Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
augmentation
افزایش نیروی جلوبرنده باوسایل کمکی از جمله پس سوز
Other Matches
p force
نیروی جلوبرنده یاپرت کننده
auxiliary forces
نیروی کمکی
afforce
نیروی کمکی فرستادن به
build up
نیروی کمکی تقویت نیروها
build-up
نیروی کمکی تقویت نیروها
build-ups
نیروی کمکی تقویت نیروها
retardation
[افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین]
[در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
sheet feeder
جلوبرنده ورق
center of thrust
امتداد اثر برایند تمام نیروهای جلوبرنده
auxiliary storage
حافظه کمکی ذخیره سازی کمکی
topic sentence
جمله سرسطر جمله عنوان
auxiliary operation
عملیات کمکی عملکرد کمکی
increases
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increased
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increase
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
physiatrics
درمان امراض باوسایل طبیعی
scuba dive
فرورفتن غواص به زیر اب باوسایل
expressage
حمل یافرستادن باوسایل تندرو
accretion
افزایش بهای اموال افزایش میزان ارث
bulking
افزایش حجم مصالح ریزدانه ناشی از افزایش اب
spin casting
پرتاب قلاب ماهیگیری باوسایل چرخان
spinning
پرتاب نخ و قلاب ماهیگیری باوسایل چرخان
mechanical sweep
مین جمع کنی باوسایل مکانیکی
bleach
سفید شدن بوسیله شستن باوسایل شیمیایی
bleaches
سفید شدن بوسیله شستن باوسایل شیمیایی
bleached
سفید شدن بوسیله شستن باوسایل شیمیایی
latifundium
ملک کشاورزی باوسایل اولیه که برده ها در ان کارمیکرده اند
wagners law
براساس این قانون که توسط اقتصاددان المانی بیان شده رابطه مستقیمی بین افزایش مخارج دولت و افزایش رشد وتوسعه اقتصادی وجود دارد
multiplier principle
اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
auxiliary machinery
دستگاههای کمکی ماشینهای فرعی ماشینهای کمکی
magneto electricity
نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
blue water school
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
reenforceŠetc
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
torque
نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
e.m.f
force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernaut
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernauts
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
expeditionary
نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
visual interceptor
هواپیمای رهگیر بصری هواپیمایی که باوسایل بصری رهگیری میکند
electromotive force
نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
sales promotion
افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
buoyancy
نیروی بالابر نیروی شناوری
threat force
نیروی دشمن نیروی مخالف
attack force
نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
malthusian law of population
نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
self propulsion
حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
inclusive of
<prep.>
از جمله
termed
جمله
sentences
جمله
sentence
جمله
terming
جمله
comprising
<prep.>
از جمله
amongst
از جمله
sentence
جمله
outrightly
جمله
outright
جمله
among the rest
از ان جمله
mongst
از جمله
term
جمله
sentencing
جمله
including
<prep.>
از جمله
naval aviation
قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
allocated manpower
نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
geomagnetism
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
free gyroscope
نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
verbiage
[American English]
جمله بندی
one word sentence
جمله تک واژهای
proviso
جمله شرطی
middling
جمله مشترک
provisos
جمله شرطی
