English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 194 (9 milliseconds)
English Persian
hypercriticism افراط در انتقاد
Other Matches
extremeness افراط
self indulgence افراط
superfluity افراط
frill افراط
exorbitance افراط
frills افراط
extravagances افراط
excess افراط
overindulgence افراط
fulsomeness افراط
inordinacy افراط
inordinateness افراط
intemperance افراط
excessiveness افراط
excesses افراط
excessive use افراط
extravagance افراط
critique فن انتقاد
animadversion انتقاد
reviewal انتقاد
fustigation انتقاد
criticalness انتقاد
critiques انتقاد
critiques فن انتقاد
critique انتقاد
censure انتقاد
censured انتقاد
censures انتقاد
censuring انتقاد
criticism انتقاد
criticisms انتقاد
critic انتقاد
critics انتقاد
wanton افراط کردن
indulged افراط کردن
indulge افراط کردن
extravagantly با افراط زیاد
indulging افراط کردن
exorbitance زیادی افراط
extravagantly با افراط کاری
intemperate افراط کار
extremism افراط گرایی
indulges افراط کردن
scrupulously بحد افراط
to carry to excess افراط کردن در
to run to extremes افراط وتفریطکردن
ultraism افراط کاری
hard line افراط آمیز
distemperate افراط کار
self-indulgent افراط کار
self indulgent افراط کار
enormously بحد افراط
extremities افراط و تفریط
extremity افراط و تفریط
outrageousness تجاوز افراط
overindulge افراط ورزیدن
excess افراط بی اعتدالی
excessively بحد افراط
excesses افراط بی اعتدالی
tear down <idiom> انتقاد کردن
slashing criticism انتقاد سخت
self criticism انتقاد از خود
put down <idiom> انتقاد کردن
dish out <idiom> انتقاد کوبنده
book review انتقاد از کتاب
censurable انتقاد امیز
verbalism انتقاد لفظی
criticizable قابل انتقاد
criticizable انتقاد پذیر
review انتقاد کردن
hatchet job انتقاد غرضآمیز
hatchet jobs انتقاد غرضآمیز
hypercritical مفرط در انتقاد
criticizes انتقاد کردن
critics انتقاد کننده
diatribes انتقاد تلخ
diatribe انتقاد تلخ
critically از روی انتقاد
criticized انتقاد کردن
criticising انتقاد کردن
criticize انتقاد کردن
gaff انتقاد نفرین
criticises انتقاد کردن
reviewed انتقاد کردن
reviewing انتقاد کردن
criticised انتقاد کردن
reviews انتقاد کردن
raillery سرزنش انتقاد
criticizing انتقاد کردن
critic انتقاد کننده
indulgences زیاده روی افراط
golden mean برکناری از افراط و تفریط
wasteful افراط کار متلف
religiose دیندار بحط افراط
go to extreme افراط و تفریط کردن
cachinnate در خنده افراط کردن
potation جرعه افراط در شرب
overbuy در خرید افراط کردن
supererogation افراط در انجام وفیفه
carouses در مشروب افراط کردن
indulgence از راه افراط بخشیدن
to take an extreme course افراط یاتفریط کردن
indulgence زیاده روی افراط
indulgences از راه افراط بخشیدن
take an extreme course افراط یا تفریط کردن
carousing در مشروب افراط کردن
carouse در مشروب افراط کردن
caroused در مشروب افراط کردن
oxyopia تزئینی بحد افراط
flogged انتقاد سخت کردن
reviewing بازدید انتقاد کردن
flogs انتقاد سخت کردن
hypercritically از روی انتقاد و مفرط
hypercritic انتقاد سخت وموشکافی
reviewed بازدید انتقاد کردن
flog انتقاد سخت کردن
draw fire <idiom> مورد انتقاد قرارگرفتن
reviews بازدید انتقاد کردن
sacred cow شخص مصون از انتقاد
sacred cows شخص مصون از انتقاد
pull to pieces سخت انتقاد کردن
renouncer سرزنش و انتقاد کننده
self critical انتقاد کننده از خود
review بازدید انتقاد کردن
criticizing مورد انتقاد قراردادن
criticises مورد انتقاد قراردادن
criticised مورد انتقاد قراردادن
criticized مورد انتقاد قراردادن
