English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (17 milliseconds)
English Persian
originator اقدام کننده پیام
originators اقدام کننده پیام
Other Matches
counter-measures اقدام جبران کننده
counter-measure اقدام جبران کننده
InBox خصوصیات سیستم پیام گذاری پنجره که میتواند پیام الکترونیکی کاربر را نگه دارد که شامل پیام ارسالی روی شبکه
originators صادر کننده پیام
drafter انشا کننده پیام
originator صادر کننده پیام
repeater تکرارکننده پیام بازگو کننده
wrming message پیام تشخیصی که توسط کامپایلر برای اگاهی استفاده کننده تولید میشود
challenge and reply ذکر گوینده و گیرنده پیام اعلام دادن و گرفتن پیام
piggybacking استفاده از پیام ارسالی برای انتقال تصدیق از یک پیام که زودتر دریافت شده است
InBox پیام فکس و پیام ارسالی روی انیترنت است
quoting خصوصیتی در پستهای الکترونیکی که امکان پاسخ دادن به پیام به همراه متن پیام اصلی میدهد
authentication استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است
prompt پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است
prompts پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است
prompted پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است
receipt notification خصوصیتی در بیشتر برنامههای پست الکترونیکی که یک پیام خودکار را ارسال میکند برای تایید اینکه پیام دریافت شده است
radiograms پیام رادیو تلگرافی پیام رادیویی
radiogram پیام رادیو تلگرافی پیام رادیویی
UA نرم افزاری که اطمینان حاصل میکند که پیام پستی اطلاعات ابتدایی صحیح دارد و سپس آنرا به عامل ارسال می فرستدتا پیام را به مقصد بفرستد
codress نوعی پیام که کلیه متن ان فقط به رمز ارسال میشود گیرندگان رمزی پیام باادرس رمزی
anagrams استفاده از ترکیب رمزها برای کشف پیام کشف پیام بااستفاده از رمزهای مرکب
anagram استفاده از ترکیب رمزها برای کشف پیام کشف پیام بااستفاده از رمزهای مرکب
polynomial code سیستم تشخیص خطا که از مجموعهای از قوانین ریاضی اعمال شده به پیام پیش از ارسال و سپس پس از دریافت یا تولید مجدد پیام اصلی تشکیل شده است
end کد جداکننده آخرین حرف پیام از اولین حرف پیام دیگر
ended کد جداکننده آخرین حرف پیام از اولین حرف پیام دیگر
ends کد جداکننده آخرین حرف پیام از اولین حرف پیام دیگر
MTA نرم افزاری که پیام پستی جدید را متوقتا ذخیره میکند و پس به مقصد صحیح می فرستد. در بیشتر برنامههای کاربردی پست الکترونیکی عوامل ارسال پیام مقصدی وجود دارند. هر یک برای یک نوع روش ارسال .
wilco پیام را اجرامی کنم پیام رسید اجرا می کنم
service message پیام ازمایش خط مخابره پیام مخصوص شروع مخابره
acknowledging 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledge 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledges 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
moves اقدام
actions اقدام
move اقدام
emprise اقدام
ploy اقدام
esteem اقدام
enforcement اقدام
enterprise اقدام
actionless بی اقدام
moved اقدام
ploys اقدام
interventions اقدام
enterprises اقدام
intervention اقدام
procedure اقدام
proceeding اقدام
action اقدام
regular procedure اقدام قانونی
counter-measures اقدام متقابل
emprize اقدام کردن
to take of a اقدام کردن
to take measures اقدام کردن
appropriate action اقدام مقتضی
to bend effort اقدام کردن
demarche اقدام سیاسی
start out اقدام کردن
the needful اقدام لازم
precautions اقدام احتیاطی
precaution اقدام احتیاطی
preparations اقدام مقدماتی
counteraction اقدام متقابل
countermeasure اقدام متقابل
under way دردست اقدام
expedience اقدام مهم
double action اقدام دوجانبه
it wasprologue to the nextmove اقدام بعدبود
deal اقدام کردن
deals اقدام کردن
preparation اقدام مقدماتی
initial movement نخستین اقدام
deal with اقدام کردن
in hand در دست اقدام
measure درجه اقدام
action at low اقدام قانونی
enterprises قدرت اقدام
social action اقدام اجتماعی
intercommunion اقدام مشترک
proceed with deliberations اقدام به مذاکره
enterprises اقدام کردن
action statement دستورالعمل اقدام
proceeded اقدام کردن
measure of prevention اقدام احتیاطی
