English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
operation immediate اقدام سریع
Other Matches
rollover استفاده از بافر بین صفحه کلیدوکامپیوتر برای تامین ذخیره سریع کلیدبرای ماشین نویسهای سریع که چندین کلید را خیلی سریع انتخاب می کنند
marine express کالای سریع الحرکت از راه دری_ا سیستم حمل و نقل سریع دریایی
dma اتصال سریع و مستقیم بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی کامپیوتر که مانع دستیابی به توابع خواندن داده میشود
dma CI واسط که ارسال داده سریع بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی فراهم میکند معمولاگ کنترولی از طریق CPU متوقف میشود
snap pass پاس سریع با پیچش سریع مچ
speediness سریع السیر سریع
speedy سریع السیر سریع
action اقدام
enterprises اقدام
actions اقدام
enterprise اقدام
interventions اقدام
move اقدام
moved اقدام
moves اقدام
proceeding اقدام
enforcement اقدام
esteem اقدام
ploys اقدام
ploy اقدام
emprise اقدام
procedure اقدام
actionless بی اقدام
intervention اقدام
action statement دستورالعمل اقدام
preparation اقدام مقدماتی
under way دردست اقدام
precautions اقدام احتیاطی
protective measure اقدام حمایتی
proceed with deliberations اقدام به مذاکره
appropriate action اقدام مقتضی
regular procedure اقدام قانونی
counteraction اقدام متقابل
measure of prevention اقدام احتیاطی
expediency اقدام مهم
preparations اقدام مقدماتی
action for cancellation اقدام به ابطال
proceeded اقدام کردن
to take steps اقدام کردن
to take of a اقدام کردن
to take measures اقدام کردن
to bend effort اقدام کردن
the needful اقدام لازم
counter-measure اقدام متقابل
counter-measures اقدام متقابل
demarche اقدام سیاسی
start out اقدام کردن
action for cancellation اقدام به لغو
social action اقدام اجتماعی
deal اقدام کردن
deals اقدام کردن
proceed اقدام کردن
precaution اقدام احتیاطی
enterprise قدرت اقدام
it wasprologue to the nextmove اقدام بعدبود
intercommunion اقدام مشترک
initial movement نخستین اقدام
in hand در دست اقدام
action at low اقدام قانونی
enterprise اقدام کردن
enterprises اقدام کردن
enterprises قدرت اقدام
legal action اقدام قانونی
expedience اقدام مهم
deal with اقدام کردن
action کار اقدام
emprize اقدام کردن
action فعل اقدام
double action اقدام دوجانبه
measure درجه اقدام
actions فعل اقدام
actions کار اقدام
countermeasure اقدام متقابل
ventures اقدام یا مبادرت کردن به
venturing اقدام بکارمخاطره امیز
venture اقدام بکارمخاطره امیز
ventures اقدام بکارمخاطره امیز
to put in hand دایرکردن اقدام کردن
to start out to do something اقدام بکاری کردن
venture اقدام یا مبادرت کردن به
ventured اقدام بکارمخاطره امیز
ventured اقدام یا مبادرت کردن به
proceeded اقدام کردن پرداختن به
action for avoidance اقدام برای لغو
memorandum اقدام به یادداشت کند
enterprise امرخطیر اقدام مهم
it was an incorrect procedure یک اقدام غلطی بود
adventurism اقدام به کاری کردن
originator اقدام کننده پیام
greenlight اجازه حرکت و اقدام
originators اقدام کننده پیام
venturing اقدام یا مبادرت کردن به
proceed اقدام کردن پرداختن به
enterprises امرخطیر اقدام مهم
memorandums اقدام به یادداشت کند
memoranda اقدام به یادداشت کند
measure اندازه اقدام پیشگیری
with measured step با اقدام مناسب [سنجیده]
It is in progress. It is under way. دردست اقدام است
counter-measure اقدام جبران کننده
counter-measures اقدام جبران کننده
enterprise اقدام به اجرای قوانین کردن
how shall we proceed چگونه باید اقدام کرد
to play at خواهی نخواهی اقدام کردن
execution for debt اقدام برای طلب وصول
do the necessary اقدام لازم بعمل اورید
to proceed against a person اقدام بر علیه کسی زدن
exigent محتاج به اقدام یا کمک فوری
pushful متهور در اقدام بکارهای مهم
enterprises اقدام به اجرای قوانین کردن
zction for dammages اقدام برای دریافت خسارت وارده
emergencies حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
emergency حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
to act in self-defence دفاع از خود اقدام [حرکت] کردن
emergency پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
cross that bridge when you come to it <idiom> [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
emergencies پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
dilettantism اقدام به کاری از روی تفنن وبطورغیر حرفهای
to take action to prevent [stop] such practices اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
The tribunal considered that this action amounted to professional misconduct. برای دادگاه این اقدام برابر با اشتباه حرفه ای محسوب می شود.
prohibition حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
exquatur اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
prompts سریع
spanking سریع
swift سریع
swifter سریع
swifts سریع
swiftest سریع
prompted سریع
snell سریع
spankings سریع
gleg سریع
rapid سریع
rather سریع تر
galloping سریع
prompt سریع
sudden سریع
sweepy سریع
accelerator سریع
wing footed سریع
accelerators سریع
quickest تند و سریع
slapped ضربت سریع
slapping ضربت سریع
slaps ضربت سریع
riposte ضربت سریع
riposted ضربت سریع
ripostes ضربت سریع
riposting ضربت سریع
slap ضربت سریع
quickest جلد سریع
lightning chess شطرنج سریع
scampering پرواز سریع
scamper پرواز سریع
scampers پرواز سریع
braids حرکت سریع
quick جلد سریع
quick تند و سریع
progressive chess شطرنج سریع
quicker جلد سریع
quicker تند و سریع
scampered پرواز سریع
accelerated depreciation استهلاک سریع
fleet عبور سریع
braided حرکت سریع
braid حرکت سریع
high speed سریع السیر
high speed دنده سریع
prompt سریع کردن
prompt سریع عاجل
prompted سریع کردن
prompted سریع عاجل
fleets عبور سریع
fast neutron نوترون سریع
continuate سریع الاتصال
fasts سریع السیر
fastest سریع السیر
fasted سریع السیر
fast access با دستیابی سریع
rapid access با دستیابی سریع
fast سریع السیر
fast moving depression کمفشاری سریع
prompts سریع کردن
prompts سریع عاجل
glimpsed نگاه سریع
glimpse نگاه سریع
slashes ضربه سریع
slashed ضربه سریع
slash ضربه سریع
accelerated depreciation استهلاک سریع
precipitating خیلی سریع
precipitates خیلی سریع
precipitated خیلی سریع
glimpses نگاه سریع
glimpsing نگاه سریع
high speed traffic ترافیک سریع
high speed traffic امد شد سریع
high velocity drop بارریزی سریع
highflier دلیجان سریع
highflyer دلیجان سریع
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com