Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
detail officer
افسر مسئول گروه بیگاری
Other Matches
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
combat cargo officer
افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
embarkation officer
افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
claims officer
افسر رسیدگی به شکایات افسر مسئول تنظیم ادعانامه ها
releasing officer
افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
officer in charge
افسر مسئول
officer on duty
افسر مسئول
officer in charge
افسر مسئول اجرا
courier transfer officer
افسر مسئول پیک
range officer
افسر مسئول میدان تیر
flight sister
افسر مسئول بهداشت و تغذیه هواپیما
courier transfer officer
افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
interceptor controller
افسر مسئول پست استراق سمع
demolition firing party
گروه مسئول تخریب
demolition firing party
گروه مسئول انفجارخرج
captain of the top
مسئول گروه کار
guinea pig
کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
guinea pigs
کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
tactical air controler
افسر کنترل عملیات هوایی مسئول مرکز کنترل هوایی
drill sergeant
گروهبان مسئول صف جمع درجه دار مسئول تمرین حرکات نظامی
custodial guard
گروه محافظین ندامتگاه نگهبان ندامتگاه مسئول ندامتگاه
pack
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
field grade
افسر ارشد درجه افسر ارشدی
flag rank
افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
action agent
مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
class a agent officer
افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
control officer
افسر کنترل ستون موتوری افسر کنترل کننده
statute labour
بیگاری
forced labour
بیگاری
fatigue duty
بیگاری
detail
بیگاری
f.labour
بیگاری
forced labor
بیگاری
unpaid labour
بیگاری
detailing
بیگاری
fatigue dress
جامه بیگاری
fatigue duty
کار بیگاری
anchor detail
بیگاری لنگر
unwaged
بیگاری - کاربدونحقوق
detail
بیگاری گرفتن
detailing
بیگاری گرفتن
detail group
قسمت بیگاری
bonmaid
کسی که بیگاری میکند
beach group
گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups
گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
beach party
گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
civil reserve air fleet
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing
یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
countervailing power
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
task forces
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task force
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
kaldor criterion
ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
landing group
گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
amphibious task group
گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
stables
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stable
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
hordes
گروه بیشمار گروه
horde
گروه بیشمار گروه
answerable
مسئول
frankpledge
مسئول
responsible
<adj.>
مسئول
responsible
مسئول
warden
مسئول
liable
مسئول
responsive
مسئول
accountable
مسئول
in charge
<adj.>
مسئول
lineman's plier
انبردست مسئول خط
to hold responsible
مسئول قراردادن
wagon master
مسئول واگن
supplies officer
مسئول مواد
undertaking
جواب گو مسئول
purchasing officer
مسئول خرید
undertaker
جواب گو مسئول
undertakers
جواب گو مسئول
helmsmen
مسئول سکان
accountable
مسئول حساب
authoring system
سیستم مسئول
to hold responsible
مسئول کردن
liable for damages
مسئول خسارات
account
مسئول بودن
helmsman
مسئول سکان
furnace man
مسئول کوره
furnace attendant
مسئول کوره
issue commissary
مسئول توزیع
cryptographer
مسئول رمز
cupola tender
مسئول کوره
data administrator
مسئول داده ها
custodian
مسئول مرموزات
custodian
مسئول سرپرست
in charge
<idiom>
مسئول بودن
custodians
مسئول مرموزات
custodians
مسئول سرپرست
Not my department.
<idiom>
من مسئول نیستم.
That's not my province.
من مسئول آن نیستم.
anchor detail
نفرات مسئول لنگر
ambulanceman
راننده یا مسئول آمبولانس
irresponsible
غیر مسئول نامعتبر
data base administrator
مسئول پایگاه داده ها
tallyman
مسئول کنترل محموله
be to blame
<idiom>
مسئول کارزشت بودن
cryptoguard
مسئول حفافت رمز
have a hand in
<idiom>
مسئول کاری شدن
irresponsibly
بطور غیر مسئول
shipment sponsor
مسئول ارسال کالاها
corespondent
مسئول جواب گویی
operations detachment
قسمت مسئول عملیات
commissioned officers
افسر
commissioned officer
افسر
officer
افسر
pretorian
افسر
line officer
افسر صف
jemadar
افسر
coronate
افسر
coronae australis
افسر
corona australis
افسر
officers
افسر
sub-lieutenants
افسر جز
pretor
افسر
sub-lieutenant
افسر جز
establishing authority
مقام مسئول نیروهای اب خاکی
brakeman
مسئول ترمز در تیم لوژسواری
every man is a for his action
هرکس مسئول کردارخویش است
make one's bed and lie in it
<idiom>
مسئول انجام کاری بودن
aircraft guide
مسئول هدایت هواپیما درفرودگاه
communication security custodian
مسئول وسایل تامین مخابراتی
shipment unit
یکان مسئول ارسال کالاها
finger in the pie
<idiom>
دست داشتن ،مسئول بودن
harbour master
مسئول بندر متصدی لنگرگاه
blast furnaceman
مسئول یا متصدی کوره بلند
company secretary
مسئول مالی و حقوقی شرکت
tipstaff
مامور مسئول زندانیان دردادگاه
battery of tests
گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
fatigue
کار بیگاری لباس کار کار اجباری درسربازخانه
fatigued
کار بیگاری لباس کار کار اجباری درسربازخانه
fatigues
کار بیگاری لباس کار کار اجباری درسربازخانه
subofficer
افسر جزء
subassembly officer
افسر جزء
commissioned officer
افسر کادر
property officer
افسر اموال
espial officer
افسر تجسس
staff officer
افسر ستاد
division officer
افسر قسمت
senior officer
افسر ارشد
regular officer
افسر کادر
reserve officer
افسر احتیاط
commissioned officers
افسر کادر
accountable disbursing officer
افسر عامل
brass
افسر ارشد
personnel officer
افسر پرسنل
bo's'n
افسر کشتی
bos'n
افسر کشتی
veterinarians
افسر دامپزشک
personnel officer
افسر اجودانی
navigator
افسر راه
navigator
افسر سکان
navigators
افسر راه
navigators
افسر سکان
bosuns
افسر کشتی
orderly officen
افسر نگهبانی
supply officer
افسر تدارکات
reserve officer
افسر وفیفه
officer of the day
افسر نگهبان
veterinarian
افسر دامپزشک
watch officer
افسر نگهبان
officer of the watch
افسر نگهبان
divisional officer
افسر قسمت
detail officer
افسر کارگزینی
bosun
افسر کشتی
commanding officers
افسر فرمانده
commanding officer
افسر فرمانده
surveying officer
افسر تحقیق
police officer
افسر پلیس
constables
افسر ارتش
prefect
افسر ارشد
engineers
افسر مهندس
constable
افسر ارتش
custodians
افسر مرموزات
commandants
افسر فرمانده
commandant
افسر فرمانده
archon
افسر سرپرست
engineer
افسر مهندس
custodian
افسر مرموزات
air officer
افسر هواپیمایی
air officer
افسر هوایی
prefects
افسر ارشد
police officer
افسر شهربانی
flag officer
افسر پرچم
police officers
افسر پلیس
engineered
افسر مهندس
police officers
افسر شهربانی
flying officer
افسر خلبان
flying officer
افسر پرواز
warrant officer
افسر یار
warrant officers
افسر یار
finance officer
افسر دارایی
forward air controller
افسر نافرمقدم
cable officer
افسر لنگر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com