English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 133 (7 milliseconds)
English Persian
protective measure اقدام حمایتی
Other Matches
supportive حمایتی
protective حمایتی
protective barrier سد حمایتی
protective barrier مانع حمایتی
protective tariffs تعرفه حمایتی
support price قیمت حمایتی
supporting goods کالاهای حمایتی
supportive therapy درمان حمایتی
protectionism مکتب حمایتی
protective duty حقوق و عوارض حمایتی حقوق گمرکی حمایت کننده حقوقی که جهت حمایت ازکالاهای داخلی وضع میگردد
enterprise اقدام
actions اقدام
action اقدام
enterprises اقدام
actionless بی اقدام
procedure اقدام
interventions اقدام
emprise اقدام
enforcement اقدام
esteem اقدام
ploys اقدام
moves اقدام
moved اقدام
intervention اقدام
ploy اقدام
proceeding اقدام
move اقدام
legal action اقدام قانونی
it wasprologue to the nextmove اقدام بعدبود
action for cancellation اقدام به لغو
action for cancellation اقدام به ابطال
intercommunion اقدام مشترک
initial movement نخستین اقدام
countermeasure اقدام متقابل
in hand در دست اقدام
expedience اقدام مهم
appropriate action اقدام مقتضی
counteraction اقدام متقابل
double action اقدام دوجانبه
demarche اقدام سیاسی
deal with اقدام کردن
emprize اقدام کردن
measure of prevention اقدام احتیاطی
to take measures اقدام کردن
to take of a اقدام کردن
to take steps اقدام کردن
counter-measure اقدام متقابل
counter-measures اقدام متقابل
enterprises قدرت اقدام
to bend effort اقدام کردن
the needful اقدام لازم
operation immediate اقدام سریع
proceed with deliberations اقدام به مذاکره
action statement دستورالعمل اقدام
measure درجه اقدام
regular procedure اقدام قانونی
social action اقدام اجتماعی
start out اقدام کردن
action at low اقدام قانونی
actions کار اقدام
precaution اقدام احتیاطی
precautions اقدام احتیاطی
deal اقدام کردن
action فعل اقدام
action کار اقدام
enterprises اقدام کردن
preparations اقدام مقدماتی
enterprise قدرت اقدام
enterprise اقدام کردن
actions فعل اقدام
under way دردست اقدام
proceed اقدام کردن
deals اقدام کردن
expediency اقدام مهم
proceeded اقدام کردن
preparation اقدام مقدماتی
proceed اقدام کردن پرداختن به
memorandum اقدام به یادداشت کند
measure اندازه اقدام پیشگیری
counter-measures اقدام جبران کننده
proceeded اقدام کردن پرداختن به
originator اقدام کننده پیام
to put in hand دایرکردن اقدام کردن
to start out to do something اقدام بکاری کردن
originators اقدام کننده پیام
It is in progress. It is under way. دردست اقدام است
counter-measure اقدام جبران کننده
with measured step با اقدام مناسب [سنجیده]
memoranda اقدام به یادداشت کند
adventurism اقدام به کاری کردن
ventures اقدام یا مبادرت کردن به
venture اقدام بکارمخاطره امیز
venture اقدام یا مبادرت کردن به
ventured اقدام بکارمخاطره امیز
venturing اقدام بکارمخاطره امیز
ventures اقدام بکارمخاطره امیز
venturing اقدام یا مبادرت کردن به
action for avoidance اقدام برای لغو
greenlight اجازه حرکت و اقدام
memorandums اقدام به یادداشت کند
enterprises امرخطیر اقدام مهم
ventured اقدام یا مبادرت کردن به
it was an incorrect procedure یک اقدام غلطی بود
enterprise امرخطیر اقدام مهم
do the necessary اقدام لازم بعمل اورید
execution for debt اقدام برای طلب وصول
exigent محتاج به اقدام یا کمک فوری
enterprise اقدام به اجرای قوانین کردن
pushful متهور در اقدام بکارهای مهم
how shall we proceed چگونه باید اقدام کرد
to play at خواهی نخواهی اقدام کردن
to proceed against a person اقدام بر علیه کسی زدن
enterprises اقدام به اجرای قوانین کردن
to act in self-defence دفاع از خود اقدام [حرکت] کردن
emergencies حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
zction for dammages اقدام برای دریافت خسارت وارده
emergency حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
emergency پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
dilettantism اقدام به کاری از روی تفنن وبطورغیر حرفهای
cross that bridge when you come to it <idiom> [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
emergencies پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
prohibition حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
The tribunal considered that this action amounted to professional misconduct. برای دادگاه این اقدام برابر با اشتباه حرفه ای محسوب می شود.
to take action to prevent [stop] such practices اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
exquatur اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
launched شروع کردن اقدام کردن
launches شروع کردن اقدام کردن
launching شروع کردن اقدام کردن
launch شروع کردن اقدام کردن
action agent مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
enlisted section قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
accelerationists شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com