English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English Persian
set up اقامه یا طرح کردن تولید کردن
Other Matches
go to law اقامه دعوی کردن دادخواهی کردن عارض شدن
plead در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleaded در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleads در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
bring اقامه کردن
posed اقامه کردن
posing اقامه کردن
pose اقامه کردن
bringing اقامه کردن
put in اقامه کردن
brings اقامه کردن
prefer اقامه کردن
allege اقامه کردن
preferring اقامه کردن
prefers اقامه کردن
alleges اقامه کردن
alleging اقامه کردن
raises اقامه کردن
adduee اقامه کردن
advancing اقامه کردن
raise اقامه کردن
advance اقامه کردن
poses اقامه کردن
advances اقامه کردن
adducing اقامه کردن تقدیم کردن
adduces اقامه کردن تقدیم کردن
adduced اقامه کردن تقدیم کردن
adduce اقامه کردن تقدیم کردن
pretend دروغی اقامه کردن
pretends دروغی اقامه کردن
producing اقامه ارائه کردن
lodge a complaint اقامه دعوی کردن
pretending دروغی اقامه کردن
account دلیل موجه اقامه کردن
produces اقامه کردن ارائه دادن سند
bring an action against someone علیه کسی اقامه دعوی کردن
produce اقامه کردن ارائه دادن سند
bring a suit against a person اقامه دعوی علیه کسی کردن
produced اقامه کردن ارائه دادن سند
lodge a complaint against someone علیه کسی اقامه دعوی کردن
pretends دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretend دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretending دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
generate حاصل کردن تولید نیرو کردن
generates حاصل کردن تولید نیرو کردن
generating حاصل کردن تولید نیرو کردن
generated حاصل کردن تولید نیرو کردن
generates تولید کردن احداث کردن
breeds تولید کردن تربیت کردن
generating تولید کردن احداث کردن
generated تولید کردن احداث کردن
processes تقویم کردن تولید کردن
process تقویم کردن تولید کردن
generate تولید کردن احداث کردن
breed تولید کردن تربیت کردن
use and occupation عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
manufacture تولید کردن
generating تولید کردن
raise تولید کردن
manufactures تولید کردن
produce تولید کردن
manufactured تولید کردن
fetch up تولید کردن
produced تولید کردن
production تولید کردن
generates تولید کردن
produces تولید کردن
productions تولید کردن
generated تولید کردن
ingenerate تولید کردن
generate تولید کردن
turn out تولید کردن
raises تولید کردن
begetting تولید کردن
inbreed تولید کردن
begets تولید کردن
beget تولید کردن
generations تولید کردن
procreate تولید کردن
procreated تولید کردن
procreates تولید کردن
procreating تولید کردن
put out <idiom> تولید کردن
supplying تولید کردن
generation تولید کردن
begat تولید کردن
supplied تولید کردن
bring forward تولید کردن
supply تولید کردن
reproductions تولید کردن مجدد
rubefy تولید قرمزی کردن در
to raise up seed تولید نسل کردن
spawning تولید مثل کردن
processes تهیه و تولید کردن
reproduction تولید کردن مجدد
spawns تولید مثل کردن
spawned تولید مثل کردن
process تهیه و تولید کردن
engendered تولید نسل کردن
engender تولید نسل کردن
engendering تولید نسل کردن
vacuumize تولید خلا کردن
engenders تولید نسل کردن
produced تولید کردن محصول
produce تولید کردن محصول
produces تولید کردن محصول
spawn تولید مثل کردن
stridulate تولید صدای گوشخراش کردن
oversell بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
ovulated تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulate تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ulcerate تولید قرحه کردن ریش شدن
verminate تولید حشرات یا جانوران موذی کردن
oversold بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
ovulates تخمک گذاردن تولید اوول کردن
oversells بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
overselling بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
ovulating تخمک گذاردن تولید اوول کردن
crackles صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackle صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackled صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
clatter تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clattering تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clattered تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clatters تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clocks مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
clock مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
pictures که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
picturing که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
processor کامپیوتر کوچک برای کار کردن با لغات , تولید متن , گزارش , نامه و...
pictured که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
picture که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
licence اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licences اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licenses اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
baud rate وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند
baud وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند
intensive cultivation اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
incrossbreed تولید شده در اثر امیزش نژاد امیزش نژادی کردن
turnaround time زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
dp پردازش روی داده برای تولید اطلاعات مفید یا مرتب کردن و سازماندهی فایلهای داده
capacity cost هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
cartel اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartels اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
overlap سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlaps سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlapped سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
pilot line operation کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
embryophyte گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
components 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
seconding مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
productions اقامه
erections اقامه
erection اقامه
production اقامه
induction اقامه
adductor اقامه
inductions اقامه
adduction اقامه
euler theorem در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
bringing an action اقامه دعوی
initiating proceedings اقامه دعوی
right of action حق اقامه دعوی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
production overheads هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
judge advocate اقامه کننده دعوی
cross action علیه وی اقامه کند
call to prayer اقامه قبل از نماز
increasing cost industry حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
forclosure سلب حق اقامه دعوی ممانعت
non claim فروگذاری از اقامه دعوادرمدت قانونی
machine تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machines تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machined تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
demonstratively با اقامه دلیل ازراه نشان دادن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
planar روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
cost fraction نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
derived demand تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
inductility عدم امادگی برای لوله شدن اقامه
declassified cost هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
oem شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
matrix چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrixes چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
interplead پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com