Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 76 (5 milliseconds)
English	Persian
staying	اقامت
residing	اقامت
commorant	اقامت
inhabitance	اقامت
inhabitancy	اقامت
inhabitation	اقامت
tarriance	اقامت
Other Matches
embassy	سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
embassies	سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
passport of residence	گذرنامه اقامت
residence	محل اقامت
seat	محل اقامت
seated	محل اقامت
domiciliate	محل اقامت
domicil	محل اقامت
seats	محل اقامت
residency	محل اقامت
residence permit	پروانه اقامت
residence permit	جواز اقامت
permit of residence	پروانه اقامت
permission to reside	پروانه اقامت
permit of residence	جواز اقامت
permission to stay	جواز اقامت
permission to reside	جواز اقامت
sojoiurn	اقامت موقتی
residences	محل اقامت
sojourns	اقامت موقتی
permission to stay	پروانه اقامت
dwells	اقامت گزیدن
domicile	محل اقامت
domiciles	محل اقامت
sojourn	اقامت موقتی
residential	مربوط به اقامت
reside	اقامت داشتن
home	اقامت گاه
homes	اقامت گاه
remained	اقامت کردن
remain	اقامت کردن
resides	اقامت داشتن
dwell	اقامت گزیدن
dwelled	اقامت گزیدن
resided	اقامت داشتن
abodes	رحل اقامت افکندن
permanent residence permit	جواز اقامت دائمی
sojoiurn	موقتا اقامت کردن
indefinite leave to remain [British E]	جواز اقامت دائمی
service at domicile	ابلاغ در محل اقامت
student residence permit	جواز اقامت دانشجوئی
franchise du quartier	مصونیت محل اقامت
sojourns	موقتا" اقامت کردن
sojourn	موقتا" اقامت کردن
abode	رحل اقامت افکندن
nonresidence	عدم اقامت غیر مقیم
residentship	اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
residential	وابسته به اقامت قابل سکنی
It has been a very enjoyable stay.	اقامت بسیار خوبی داشتیم.
interne	یا جراحی که در بیمارستان اقامت دارد
nonresidency	عدم اقامت غیر مقیم
squatter	اقامت گزین درزمین غیر معمور
squatters	اقامت گزین درزمین غیر معمور
deaneries	سمت یاحوزه یامحل اقامت یکنفر
deanery	سمت یاحوزه یامحل اقامت یکنفر
franchisede i'hotel	مصونیت محل اقامت نمایندگان خارجی
outstay	بیش از حد لزوم ماندن اقامت طولانی کردن
vicarages	محل اقامت خلیفه نوعی منصب مذهبی
residency	اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
residency	محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشورمستعمره
vicarage	محل اقامت خلیفه نوعی منصب مذهبی
vice presidency	مقام یا محل اقامت معاون رئیس جمهور
university extension	تعمیم مزایای دانشگاه بدانش جویانی که دردانشگاه اقامت ندارند
minister resident	صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
peregrinate	سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
resides	اقامت داشتن مسکن داشتن
resided	اقامت داشتن مسکن داشتن
reside	اقامت داشتن مسکن داشتن
clean up party	گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com