Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
English
Persian
apportionment
افراز سرشکن کردن هزینه به چندسال به نسبت منافع حاصله در هر سال
Other Matches
cost allocation
سرشکن کردن هزینه
cost center
قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
emblements
منافع حاصله از زمین
emblements
منافع حاصله اززمین مزروعی
profits a prendre
درCL عامل در حق علف چر وسایر منافع حاصله از زمین هم ذیحق میشود
beneficial ownership
مالکیت به نسبت منافع
measurement of benefits and costs
اندازه گیری منافع و هزینه ها
invisible hand
فرد در تعقیب منافع شخصی خود بطورخودکار به حداکثر کردن منافع جامعه کمک میکند
prorate
سرشکن کردن
compensation of error
سرشکن کردن خطا
benefit cost ratio
نسبت فایده به هزینه
the p of income to expenses
نسبت درامدبه هزینه
unfriendly act
هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
mark up price inflation
تورم ناشی از افزایش قیمت نسبت به هزینه
partitions
تقسیم افراز کردن
partition
تقسیم افراز کردن
how old are you
چندسال دارید چندساله هستید
fission to yield ratio
توان بمب اتمی نسبت انرژی شکافت اتمی به انرژی حاصله از پرتاب بمب
inseparable cost
حالتی که چند نوع کالا در یک واحدتولیدی ساخته شود و هزینه و مخارج هر یک نسبت به کل مخارج اختیارا" تعیین گردد
flash blindness
کوری حاصله از نگاه کردن به برق ترکش اتمی
division or delimitation of property
افراز
parcelling
افراز
partition
افراز
partitions
افراز
partitioning
افراز
separating
افراز
partible
قابل افراز
partition of an estate
افراز ملک
partition of an estste
افراز یک ملت
partitions
جدار افراز
partition
جدار افراز
blue book
کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
voluntary partition
افراز با رضایت یا سازش طرفین
voluntary
عمدی افراز ملک با تراضی شرکا
leverage
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
dedications
اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
dedication
اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
prorata
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
advantages accruning from
مزایای حاصله
nationallism
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
overcharged
اضافی هزینه کردن
overcharges
اضافی هزینه کردن
cost minimization
حداقل کردن هزینه
internalization of costs
داخلی کردن هزینه ها
to live in a small way
با هزینه کم و بی سر وصدازندگی کردن
overcharge
اضافی هزینه کردن
overcharging
اضافی هزینه کردن
cost
هزینه بهاگذاری کردن
assessment
تعیین نتایج حاصله
feed back
بکارگیری اطلاعات حاصله
ration strenght
انرژی حاصله از جیره
assessments
تعیین نتایج حاصله
elbow grease
نیروی حاصله از کاردستی
expending
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expended
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expend
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expends
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
lighterage
هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
to recoup oneself
هزینه خود را جبران کردن
to indemnify any one's expense
هزینه کسیرا جبران کردن
costing
مشخص کردن هزینه عملیات
replacement cost
هزینه جایگزین کردن چیزی
shell out
هزینه چیزی را قبول کردن
revenue
منافع
perquisites
منافع
perquisite
منافع
earnings
منافع
end product
قطعات حاصله دستگاه نهایی
bombing errors
اشتباهات حاصله از پرتاب بمب
gas form natrural gas
بنزین حاصله از گاز طبیعی
fleshment
خوشحالی حاصله از نخستین موفقیت
coriolis effect
اثرنیروی حاصله از چرخش زمین
gulped
صدای حاصله از عمل بلع
ergotism
مسمومیت حاصله از خوردن سگاله
gulps
صدای حاصله از عمل بلع
gulp
صدای حاصله از عمل بلع
gulping
صدای حاصله از عمل بلع
trespass against
خطا کردن نسبت به
abusing
بدرفتاری کردن نسبت به
abuses
بدرفتاری کردن نسبت به
abused
بدرفتاری کردن نسبت به
abuse
بدرفتاری کردن نسبت به
prorate
به نسبت تقسیم کردن
to reduce an establishment
کارمندان یا هزینه بنگاهی راکم کردن
spillover benefits
منافع خارجی
net benefits
منافع خالص
mutual interests
منافع مشترک
economic interest
منافع اقتصادی
pure interest
منافع خالص
public interest
منافع عامه
public interest
منافع عمومی
public benefits
منافع عمومی
private benefits
منافع خصوصی
union
اشتراک منافع
benefit spillovers
نشر منافع
unions
اشتراک منافع
capital gains
منافع سرمایهای
tangible benefits
منافع مرئی
harmony of interests
هماهنگی منافع
vested interests
منافع مقرره
fictitious dividens
منافع موهوم
harmony of interests
سازگاری منافع
conflict of interest
تضاد منافع
vested interest
منافع مقرره
conflict of interest
برخورد منافع
windfall gains
منافع اتفاقی
class interests
منافع طبقاتی
fictious dividened
منافع موهوم
scumble
نرمی حاصله در اثر سایس یامالش
working asset
سرمایه حاصله در اثر کار وفعالیت
windchill
سرمای حاصله از وزش باد تبرید
flash burns
سوختگی حاصله از برق ترکش اتمی
capitalized value
درامد حاصله از سرمایه گذاری در یک سال
spirochetosis
ابتلا به بیماری حاصله از میکروب اسپیروکت
clicks
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
thermojet
نیروی جت حاصله از حرارت موتور جت حرارتی
flash burn
سوختگی حاصله از برق ترکش اتمی
solunar
حاصله در اثر خورشید و ماه باهم
clicked
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
platinum black
گرد سیاه پلاتین حاصله از حل املاح ان
click
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
disclaiming
ترک دعوا کردن نسبت به
disclaims
ترک دعوا کردن نسبت به
attributing
نسبت دادن حمل کردن
disclaimed
ترک دعوا کردن نسبت به
asperse
هتک شرف کردن نسبت به
gives
نسبت دادن به بیان کردن
giving
نسبت دادن به بیان کردن
discriminate against someone
نسبت به کسی تبعیض کردن
disclaim
ترک دعوا کردن نسبت به
To show disrespect ( be respectful) to someone.