protective measure اقدام حمایتی
operation immediate اقدام سریع
expediency اقدام مهم
proceed اقدام کردن
action for cancellation اقدام به لغو
action for cancellation اقدام به ابطال
actions کار اقدام
actions فعل اقدام
action کار اقدام
action فعل اقدام
enterprise اقدام کردن
counter-measure اقدام متقابل
legal action اقدام قانونی
to take steps اقدام کردن
enterprise قدرت اقدام
adventurism اقدام به کاری کردن
greenlight اجازه حرکت و اقدام
to start out to do something اقدام بکاری کردن
enterprise امرخطیر اقدام مهم
venture اقدام یا مبادرت کردن به
it was an incorrect procedure یک اقدام غلطی بود
venturing اقدام یا مبادرت کردن به
measure اندازه اقدام پیشگیری
ventures اقدام یا مبادرت کردن به
ventures اقدام بکارمخاطره امیز
enterprises امرخطیر اقدام مهم
ventured اقدام یا مبادرت کردن به
with measured step با اقدام مناسب [سنجیده]
venturing اقدام بکارمخاطره امیز
ventured اقدام بکارمخاطره امیز
to put in hand دایرکردن اقدام کردن
venture اقدام بکارمخاطره امیز
memorandums اقدام به یادداشت کند
memorandum اقدام به یادداشت کند
memoranda اقدام به یادداشت کند
proceeded اقدام کردن پرداختن به
proceed اقدام کردن پرداختن به
It is in progress. It is under way. دردست اقدام است
action for avoidance اقدام برای لغو
pushful متهور در اقدام بکارهای مهم
to proceed against a person اقدام بر علیه کسی زدن
to play at خواهی نخواهی اقدام کردن
enterprises اقدام به اجرای قوانین کردن
enterprise اقدام به اجرای قوانین کردن
execution for debt اقدام برای طلب وصول
how shall we proceed چگونه باید اقدام کرد
do the necessary اقدام لازم بعمل اورید
exigent محتاج به اقدام یا کمک فوری
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
to act in self-defence دفاع از خود اقدام [حرکت] کردن
emergencies حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
zction for dammages اقدام برای دریافت خسارت وارده
emergency حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
emergency پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
cross that bridge when you come to it <idiom> [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
emergencies پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
dilettantism اقدام به کاری از روی تفنن وبطورغیر حرفهای
black concept علامت حاوی پیام طبقه بندی شده سیستم ارتباطی حاوی پیام طبقه بندی شده
to take action to prevent [stop] such practices اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
The tribunal considered that this action amounted to professional misconduct. برای دادگاه این اقدام برابر با اشتباه حرفه ای محسوب می شود.
prohibition حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
signaled پیام
signalled پیام
message پیام
i signal پیام ای
mssg پیام
signal پیام
messages پیام
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
dummy message پیام دروغی
general message پیام عمومی
drafter منشی پیام
beginning of message شروع پیام
body متن پیام
monochrome signal پیام تکرنگ
som اغاز پیام
privacy استقلال پیام
start of message اغاز پیام
communicator پیام دهنده
procedure message پیام معمولی
diagnostic massage پیام تشخیصی
procedure message پیام عادی
clear text پیام کشف
ending خاتمه پیام
immediate message پیام فوری
radiotelegram پیام تلگرافی
dummy message پیام فریبنده
intelligence signal پیام خبری
q signal پیام کیو
signal center مرکز پیام
fox message پیام دوباره
flash message پیام انی
signal tracing ردگیری پیام
wilco پیام را فهمیدم
drafter نویسنده پیام
endings خاتمه پیام
video signal پیام ویدئو
burst pedestal پایه پیام
code message پیام رمز
bodies متن پیام
meteorological message پیام هواسنجی
message retrieval استخراج پیام
message queuing صف بندی پیام
burying کد کردن پیام
heliogram پیام افتابی
error message پیام خطانما
sender فرستنده پیام
senders فرستنده پیام
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com