English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
flying officer افسر خلبان
Other Matches
copilot کمک خلبان خلبان دوم
embarkation officer افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
claims officer افسر رسیدگی به شکایات افسر مسئول تنظیم ادعانامه ها
field grade افسر ارشد درجه افسر ارشدی
flag rank افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
class a agent officer افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
releasing officer افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
control officer افسر کنترل ستون موتوری افسر کنترل کننده
combat cargo officer افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
fly boy خلبان
aviator خلبان
pilotless بی خلبان
aeronaut خلبان
pilot خلبان
aivatrix خلبان زن
piloted خلبان
pilots خلبان
aviators خلبان
cockpit کابین خلبان
cockpit اطاقک خلبان
droning هواپیمای بی خلبان
cockpits کابین خلبان
automatic pilot خلبان اتوماتیک
cockpit canopy سایبان خلبان
beep هواپیمای بی خلبان
beeped هواپیمای بی خلبان
beeping هواپیمای بی خلبان
beeps هواپیمای بی خلبان
automatic pilots خلبان اتوماتیک
cockpits اطاقک خلبان
drones هواپیمای بی خلبان
nautical خلبان کتاب
copilot کمک خلبان
co-pilots کمک خلبان
soloist خلبان تک پرواز
soloists خلبان تک پرواز
compilot کمک خلبان
co pilot کمک خلبان
first pilot خلبان اول
co-pilot کمک خلبان
autopilot خلبان اتوماتیک
drone هواپیمای بی خلبان
droned هواپیمای بی خلبان
pilot's trace کالک دستی خلبان
army aviator خلبان هوانیروز نیروزفر
cockpits اطاقک خلبان درهواپیما
cockpit اطاقک خلبان درهواپیما
army aviator خلبان نیروی زمینی
sailplaner خلبان هواپیمای بی موتور
ace خلبان ماهر و متهور
unattended به طور خودکار بی خلبان
aces خلبان ماهر و متهور
fury نوعی جت تک موتوره و تک خلبان
test pilots خلبان ازمایش کننده هواپیما
piloted خلبان هواپیما راننده کشتی
pilots خلبان هواپیما راننده کشتی
pilot خلبان هواپیما راننده کشتی
pilot's trace کالک راهنمای خلبان هواپیما
kamikaze خلبان ازجان گذشته ژاپنی
test pilot خلبان ازمایش کننده هواپیما
drone antisubmarine helicopter هلی کوپتر بی خلبان ضدزیردریایی
autopilot [A/P] خلبان اتوماتیک [حمل و نقل هوایی]
automatic pilot [A/P] خلبان خودکار [حمل و نقل هوایی]
How can I make such pilot چگونه میتوانم با خلبان جمله بسازم
autopilot [A/P] خلبان خودکار [حمل و نقل هوایی]
automatic pilot [A/P] خلبان اتوماتیک [حمل و نقل هوایی]
helicopter pilot خلبان هلیکوپتر [شغل] [حمل و نقل هوایی]
clamshell کاناپه خلبان که از جلو یاعقب لولا شده
helicopter pilot خلبان چرخبال [شغل] [حمل و نقل هوایی]
hand glider هواپیمای بی موتور کوچک که خلبان از ان اویزان میشود
sky surfer هواپیمای بی موتور کوچک که خلبان از ان اویزان میشود
standing wave موج نوساندار هوا که در اوج خلبان از ان استفاده میکند
decision height حداکثر ارتفاع مسیر فرودهواپیمای بی خلبان از سطح زمین
decision altitude ارتفاع نهایی مسیرفرودهواپیمای بی خلبان حداکثرارتفاع در مسیر فرود
line officer افسر صف
coronate افسر
coronae australis افسر
corona australis افسر
jemadar افسر
officers افسر
officer افسر
commissioned officer افسر
pretorian افسر
sub-lieutenants افسر جز
sub-lieutenant افسر جز
pretor افسر
commissioned officers افسر
astrodome گنبد شیشهای که خلبان میتواند از وراء ان اسمان رامشاهده کند