criticizes مورد انتقاد قراردادن
criticising مورد انتقاد قراردادن
criticize مورد انتقاد قراردادن
fustigate کوبیدن انتقاد کردن
overnice دقت گیر بحد افراط
overmuch بحد افراط بمقدار زیاد
profit cannibalism افراط در تخفیف و ارزان فروشی
plethora ازدیاد خون در یک نقطه افراط
radicals افراطی افراط گرا ریشهای
radical افراطی افراط گرا ریشهای
purism افراط در استعمال صحیح الفاظ
ultra individualism اعتقاد به اصالت فرد در حد افراط
extremism افراط کاری عقیده افراطی
intemperately ازروی افراط با زیاده روی
critiques جلسه انتقاد بعد ازعملیات
run down <idiom> انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
to be vulnerable [exposed] to criticism خود را در معرض انتقاد گذاشتن
critic report گزارش نتیجه جلسه انتقاد
critique جلسه انتقاد بعد ازعملیات
to incur a criticism مورد انتقاد واقع شدن
to be under fire سخت مورد انتقاد قراردادن
overacting در ایفای نقش خود افراط کردن
boozing مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
overacts در ایفای نقش خود افراط کردن
overact در ایفای نقش خود افراط کردن
flag-waving میهن پرستی بحد افراط وجنون
overacted در ایفای نقش خود افراط کردن
radicalism گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
booze مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
prudishness نمایش عفت یااداب بحد افراط
boozed مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
blase بیزار از عشرت در اثر افراط درخوشی
boozes مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
flag waving میهن پرستی بحد افراط وجنون
pick to pieces سخت مورد انتقاد قرار دادن
red tapery رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
descant اواز زیر خواندن ازادانه انتقاد کردن
lower criticism انتقاد نسبت به مندرجات متن کتاب مقدس
descants اواز زیر خواندن ازادانه انتقاد کردن
overtrading بیش ازحد معامله کردن افراط در داد و ستد
textualism اهمیت دادن به لفظ یا معنی فاهر انتقاد لفظی
If you criticize him, it's like a red rag to a bull. اگر از او [مرد] انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
chauvinism افراط کورکورانه در میهن پرستی ناسیونالیسم در حد افراطی و غیر منطقی
acerbic <adj.> انتقاد هوشندانه و در عین حال نسبتا ظالمانه از کسی یا چیزی
acnerosacea ورم و سرخی صورت وبینی در اثر افراط در صرف مشروبات الکلی
hyper- پیشوندی بمعنی روی و بالای و برفراز و ماوراء و خارج از حد عادی وفوق العاده ومافوق و اضافه و بیش از حدو بحد افراط
hyper پیشوندی بمعنی روی و بالای و برفراز و ماوراء و خارج از حد عادی وفوق العاده ومافوق و اضافه و بیش از حدو بحد افراط
legalism رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
bureaucreacy رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
bums ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bumming ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bum ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bummed ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
overspend زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
lavishing ولخرجی کردن افراط کردن
lavishes ولخرجی کردن افراط کردن
lavished ولخرجی کردن افراط کردن
lavish ولخرجی کردن افراط کردن
criticize انتقاد کردن نکوهش کردن
criticized انتقاد کردن نکوهش کردن
criticizes انتقاد کردن نکوهش کردن
criticizing انتقاد کردن نکوهش کردن
criticises انتقاد کردن نکوهش کردن
criticising انتقاد کردن نکوهش کردن
criticised انتقاد کردن نکوهش کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com