Dictiornary-Farsi | افتاب زدگی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (9 milliseconds)

English	Persian
sunstroke	افتاب زدگی
sunburn	افتاب زدگی
heliosis	افتاب زدگی
sun burn	افتاب زدگی


Other Matches

solarium	اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
solariums	اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
heliograph	گراورسازی بانور افتاب دستگاه عکسبرداری از افتاب مخابره بوسیله نور خورشید
blighting	باد زدگی یا زنگ زدگی
blight	باد زدگی یا زنگ زدگی
blights	باد زدگی یا زنگ زدگی
frostiness	یخ زدگی
demonomania	جن زدگی
jetlag	جت زدگی
cacodemonomania	جن زدگی
possession	جن زدگی
freezes	یخ زدگی
rime	یخ زدگی
glaciation	یخ زدگی
freeze	یخ زدگی
dewiness	شبنم زدگی
stain	زنگ زدگی
cataplexy	خشک زدگی
corrsion	زنگ زدگی
efflorescence	شوره زدگی
evanescence	غیب زدگی
fustiness	کفک زدگی
ageing	زنگ زدگی
thunderstroke	صاعقه زدگی
worriment	ناراحتی غم زدگی
dismay	وحشت زدگی
dismaying	وحشت زدگی
transfixion	حیرت زدگی
tonic immobility	خشک زدگی
fouling	زنگ زدگی
seasickness	دریا زدگی
acariasis	کرم زدگی
corrosion	زنگ زدگی
acariasis	کنه زدگی
stains	زنگ زدگی
staining	زنگ زدگی
stained	زنگ زدگی
afflictedness	محنت زدگی
dismayed	وحشت زدگی
scientism	علم زدگی
hyperthymia	هیجان زدگی
ageing	زنگ زدگی
moldy	کپک زدگی
mouldiness	کپک زدگی
paraphrenia	هذیان زدگی
dismays	وحشت زدگی
precipitateness	شتاب زدگی
previousness	شتاب زدگی
rust oxide iron	زنگ زدگی
rustiness	زنگ زدگی
hurriedness	شتاب زدگی
chilled to the bones <idiom>	احساس یخ زدگی
hospitalism	بیمارستان زدگی
perished [British] [colloquial] [feeling extremely cold] <adj.>	احساس یخ زدگی
hypersomnia	خواب زدگی
hallucinosis	توهم زدگی
corrosion	رفتگی زنگ زدگی
hurry scurry	دستپاچگی شتاب زدگی
peck	نوک زدگی سوراخ
Rust <adj.> <noun>	رنگ زنگ زدگی
startle	پرش وحشت زدگی
startled	پرش وحشت زدگی
startles	پرش وحشت زدگی
melancholy	سودا زدگی غمگین
pecks	نوک زدگی سوراخ
pecking	نوک زدگی سوراخ
forwardness	اشتیاق شتاب زدگی
age hardenable	ثبات در برابرزنگ زدگی
pecked	نوک زدگی سوراخ
hurry skurry	دستپاچگی شتاب زدگی
mustiness	پوسیدگی یا کپک زدگی
outcrop	بیرون زدگی روامدگی
outcrops	بیرون زدگی روامدگی
alcoholic hallucinosis	توهم زدگی الکلی
precipitately	از روی شتاب زدگی
acute hallucinosis	توهم زدگی حاد
resistance to corrosion	مقاوم در برابر زنگ زدگی
hastiness	دست پاچگی شتاب زدگی
corrosion fatigue	استهلاک در اثر زنگ زدگی
foxiness	بدرنگی ترشیدگی کفک زدگی
rust protection	حفافت در برابر زنگ زدگی
corrosion resistant	مقاومت در برابر خوردگی وزنگ زدگی
frostbite	یخ زدگی بافت بدن در اثر سرما
subsolar	در فل افتاب
photosphere	افتاب
queen's weather	افتاب
patent to the sun	افتاب رو
sunning	افتاب
sun	افتاب
suns	افتاب
sunshine	افتاب
sunniest	افتاب رو
dislocate	افتاب
sunless	بی افتاب
dislocates	افتاب
sunnier	افتاب رو
