Dictiornary-Farsi | افسر رسته رزمی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
field officer	افسر رسته رزمی


Other Matches

combat cargo officer	افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
combat arms	رسته رزمی
combat support arms	رسته پشتیبانی رزمی
division officer	فرمانده قسمت افسر رسته
field officer	افسر رزمی
profession of arms	شناخت رسته ها اشنایی با رسته ها
embarkation officer	افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
claims officer	افسر رسیدگی به شکایات افسر مسئول تنظیم ادعانامه ها
duty with troops	در یکان رزمی خدمت کردن شغل رزمی گرفتن
combat developer	وسیله اموزش دهنده رزمی مربی رزمی
combat team	گروهان مرکب رزمی گروه رزمی پیاده
field grade	افسر ارشد درجه افسر ارشدی
flag rank	افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
field services	قسمتهای پشتیبانی رزمی یکانهای رزمی
combatcommand	فرماندهی رزمی قرارگاه رزمی
combat power	نیروی رزمی استعداد رزمی
combat orders	دستورات رزمی دستورالعملهای رزمی
class a agent officer	افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
releasing officer	افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
task force	گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task forces	گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
control officer	افسر کنترل ستون موتوری افسر کنترل کننده
combat air patrol	هواپیمای گشتی رزمی گشتی رزمی هوایی
combat airlift support	پشتیبانی رزمی حمل و نقل هوایی پشتیبانی رزمی ترابری هوایی
duty branch	رسته
Corp	رسته
guild	رسته
arm	رسته
branch	رسته
branches	رسته
guilds	رسته
categorization	رسته بندی
artillery corps	رسته توپخانه
artillery branch	رسته توپخانه
artillery	رسته توپخانه
signal corps	رسته مخابرات
acrogenous	از انتها رسته
armor	رسته زرهی
basic branch	رسته اولیه
veterinary corps	رسته دامپزشکی
overgrown	فزون رسته
conifer	رسته درختانی
classed	رسته گروه
classes	رسته گروه
classing	رسته گروه
signalled	رسته مخابرات
duty branch	رسته خدمتی
signaled	رسته مخابرات
ordnance	رسته اردنانس
conifers	رسته درختانی
class	رسته گروه
signal	رسته مخابرات
defense readiness condition	وضعیت امادگی رزمی ارتش وضعیت امادگی رزمی دفاعی
no branch	شغل بدون رسته
medical badge	علامت رسته پزشکی
communication and electronics	رسته مخابرات و الکترونیک
quartermasters	رسته سررشته داری
quartermaster	رسته سررشته داری
infantry	رسته پیاده نظام
divisions	بخش رسته تقسیم کردن
division	بخش رسته تقسیم کردن
no branch	شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
coronate	افسر
officer	افسر
line officer	افسر صف
pretorian	افسر
officers	افسر
commissioned officers	افسر
corona australis	افسر
pretor	افسر
commissioned officer	افسر
jemadar	افسر
sub-lieutenants	افسر جز
sub-lieutenant	افسر جز
coronae australis	افسر
combating	رزمی
epical	رزمی
epics	رزمی
combats	رزمی
epic	رزمی
combated	رزمی
combat	رزمی
orderly officen	افسر نگهبانی
commanding officer	افسر فرمانده
commanding officers	افسر فرمانده
personnel officer	افسر پرسنل
accountable disbursing officer	افسر عامل
officer of the day	افسر نگهبان
watch officer	افسر نگهبان
active officer	افسر کادر
officer of the watch	افسر نگهبان
officer on duty	افسر مسئول
officer in charge	افسر مسئول
flag officer	افسر پرچم
flag officer	افسر دریایی
firing line officer	افسر تیر
finance officer	افسر مالی
finance officer	افسر دارایی
executive officer	افسر اجراییات
espial officer	افسر تجسس
division officer	افسر قسمت
detail officer	افسر کارگزینی
disbursing officer	افسر عامل
detail officer	افسر مشاغل
cable officer	افسر لنگر
air officer	افسر هوایی
air officer	افسر هواپیمایی
line officer	افسر صفی
liaison officer	افسر رابط
archon	افسر سرپرست
junior officer	افسر جزء
forward air controller	افسر نافرمقدم
flying officer	افسر پرواز
flying officer	افسر خلبان
divisional officer	افسر قسمت
personnel officer	افسر اجودانی
constable	افسر ارتش
navigators	افسر راه
subofficer	افسر جزء
subassembly officer	افسر جزء
police officer	افسر شهربانی
engineers	افسر مهندس
staff officer	افسر ستاد
police officers	افسر شهربانی
navigators	افسر سکان
warrant officers	افسر یار
senior officer	افسر ارشد
navigator	افسر سکان
commandant	افسر فرمانده
runner	افسر پلیس
war horses	افسر یاسربازدامپزشک
war horse	افسر یاسربازدامپزشک
commissioned officer	افسر کادر
commissioned officers	افسر کادر
runners	افسر پلیس
commandants	افسر فرمانده
constables	افسر ارتش
surveying officer	افسر تحقیق
supply officer	افسر تدارکات
navigator	افسر راه
police officers	افسر پلیس
reserve officer	افسر احتیاط
bosuns	افسر کشتی
veterinarian	افسر دامپزشک
property officer	افسر اموال
veterinarians	افسر دامپزشک
warrant officer	افسر یار
custodians	افسر مرموزات
custodian	افسر مرموزات
subalterns	افسر جزء
The officer on night duty.	افسر کشیک شب
brass	افسر ارشد
bosun	افسر کشتی
reserve officer	افسر وفیفه
regular officer	افسر کادر
engineered	افسر مهندس
engineer	افسر مهندس
prefects	افسر ارشد
prefect	افسر ارشد
bo's'n	افسر کشتی
police officer	افسر پلیس
bos'n	افسر کشتی
subaltern	افسر جزء
combat jump	پرش رزمی
combat intelligence	اطلاعات رزمی
field ration	جیره رزمی
combat proficiency	مهارت رزمی
field gun	توپ رزمی
combat power	قدرت رزمی
field manual	دستور رزمی
fighting patrol	گشتی رزمی
combat patrol	گشتی رزمی
combat outpost	پاسدار رزمی
combat development	توسعه رزمی
field order	دستورالعمل رزمی
combat ration	جیره رزمی
combat readiness	امادگی رزمی
field commands	یکانهای رزمی
combatcommand	یکان رزمی
field army	ارتش رزمی
combatintelligence	اطلاعات رزمی
combat engineer	مهندسی رزمی
damage	ضایعات رزمی
combat vehicle	خودروی رزمی
combat troops	عدههای رزمی
combat trains	بنه رزمی
field grade	رده رزمی
field exercise	تمرین رزمی
combat support	پشتیبانی رزمی
field duty	ماموریت رزمی
combatdrill	تمرین رزمی
field commands	قسمتهای رزمی
combat surveillance	مراقبت رزمی
combat team	تیم رزمی
combat formation	ارایش رزمی
martial arts	ورزشهای رزمی
herioic verse	شعر رزمی
battle casualty	ضایعات رزمی
battle problems	مشکلات رزمی
battle station	پایگاه رزمی