Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
augmentor
افزاینده قدرت موتور
Other Matches
engine power
قدرت موتور
engine performance
قدرت موتور
motor output
قدرت خروجی موتور
high power engine
موتور با قدرت زیاد
dynamometer
قدرت موتور سنج اتومبیل
club propeller
ملخی دارای تیغههای کلفت باگام زیاد برای تست قدرت یاترک موتور
cruise control
کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
intermediate contingency
قدرت موتور توربوشفت پایین تر از سطح اضطراری که معمولا برای مدت 03 دقیقه مجاز میباشد
incremental
افزاینده
additive
افزاینده
accretive
افزاینده
ingravescent
افزاینده
additives
افزاینده
multiplier
افزاینده
augmentative
افزاینده
multiplicative
افزاینده
augmenter
افزاینده
additives
افزاینده افزوده
multiplier
بس شمارنده افزاینده
electron multiplier
افزاینده الکترون
additive
افزاینده افزوده
step up gear
چرخ دنده افزاینده
motoring
گرداندن موتور اصلی توسط استارتر بمنظوری جزاستارت موتور
empower
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
engine
موتور بنزینی موتور احتراق داخلی
external combustion engine
موتور احتراق خارجی موتور برونسوز
creativeness
قدرت خلاقه قدرت ابداع
variable geometry engine
موتور مکنده هوای مافوق صوت که بمنظور افزایش راندمان نه تنها شکل ومساحت دهانه ورودی ونازل خروجی بلکه مسیرجریان داخل موتور نیز تغییرکند
engine mounting
نصب موتور قرارگاه موتور
dictatorship of proletariat
اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
countervailing power
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
supercharger
شارژری که توسط میل لنگ وچرخدنده افزاینده و یاتوربینی که در مجرای اگزوزقرارگرفته میچرخد و دانسیته هوا را افزایش میدهد
firing order
ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
authoritarainism
نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
slip ring induction motor
موتور القائی اسلیپ رینگ موتور اندوکسیونی اسلیپ رینگ موتور رتور اسلیپ رینگ
flat twin engine
موتور بوکسر دو سیلندر موتور سیلندر متقابل با دوسیلندر
double squirrel cage motor
موتور قفس سنجابی دوبل موتور با شیار دوبل
electron multiplier
چند برابر کننده الکترونی افزاینده الکترونی
single phase induction motor
موتور القائی یک فازه موتور اندوکسیونی یک فازه
radar discrimination
قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
gradient circuit
مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
sovereignty
قدرت
will power
<idiom>
قدرت
tension
قدرت
posses
قدرت
capability
قدرت
strengths
قدرت
strength
قدرت
ability
قدرت
strong-arm
قدرت
strong arm
قدرت
authority
قدرت
potency
قدرت
zing
قدرت
posse
قدرت
tensions
قدرت
force
قدرت
forces
قدرت
vigour
قدرت
godown
قدرت
energies
قدرت
vim
قدرت
vigor
قدرت
nerves
قدرت
nerve
قدرت
energy
قدرت
power takeoff
قدرت
strenght
قدرت
inauthoritative
بی قدرت
forcing
قدرت
vis
قدرت
might
قدرت
powered
قدرت
powering
قدرت
commanding
با قدرت
abilities
قدرت
powers
قدرت
power
قدرت
motor-
موتور
motored
موتور
motor
موتور
double row
موتور
machinery
موتور
jet engines
موتور جت
power head
سر موتور
jet engine
موتور جت
engine
موتور
motors
موتور
heaven
قدرت پروردگار
receptivity
قدرت پذیرش
reflecting power
قدرت انعکاس
authority symbol
نماد قدرت
enterprises
قدرت اقدام
superpowers
ابر قدرت
bond strength
قدرت پیوند
sight
قدرت دید
high powerd money
پول پر قدرت
high power transistor
ترانزیستور قدرت
bearing capacity
قدرت تحمل
basicity
قدرت بازی
authority figure
مظهر قدرت
high power transformer
ترانسفورماتور قدرت
high power microscope
میکروسکوپ پر قدرت
saber rattling
قدرت نمایی
high power engine
موتورپر قدرت
cutting capacity
قدرت برش
scattering power
قدرت پراکندگی
sights
قدرت دید
superpower
ابر قدرت
refractive power
قدرت شکست
conveying capacity
قدرت انتقال
horse power
قدرت اسب
resolving power
قدرت تفکیک
countervailing power
قدرت همسنگ
palgwe
فوق قدرت
almightiness
قدرت کامل
low power stage
طبقه کم قدرت
retentivity
قدرت نگهداری
low power transistor
ترانزیستور با قدرت کم ترانزیستور کم قدرت
monopoly power
قدرت انحصاری
benumb
بی قدرت کردن
scepter
قدرت یا اقتدارسلطنتی
power loss
تلف قدرت
cans
قدرت داشتن
absorbency
قدرت جذب
canning
قدرت داشتن
can
قدرت داشتن
absorption power
قدرت جذب
power distribution
پخش قدرت
solvency
قدرت حلالپوشی
power dissipation
اتلاف قدرت
circuit breaking capacity
قدرت قطع
power factor
ضریب قدرت
prepotency
قدرت کامل
power function
تابع قدرت
power loss
گمگشتگی قدرت
power outege
قطع قدرت
power source
منبع قدرت
power stroke
مرحله قدرت
power structure
ساخت قدرت
power supplay
منبع قدرت
power test
ازمون قدرت
power transmission
انتقال قدرت
input power
قدرت ورودی
fullest
تمام قدرت
accelerating power
قدرت شتاب
full
تمام قدرت
prepotence
قدرت کامل
ionic strength
قدرت یونی
power cable
کابل قدرت
acidity
قدرت اسیدی
on
در اوج قدرت
leverage
قدرت نفوذ
imperium
قدرت مطلقه
rating plate
پلاک قدرت
pi accepting
قدرت پی پذیری
combat power
قدرت رزمی
power failure
قطع قدرت
puissance
توان قدرت
increase of power
افزایش قدرت
power consumption
مصرف قدرت
cogency
قدرت عقیده
authoritarianism
قدرت طلبی
firepower
قدرت شلیک
adhesive stress
قدرت چسبندگی
hands
قدرت توپگیری
power failures
قطع قدرت
heavens
قدرت پروردگار
fluxing power
قدرت سیلان
economic potential
قدرت اقتصادی
resolutions
قدرت تشخیص
resolution
قدرت تشخیص
economic power
قدرت اقتصادی
effective power
قدرت موثر
creativity
قدرت ابداع
creativity
قدرت خلاقه
authority
مرجع قدرت
voltage source
منبع قدرت
fasces
قدرت مجازات
emissive power
قدرت صدور
fire power
قدرت اتش
fire power
قدرت تیراندازی
useful power
قدرت مفید
will to power
قدرت خواهی
world power
قدرت دنیوی
world power
قدرت جهانی
will-power
قدرت اراده
purchasing power
قدرت خرید
driving power
قدرت محرکه
like a ton of bricks
<idiom>
به شدت یا با قدرت
explosive force
قدرت انفجار
explosive energy
قدرت انفجار
magnitude
شدت قدرت
omnipotence
قدرت مطلق
omnipotence
قدرت تام
authoritarians
قدرت طلب
authoritarian
قدرت طلب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com