تعداد گره در مساحتی مشخص از فرش می باشد که اغلب بصورت متر مربع و یا اینچ مربع محاسبه می گردد.]
rightsizing فرایند جابجایی ساختار فناوری اطلاعات یک شرکت به کاراترین سخت افزار. اغلب به معنای جابجایی از شبکه مبتنی بر mainfrome به شبکه بر پایه pc
ruler میله نمایش داده شده روی صفحه نمایش که واحد اندازه گیری را مشخص میکند. اغلب در DTP یا نرم افزار کلمه پرداز برای طراحی به کار می رود
rulers میله نمایش داده شده روی صفحه نمایش که واحد اندازه گیری را مشخص میکند. اغلب در DTP یا نرم افزار کلمه پرداز برای طراحی به کار می رود
tour de france مسابقه تور دو فرانس بمسافت 0004 کیلومتر در12 روز که دوچرخه سواران از کشورهای فرانسه بلژیک اسپانیا ایتالیا المان و سویس می گذرند و از سال 3091پایه گذاری شده و اغلب مسیرکوهستانی است
to inch out خرد خرد بیرون کردن
TCP/IP پروتکل ارسال داده در شبکه ها وسیستمهای ارتباطی . اغلب در شبکههای مبتنی برUnix استفاده میشود این پروتکل برای تمام ارتباط تحت کنترل مرکز استفاده میشود
basic توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
proxy server کامپیوتری که کپی داده ها و فایلهای ذخیره شده روی سرور را ذخیره میکند تا به کاربران امکان دهد به سرعت به فایلها و داده دستیابی داشته باشند, اغلب حد وسط ی بین اینترنت یک شرکت و اینترنت عمومی است
basics توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
outside [of] <adv.> بیرون [از]
out <adv.> بیرون
outdoor بیرون
from out of town از بیرون [از]
out بیرون از
from outside از بیرون [از]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com