نسبت به هرکسی بی احترامی کردن
attribute
نسبت دادن حمل کردن
give
نسبت دادن به بیان کردن
attributes
نسبت دادن حمل کردن
to plead against a decision
نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
reimburse
جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
reimbursing
جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
reimbursed
جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
reimburses
جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
social security benefits
منافع تامین اجتماعی
undistributed earnings
منافع توزیع نشده
vesture
منافع و نمائات زمین
rent
مال الاجاره منافع
windfall gains
منافع باد اورده
separable accretions and benefits
نمائات و منافع منفصله
self regard
حفظ منافع شخصی
solidarity
اشتراک منافع ومسئولیتها
gains from trade
منافع حاصل از تجارت
undistributed earnings
منافع تقسیم نشده
valuation of benefits
ارزش گذاری منافع
lesion
زیان حاصله در اثر عدم اجرای عقدی
lesions
زیان حاصله در اثر عدم اجرای عقدی
stage fright
وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
yaws
بیماری مسری و عفونی حاصله در اثراسپیروکتی بنام
crater
دهانه یا حفره حاصله در اثر بمب وغیره
craters
دهانه یا حفره حاصله در اثر بمب وغیره
hypervitaminosis
ناراحتیهای حاصله در اثر ازدیاد ویتامین در بدن
lay an information against some one
نسبت به کسی اعلام جرم کردن
invert
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverting
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverts
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
it is p to our interests
برای منافع مازیان اوراست
tangible benefits
منافع مشهود فواید عینی
explees
اجاره بها یا منافع زمین
the profits and accretions which are an
منافع و نمائات متصله مال
original and derivative estate
اصل مال یا نمائات یا منافع ان
competitive price
قیمت حاصله ازرقابت خریداران وفروشندگان در بازار ازاداقتصادی
to orient compound
نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
protection and indemnity club
باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
phenology
مبحث رابطه بین اب وهواوتغییرات حاصله در پدیدههای زیست شناسی
sepsis
مسمومیت عفونی حاصله در اثر جذب باکتریهاومواد فاسد بخون
jet propulsion
نیروی عقب نشینی حاصله از فشار گازفشار خروج گاز
pray in aid
دعوی مطالبه منافع ناشی ازمحتویات یک سند
plow back
عایدات حاصله از کسب وکاررا برای سرمایه گذاری مجددکنار گذاردن
applied
هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
economic of scale
کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
cost contract
قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
shifting use
مالکیت منافع زمین با درج شرط به نفع ثالث
severalty
مالکیت انفرادی منافع زمین اجاره داری انحصاری
protection
سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
p&l club
club indemnity protectionand باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
saving
خودداری ازمصرف وجوه عدم تقسیم منافع و افزودن ان به سرمایه
solipsism
فرضیهای که معتقد است نفس انسان چیزی جز خودوتغییرات حاصله درنفس خودرا نمیشناسد
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
marginal cost pricing
قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
shell-shock
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
shell shock
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
capacity cost
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
intervener
در CL علت وروددعوی ثالث ممکن است نفع شخصی یا لزوم حفظ منافع جامعه باشد
exterior angle
زاویهء خارجی کثیرالاضلاع زوایای خارجی حاصله ازتقاطع یک خط بادوخط موازی
carriages
بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
carriage
بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
electrotherapy
معالجه امراض بوسیله حرارت حاصله از الکتریسته معالجه با برق
cavitation
بریدگی حاصله ازحرکت پروانه کشتی بریدگی شیار
bump
ضربت ضربت حاصله دراثر تکان سخت
to trace the p of a person
دودمان کسی راپرسیدن نسبت کسی راتعیین کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com