double talk
جمله دو پهلو
clause
جزئی از جمله
diction
جمله بندی
executable statement
جمله اجرایی
clauses
جزئی از جمله
sentence fragment
جمله جزء
sentence adverb
قید جمله ای
parenthesis
جمله معترضه
error term
جمله خطا
loose sentence
جمله بیربط
statement label
برچسب جمله
stochastic term
جمله تصادفی
term
جمله
[ریاضی]
totals
جمله سرجمع
totalling
جمله سرجمع
totalled
جمله سرجمع
totaling
جمله سرجمع
totaled
جمله سرجمع
total
جمله سرجمع
compound statement
جمله مرکب
mathematical term
جمله
[ریاضی]
an involed sentence
جمله پیچدار
wording
جمله بندی
periods
جمله کامل
termed
جمله عبارت
residual term
جمله پسماند
period
جمله کامل
termed
جمله طیفی
assignment statement
جمله جایگزینی
control statement
جمله کنترلی
terming
جمله عبارت
declaration statement
جمله تعریفی
terming
جمله طیفی
definiens
جمله تعریفی
word choice
جمله بندی
residual term
جمله باقیمانده
wordage
جمله بندی
term
جمله عبارت
final term
جمله نهایی
choice of words
جمله بندی
term
جمله طیفی
auxiliaries
کمکی
auxiliary
کمکی
supplementary
کمکی
secondary
کمکی
ancillary
کمکی
subsidiaries
کمکی
subsidiary
کمکی
sentence completion test
ازمون تکمیل جمله
punch-lines
جمله اساسی واصلی
term symbol
نشانه جمله طیفی
job control statement
جمله کنترل کار
job control statement
جمله کنترل برنامه
colloquialism
جمله مرسوم درگفتگو
colloquialisms
جمله مرسوم درگفتگو
period
نقطه پایان جمله
periods
نقطه پایان جمله
impresa
نشانه جمله شعاری
monomial
دارای فقط یک جمله
full point
نقطه پایان جمله
parses
جمله راتجزیه کردن
subroutine reentry
ورود جمله به زیرروال
parsed
جمله راتجزیه کردن
punch line
جمله اساسی واصلی
reporter
جمله ساز نویسنده ناصادق
nonexecutable statement
جمله غیر اجرایی
punch-line
جمله اساسی واصلی
parse
جمله راتجزیه کردن
auxiliary operatich
عمل کمکی
accessory
لوازم کمکی
sabot
خرج کمکی
auxiliary operation
عمل کمکی
auxiliary electrode
الکترود کمکی
reserve accumulator
انباره کمکی
auxiliary storage
انباره کمکی
remedial measure
اندازه کمکی
coprocessor
پردازنده کمکی
relieving tackle
تاکل کمکی
auxiliary rotor
رتور کمکی
auxiliary storage
انبار کمکی
auxiliary memory
حافظه کمکی
auxiliaries
امدادی کمکی
interpole
قطب کمکی
auxiliary landing field
فرودگاه کمکی
auxiliary base line
باز کمکی
auxiliary equipment
وسائل کمکی
auxiliary forces
قوای کمکی
auxiliary charger
شارژکننده کمکی
auxiliary ego
خود کمکی
slack variable
متغیر کمکی
auxiliary equipment
وسایل کمکی
auxiliary equipment
تجهیزات کمکی
auxiliary
امدادی کمکی
auxiliary memory
حافظ کمکی
split pole motor
موتور کمکی
auxiliary target
هدف کمکی
auxiliary target
نقطه کمکی
interpoles
قطبهای کمکی
by pass valve
شیر کمکی
back up frequency
فرکانس کمکی
artificial aids
وسایل کمکی
utilitu program
برنامه کمکی
user interface
میانجی کمکی
prony motor
موتور کمکی
accommodator
کارگر کمکی
communicating pole
قطب کمکی
operating supplies
مواد کمکی
commutating pole
قطب کمکی
relieving arch
طاق کمکی
intermediate grid
شبکه کمکی
boostes transformer
ترانسفورماتور کمکی
dummy antenna
انتن کمکی
boostes pump
پمپ کمکی
artificial antenna
انتن کمکی
auxiliary view
نمای کمکی
booster pump
پمپ کمکی
booster magneto
دینام کمکی
phraseologist
جمله ساز نویسنده ناصادق
sign of aggregation
علائم مخصوص جمله جبری
predicatively
بطور غیرمستقیم در خبر جمله
the difference between the consecutive terms
اختلاف هر دو جمله متوالی
[ریاضی]
saw
لغت یا جمله ضرب المثل
armless
<adj.>
بی بازو
[در آخر جمله می آید]
restrictive
جمله یا عبارت حصری یا محدودکننده
saws
لغت یا جمله ضرب المثل
sawed
لغت یا جمله ضرب المثل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com