English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
to humble oneself افتادگی نمودن
Other Matches
self effacement افتادگی
humility افتادگی
retardation پس افتادگی
languor از پا افتادگی
arrearage پس افتادگی
lagged پس افتادگی
enthralment افتادگی
lags پس افتادگی
lag پس افتادگی
defeat از شکل افتادگی
disfigurement از شکل افتادگی
humbly از روی افتادگی
drop out از قلم افتادگی
disfiguration ازشکل افتادگی
backwardness عقب افتادگی
commonplaceness پیش پا افتادگی
banality پیش پا افتادگی
overlapping روی هم افتادگی
defeated از شکل افتادگی
breakdowns از کار افتادگی
breakdown از کار افتادگی
defeating از شکل افتادگی
omission از قلم افتادگی
omissions از قلم افتادگی
modestly با افتادگی با تواضع
obsolescence ازرواج افتادگی
disfigurements از شکل افتادگی
paralysis ازکار افتادگی
disfavour از نظر افتادگی
disfavor از نظر افتادگی
falling of the womb پائین افتادگی
prolapsus پایین افتادگی
prolapsus بیرون افتادگی
prosiness پیش پا افتادگی
retard time عقب افتادگی
defeats از شکل افتادگی
social lag پس افتادگی اجتماعی
prolapse پایین افتادگی
pretermission از قلم افتادگی
forward slip پیش افتادگی
forwardness پیش افتادگی
impaction گیر افتادگی
lap seam رویهم افتادگی
ommission از قلم افتادگی
cultural lag پس افتادگی فرهنگی
lead of phase پیش افتادگی فاز
angle of lead زاویه پیش افتادگی
downtime مدت از کار افتادگی
down time مدت از کار افتادگی
prosaicness پیش پا افتادگی سادگی
missing parts test ازمون افتادگی وار
lead angle زاویه پیش افتادگی
retard time زمان عقب افتادگی
lap زیرکار رویهم افتادگی
meekly از روی فروتنی یا افتادگی
lapped زیرکار رویهم افتادگی
deflection پایین افتادگی واخمش
deflections پایین افتادگی واخمش
overlap of distillat curves رویهم افتادگی منحنیهای تقطیر
leeway عقب افتادگی راه گریز
falling of the womb سقوط کردن پائین افتادگی
sweeney ازکار افتادگی یا فلج عضلات کتف
one upmanship سبقت یا جلو افتادگی از حریق یا رقیب
one-upmanship سبقت یا جلو افتادگی از حریق یا رقیب
sweeny از کار افتادگی یا فلج عضلات کتف
seem نمودن
abstracts نمودن
seemed نمودن
seems نمودن
abstract نمودن
animadvert نمودن
animalize نمودن
abstracting نمودن
dont نمودن
dost نمودن
shows نمودن
showed نمودن
show نمودن
showŠetc نمودن
to gain any ones ear نمودن
assimilatc مقایسه نمودن
arraign احضار نمودن
anneal بادوام نمودن
installing منصوب نمودن
install منصوب نمودن
acquit نمودن برائت
acquits نمودن برائت
acquitting نمودن برائت
authorise مجاز نمودن
curtails مختصر نمودن
curtailing مختصر نمودن
curtailed مختصر نمودن
abating رفع نمودن
doubled up مضاعف نمودن
doubled مضاعف نمودن
digitizing دیجیتالی نمودن
double مضاعف نمودن
depilate ازاله مو نمودن از
curtail مختصر نمودن
sketched رسم نمودن
affixing اضافه نمودن
waive اغماض نمودن
installs منصوب نمودن
sketch رسم نمودن
misrepresentation بد ارائه نمودن
abate رفع نمودن
abated رفع نمودن
abates رفع نمودن
impeaches احضار نمودن
affixed اضافه نمودن
sketches رسم نمودن
accommodates تطبیق نمودن
accommodated تطبیق نمودن
waived اغماض نمودن
waives اغماض نمودن
affixes اضافه نمودن
dusk تاریک نمودن
send ارسال نمودن
sending ارسال نمودن
sends ارسال نمودن
accommodate تطبیق نمودن
affix اضافه نمودن
impeaching احضار نمودن
adjust تسویه نمودن
standardises استاندارد نمودن
standardising استاندارد نمودن
standardizes استاندارد نمودن
standardizing استاندارد نمودن
mirroring معکوس نمودن
imprison حبس نمودن
imprisoning حبس نمودن
imprisons حبس نمودن
numeralization عددی نمودن
dissociate تفکیک نمودن
standardised استاندارد نمودن
sorting مرتب نمودن
adjust تصفیه نمودن
plot رسم نمودن
plots رسم نمودن
plotted رسم نمودن
account محاسبه نمودن
stock piling ذخیره نمودن
sum خلاصه نمودن
sums خلاصه نمودن
dissociates تفکیک نمودن
dissociating تفکیک نمودن
impeached احضار نمودن
friends یاری نمودن
instal منصوب نمودن
indorsation تصویب نمودن
fill up خاکریزی نمودن
cater فراهم نمودن
impeach احضار نمودن
friend یاری نمودن
standardize استاندارد نمودن
catering فراهم نمودن
microjustification ریزتراز نمودن
caters فراهم نمودن
catered فراهم نمودن
credit insurance بیمه نمودن اعتبار
cornering the market قبضه نمودن بازار
bashing دست پاچه نمودن
hedges کسب مصونیت نمودن
frequency stabilization پایدار نمودن فرکانس
receipt اعلام وصول نمودن
bash دست پاچه نمودن
sign a waiver قبول اغماض نمودن
hedge کسب مصونیت نمودن
index اندکس فهرست نمودن
magnetic tape sorting مرتب نمودن با نوارمغناطیسی
receipts اعلام وصول نمودن
bashed دست پاچه نمودن
bashes دست پاچه نمودن
pontify خودرا مقدس نمودن
accoutre با تجهیزات اماده نمودن
price fixing ثابت نمودن قیمت
bestialize جانور خوی نمودن
brutalization حیوان صفت نمودن
hedged کسب مصونیت نمودن
rebuilds تجدید بنا نمودن
reciprocated مقابله به مثل نمودن
commit متعهدبانجام امری نمودن
reciprocates مقابله به مثل نمودن
deciphers کشف رمز نمودن
anticlimaxes بیان قهقرایی نمودن
anticlimax بیان قهقرایی نمودن
compass مدارچیزی راکامل نمودن
decipher کشف رمز نمودن
indexes اندکس فهرست نمودن
reciprocate مقابله به مثل نمودن
commits متعهدبانجام امری نمودن
committing متعهدبانجام امری نمودن
rebuild تجدید بنا نمودن
deciphered کشف رمز نمودن
committed متعهدبانجام امری نمودن
indexed اندکس فهرست نمودن
disinfest حشرات موذی را دفع نمودن
annihilates از بین بردن خنثی نمودن
immerses غوطه ور کردن شناور نمودن
to something against risk چیزی را از خطر حفظ نمودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com