finance officer افسر دارایی
surveying officer افسر تحقیق
finance officer افسر مالی
supply officer افسر تدارکات
field officer افسر رزمی
police officer افسر پلیس
division officer افسر قسمت
police officer افسر شهربانی
police officers افسر پلیس
executive officer افسر اجراییات
espial officer افسر تجسس
police officers افسر شهربانی
divisional officer افسر قسمت
subofficer افسر جزء
firing line officer افسر تیر
junior officer افسر جزء
liaison officer افسر رابط
property officer افسر اموال
line officer افسر صفی
officer in charge افسر مسئول
officer of the day افسر نگهبان
personnel officer افسر اجودانی
officer of the watch افسر نگهبان
officer on duty افسر مسئول
orderly officen افسر نگهبانی
regular officer افسر کادر
reserve officer افسر وفیفه
watch officer افسر نگهبان
subassembly officer افسر جزء
flag officer افسر دریایی
flag officer افسر پرچم
The officer on night duty. افسر کشیک شب
staff officer افسر ستاد
flying officer افسر پرواز
forward air controller افسر نافرمقدم
senior officer افسر ارشد
reserve officer افسر احتیاط
personnel officer افسر پرسنل
commissioned officers افسر کادر
constables افسر ارتش
brass افسر ارشد
constable افسر ارتش
commandants افسر فرمانده
commandant افسر فرمانده
commanding officer افسر فرمانده
commanding officers افسر فرمانده
engineers افسر مهندس
accountable disbursing officer افسر عامل
active officer افسر کادر
air officer افسر هواپیمایی
archon افسر سرپرست
engineered افسر مهندس
engineer افسر مهندس
veterinarians افسر دامپزشک
veterinarian افسر دامپزشک
runners افسر پلیس
runner افسر پلیس
war horses افسر یاسربازدامپزشک
navigator افسر راه
navigator افسر سکان
navigators افسر راه
navigators افسر سکان
warrant officers افسر یار
warrant officer افسر یار
bo's'n افسر کشتی
bos'n افسر کشتی
bosun افسر کشتی
bosuns افسر کشتی
commissioned officer افسر کادر
prefects افسر ارشد
subalterns افسر جزء
war horse افسر یاسربازدامپزشک
cable officer افسر لنگر
air officer افسر هوایی
subaltern افسر جزء
custodian افسر مرموزات
detail officer افسر مشاغل
detail officer افسر کارگزینی
prefect افسر ارشد
custodians افسر مرموزات
disbursing officer افسر عامل
wingman خلبانی که خارج از فرمان دسته هوایی حرکت میکند خلبان جناحی
commodore افسر فرمانده دریایی
firing line officer افسر میدان تیر
command liaison افسر رابط فرماندهی
field officer افسر رسته رزمی
commodores افسر فرمانده دریایی
spial officer افسر عملیات جاسوسی
five star افسر پنج ستارهای
service officer افسر ارشد نگهبان
subalterns افسر جزء مادون
coast guard officer افسر گارد کرانه
safety officer افسر تامین یکان
contracting officer افسر متصدی پیمان
field grade افسر ارشد ارتش
disbursing officer افسر ذیحساب مالی
chaplain افسر امور دینی
duty officer افسر نگهبان ستاد
palm علامت افسر ارشدی
palms علامت افسر ارشدی
field officer افسر عملیات صحرایی
brass hats افسر ارشد ارتش
young turk افسر جوان افراطی
brass hat افسر ارشد ارتش
espial officer افسر عملیات جاسوسی
surveying officer افسر بررسی کننده
subaltern افسر جزء مادون
chaplains افسر امور دینی
subalternate افسر جزء متوالی
branch qualified officer افسر متخصص رستهای
officer on duty افسر مداومت کار
advance officer افسر جلودار ستون
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com