dislocating	افتاب
sunny	افتاب رو
sunned	افتاب
manic-depressives	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
sunscreens	کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
manic depressive	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
manic-depressive	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
sunscreen	کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
heliograph	افتاب نگار
bask	افتاب خوردن
sunbath	حمام افتاب
heliolatrous	افتاب پرست
sun worshipper	افتاب پرست
heliologist	افتاب شناس
basked	افتاب خوردن
heliophilous	افتاب دوست
basks	افتاب خوردن
basking	افتاب خوردن
heliotherapy	معالجه با افتاب
heliotropism	افتاب گرایی
sunbaked	افتاب پخته
heliotrope	گل افتاب پرست
heliotrope	افتاب گرای
eclipse of sun	افتاب گرفتگی
roman candle	افتاب مهتاب
sunshine	نور افتاب
sunshine	تابش افتاب
sunlight	نور افتاب
solarism	افسانههای افتاب
solarization	تابش افتاب
sunshades	افتاب گردان
sun beam	پرتو افتاب
sunsets	غروب افتاب
sunbeam	تیغ افتاب
sun worship	افتاب پرستی
sun struck	افتاب زده
sun dried	در افتاب خشکانیده
sunbeam	پرتو افتاب
p of the sun	طلوع افتاب
sunbeams	تیغ افتاب
patent to the sun	افتاب گیر
sunbeams	پرتو افتاب
p of the sun	نیش افتاب
dawn	طلوع افتاب
sundial	شاخص افتاب
sunrise	طلوع افتاب
daisy	گل افتاب گردان
broiling sun	افتاب سوزان
daisies	گل افتاب گردان
sunshade	افتاب گردان
chamaeleon	افتاب پرست
chamaeleontis	افتاب پرست
cockshut	غروب افتاب
sunflowers	گل افتاب گردان
sundials	شاخص افتاب
sunrises	طلوع افتاب
turnsole	گل افتاب گردان
visard	افتاب گردان
streamers	تیغ افتاب
visor	افتاب گردان
visors	افتاب گردان
streamer	تیغ افتاب
visorless	بی افتاب گردان
vizor	افتاب گردان
weather beaten	افتاب زده
sunflower	گل افتاب گردان
sunward	سوی افتاب
sunup	طلوع افتاب
girasol	گل افتاب پرست
girasole	گل افتاب پرست
dawns	طلوع افتاب
dawning	طلوع افتاب
giant swing	افتاب یا مهتاب
dawned	طلوع افتاب
sunshine recorder	افتاب سنج
helianthemum	چرخ افتاب
helianthemum	افتاب چرخ
helianthus	گل افتاب گردان
sunlike	مانند افتاب
german giant swing	افتاب شکسته
sunstruck	افتاب زده
dry in the sun	خشکاندن در افتاب
giant circle	افتاب شکسته
sunshiny	افتاب گیر
chilled to the bones <idiom>	نفوذ سوز سرما تا مغز استخوان [احساس یخ زدگی]
sun dial	افتاب نما مقنطره
under the sun	در جهان در زیر افتاب
to take the sun	افتاب بخود دادن
sung hat	کلاه افتاب گیر
sunshiny	منور از نور افتاب
sun hat	کلاه افتاب گیر
side screen	چادر افتاب گیر
to sun one self	خودرا افتاب دادن
sunbaked	حرارت افتاب دیده
sunbaked	در افتاب خشک شده
sunlit	روشن از فروغ افتاب
basks	حمام افتاب گرفتن
helianthus	روزگردک جنس گل افتاب
sunflower	گیاه افتاب گرا
sunflowers	گیاه افتاب گرا
sunbathe	حمام افتاب گرفتن
sunburn	افتاب سوخته کردن
peeps	نیش افتاب روزنه
peep	نیش افتاب روزنه