English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 159 (9 milliseconds)
English Persian
action for cancellation اقدام به ابطال
Other Matches
revoking ابطال
refutal ابطال
rescission ابطال
reversal ابطال
voidance ابطال
waiver ابطال
nullification ابطال
making void ابطال
revokes ابطال
revoked ابطال
revoke ابطال
defeasance ابطال
disproof ابطال
cancellation ابطال
invalidation ابطال
irritancy ابطال
annulments ابطال
cancelation [American] ابطال
anullment ابطال
revocation ابطال
annulation ابطال
recision ابطال
annulment ابطال
refutation ابطال
annullable <adj.> قابل ابطال
terminable <adj.> قابل ابطال
cancelable [American] <adj.> قابل ابطال
derogation ابطال و فسخ
rescindable <adj.> قابل ابطال
defeasance clause شرط ابطال
cancellable [British] <adj.> قابل ابطال
callable <adj.> قابل ابطال
revocable ابطال پذیر
voidable <adj.> قابل ابطال
vitiation معیوب سازی ابطال
actionless بی اقدام
enterprises اقدام
emprise اقدام
procedure اقدام
intervention اقدام
enterprise اقدام
action اقدام
actions اقدام
enforcement اقدام
ploys اقدام
ploy اقدام
interventions اقدام
esteem اقدام
proceeding اقدام
move اقدام
moved اقدام
moves اقدام
under way دردست اقدام
intercommunion اقدام مشترک
regular procedure اقدام قانونی
proceeded اقدام کردن
in hand در دست اقدام
social action اقدام اجتماعی
protective measure اقدام حمایتی
proceed with deliberations اقدام به مذاکره
precaution اقدام احتیاطی
precautions اقدام احتیاطی
initial movement نخستین اقدام
measure of prevention اقدام احتیاطی
legal action اقدام قانونی
it wasprologue to the nextmove اقدام بعدبود
start out اقدام کردن
expediency اقدام مهم
preparation اقدام مقدماتی
preparations اقدام مقدماتی
counter-measures اقدام متقابل
counter-measure اقدام متقابل
deal اقدام کردن
deals اقدام کردن
proceed اقدام کردن
to take steps اقدام کردن
to take of a اقدام کردن
to take measures اقدام کردن
to bend effort اقدام کردن
the needful اقدام لازم
measure درجه اقدام
demarche اقدام سیاسی
double action اقدام دوجانبه
action statement دستورالعمل اقدام
action فعل اقدام
action کار اقدام
actions فعل اقدام
operation immediate اقدام سریع
deal with اقدام کردن
countermeasure اقدام متقابل
counteraction اقدام متقابل
emprize اقدام کردن
actions کار اقدام
action at low اقدام قانونی
expedience اقدام مهم
enterprises اقدام کردن
enterprise اقدام کردن
appropriate action اقدام مقتضی
enterprises قدرت اقدام
enterprise قدرت اقدام
action for cancellation اقدام به لغو
memoranda اقدام به یادداشت کند
counter-measure اقدام جبران کننده
counter-measures اقدام جبران کننده
ventures اقدام یا مبادرت کردن به
venturing اقدام بکارمخاطره امیز
It is in progress. It is under way. دردست اقدام است
measure اندازه اقدام پیشگیری
enterprises امرخطیر اقدام مهم
adventurism اقدام به کاری کردن
with measured step با اقدام مناسب [سنجیده]
venture اقدام بکارمخاطره امیز
venture اقدام یا مبادرت کردن به
ventures اقدام بکارمخاطره امیز
ventured اقدام بکارمخاطره امیز
ventured اقدام یا مبادرت کردن به
enterprise امرخطیر اقدام مهم
memorandum اقدام به یادداشت کند
memorandums اقدام به یادداشت کند
it was an incorrect procedure یک اقدام غلطی بود
originators اقدام کننده پیام
originator اقدام کننده پیام
venturing اقدام یا مبادرت کردن به
proceeded اقدام کردن پرداختن به
to put in hand دایرکردن اقدام کردن
to start out to do something اقدام بکاری کردن
action for avoidance اقدام برای لغو
proceed اقدام کردن پرداختن به
greenlight اجازه حرکت و اقدام
do the necessary اقدام لازم بعمل اورید
enterprises اقدام به اجرای قوانین کردن
pushful متهور در اقدام بکارهای مهم
execution for debt اقدام برای طلب وصول
exigent محتاج به اقدام یا کمک فوری
enterprise اقدام به اجرای قوانین کردن
how shall we proceed چگونه باید اقدام کرد
to play at خواهی نخواهی اقدام کردن
to proceed against a person اقدام بر علیه کسی زدن
emergency حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
emergencies حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
to act in self-defence دفاع از خود اقدام [حرکت] کردن
zction for dammages اقدام برای دریافت خسارت وارده
cross that bridge when you come to it <idiom> [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
dilettantism اقدام به کاری از روی تفنن وبطورغیر حرفهای
emergency پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
emergencies پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
The tribunal considered that this action amounted to professional misconduct. برای دادگاه این اقدام برابر با اشتباه حرفه ای محسوب می شود.
prohibition حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
to take action to prevent [stop] such practices اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
exquatur اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
launches شروع کردن اقدام کردن
launched شروع کردن اقدام کردن
launching شروع کردن اقدام کردن
launch شروع کردن اقدام کردن
action agent مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
enlisted section قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
accelerationists شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com