English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
young turk افسر جوان افراطی
Other Matches
younker نجیب زاده جوان جوان سلحشور
yonker نجیب زاده جوان جوان سلحشور
embarkation officer افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
claims officer افسر رسیدگی به شکایات افسر مسئول تنظیم ادعانامه ها
princox جوان ژیگولو جوان جلف
princock جوان ژیگولو جوان جلف
field grade افسر ارشد درجه افسر ارشدی
flag rank افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
releasing officer افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
class a agent officer افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
control officer افسر کنترل ستون موتوری افسر کنترل کننده
combat cargo officer افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
extremists افراطی
drastic <adj.> افراطی
far out افراطی
extreme <adj.> افراطی
radical <adj.> افراطی
rigorous <adj.> افراطی
intemperate افراطی
out and outer افراطی
extrimist افراطی
extremist افراطی
extreme افراطی
extravagant افراطی
sansculotte انقلابی افراطی
schwarmerei احساسات افراطی
hardliner آدم افراطی
ultra individualism فردگرایی افراطی
ultra ماورای افراطی
radical behaviorism رفتارگرایی افراطی
overreaction واکنش افراطی
go to extreme افراطی شدن
highflyer ادم افراطی
overgeneralization تعمیم افراطی
hardliners آدم افراطی
highflier ادم افراطی
go overboard <idiom> افراطی عمل کردن
spread eagle میهن پرستی افراطی
ultranationalism ملت پرستی افراطی
radicals افراطی افراط گرا ریشهای
radical افراطی افراط گرا ریشهای
radical اصل سیاست مدار افراطی
radicals اصل سیاست مدار افراطی
extremism افراط کاری عقیده افراطی
sansculottism پیروی از اصول انقلاب افراطی
ultranationalism عقاید ناسیونالیزم خیلی افراطی
chauvinism میهن پرستی افراطی شوونیسم
far-right extremist scene صحنه جناح راست [افراطی] [سیاست]
lunatic fringe افراد افراطی وتندرو گروههای حزبی
[extreme] right-wing scene صحنه جناح راست [افراطی] [سیاست]
radicalism گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
radicalism اجتماعی موجود سا سیستم فکری افراطی
mc carthyism سیاست دست راستی افراطی و مخالفت بالیبرالیزم
chauvinism افراط کورکورانه در میهن پرستی ناسیونالیسم در حد افراطی و غیر منطقی
dell زن جوان
lasses زن جوان
lass زن جوان
youths جوان
callan جوان
frying جوان
fry جوان
dells زن جوان
moll زن جوان
molls زن جوان
adolescent جوان
callant جوان
yoth جوان
youth جوان
young persons جوان
juvenescent نو جوان
beardless جوان
fries جوان
young جوان
younger جوان
adolescents جوان
gigolo جوان جلف
juvenescent تازه جوان
juvenescent جوان شونده
swain جوان روستایی
trull دختر جوان
puss دخترک زن جوان
floozy زن جوان بوالهوس
young population جمعیت جوان
yong lion شیر جوان
immature soil خاک جوان
young smith اسمیت جوان
young and old پیر و جوان
playboy جوان عیاش
insenescible همیشه جوان
to die young جوان مردن
gigolos جوان جلف
lionet شیر جوان
punks جوان ولگرد
playboy جوان دخترباز
rejuvenation جوان سازی
snot جوان گستاخ
youngish نسبتا جوان
youngish جوان وار
nags اسب جوان
nagged اسب جوان
nag اسب جوان
youthful جوان باطراوت
boyo پسربچه جوان
beau جوان شیک
punk جوان ولگرد
ephebophilia جوان خواهی
peachick جوان خودفروش
playboys جوان دخترباز
playboys جوان عیاش
rejuvenesce دوباره جوان شدن
rejuveoize دوباره جوان کردن
skipjack جوان ژیگولووخود نما
yoth شخص جوان جوانمرد
rejuveoize دوباره جوان شدن
agerasia پیر جوان نما
[be] no chicken دیگر جوان نبودن
cora [سر ستونی در شکل زن جوان]
to wear one's years well خوب ماندن جوان
hooligans جوان اوباش صفت
juvenescence حالت جوان شدن
rejuvenating دوباره جوان کردن
rejuvenate دوباره جوان کردن
hooligan جوان اوباش صفت
youths شباب شخص جوان
rejuvenated دوباره جوان کردن
fillies دختر شوخ و جوان
filly دختر شوخ و جوان
youth شباب شخص جوان
rejuvenation دوباره جوان سازی
rejuvenates دوباره جوان کردن
sow ماده خوک جوان
sows ماده خوک جوان
sowed ماده خوک جوان
yuppies جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
yuppie جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
maid دوشیزه یا زن جوان پیشخدمت مونث
kitty دختر جوان زن سبک و جلف
chaperones همراه دختران جوان رفتن
kitties دختر جوان زن سبک و جلف
chaperons نگهبان یاملازم خانمهای جوان
He is not young anymore. او [مرد] دیگر جوان ن [یست] .
cocotte زن جوان بد اخلاق وجلف هرزه
narcissus جوان رعنایی که عاشق تصویرخودشد
She doesnt like that young man. از آن جوان خوشش نمی آید
chaperon همراه دختران جوان رفتن
chaperon نگهبان یاملازم خانمهای جوان
chaperons همراه دختران جوان رفتن
chaperones نگهبان یاملازم خانمهای جوان
chaperone نگهبان یاملازم خانمهای جوان
sylphid زن جوان وزیبا وباریک اندام
johnny جوان ژیگولو و خوشگذران پاسبان
macaroni ماکارونی جوان خارج رفته
maids دوشیزه یا زن جوان پیشخدمت مونث
junker جوان نجیب زاده المانی
chaperone همراه دختران جوان رفتن
gill flirt زن جوان سبک وهرزه دخترول
spring chicken <idiom> شخص جوان (بصورت منفی)
You are 5 years younger than me. شما ۵ سال جوان تر از من هستید.
sweetbread تیموس حیوانات جوان دنبلان
commissioned officers افسر
commissioned officer افسر
corona australis افسر
coronae australis افسر
coronate افسر
pretorian افسر
pretor افسر
line officer افسر صف
officer افسر
officers افسر
sub-lieutenants افسر جز
sub-lieutenant افسر جز
jemadar افسر
conspicuious consumption مصرف افراطی مصرفی که هدفش خودنمائی به دیگران است این اصطلاح اولین بار بوسیله تورستین وبلن اقتصاددان امریکائی
chaperones شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
greensick مبتلا به بیماری کم خونی زنان جوان
chaperone شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
hidden momentum of population growth به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
chaperons شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
fuzz ریش تازه جوان کرکی شدن
adonic جوان زیبایی که معشوق ونوس بود
an unlicked cub جوان زمخت- ادم نتراشیده ونخراشیده
have an old head on young shoulders <idiom> جوان ولی عقل بزرگترها را داشتن
You cannot put old heads on young shoulders . <proverb> سر پیر نتوان بر شانه جوان بگذاشت .
oaks مسابقه مادیانهای اصیل جوان در انگلستان
YWCA مخفف باشگاه زنان جوان مسیحی
YWCAs مخفف باشگاه زنان جوان مسیحی
chaperon شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
police officers افسر پلیس
subassembly officer افسر جزء
subofficer افسر جزء
supply officer افسر تدارکات
junior officer افسر جزء
surveying officer افسر تحقیق
police officers افسر شهربانی
The officer on night duty. افسر کشیک شب
police officer افسر پلیس
police officer افسر شهربانی
personnel officer افسر پرسنل
liaison officer افسر رابط
property officer افسر اموال
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com