Dictiornary-Farsi | اقرار اعتراف | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 103 (7 milliseconds)

English	Persian
profession	اقرار اعتراف
professions	اقرار اعتراف


Other Matches

acknowledgements	اقرار
acknowledgement	اقرار
acknowledgments	اقرار
confession	اقرار
confessions	اقرار
avouchment	اقرار
admits	اقرار کردن
cop-out	اقرار به جرم
cop-outs	اقرار به جرم
conditional confession	اقرار مشروط
admit	اقرار کردن
admitting	اقرار کردن
resipiscence	اقرار به گناه
shrift	اقرار بگناه
professed	اقرار شده
confessions	اقرار بجرم
confession	اقرار بجرم
owns	اقرار کردن
qualified confession	اقرار مقید
peccavi	اقرار بگناه
acknowledgement of debt	اقرار به بدهی
acknowledgment	اقرار تصدیق
judicial confession	اقرار در دادگاه
own	اقرار کردن
owned	اقرار کردن
owning	اقرار کردن
avouch	تصدیق یا اقرار کردن
extrajudicial confession	اقرار در خارج دادگاه
plead not guilty	اقرار به جرم نکردن
plead guilty	اقرار به جرم کردن
to play not guilty	اقرار بگناه نکردن
to plead guilty	اقرار بگناه کردن
avowals	افهارو اقرار علنی
avowal	افهارو اقرار علنی
to acknowledge your own guilt [culpability]	به گناه خود اقرار کردن
avouch	اقرار کردن اطمینان دادن
agnize	برسمیت شناختن اقرار کردن
i own to having done it	اقرار دارم که ان کار را کرده ام
estoppel	عدم امکان انکار پس از اقرار
profession	اعتراف
avowals	اعتراف
confession	اعتراف
confessions	اعتراف
recognition	اعتراف
professions	اعتراف
avowal	اعتراف
peccavi	اعتراف بگناه
confessional	اعتراف گاه
shrift	اعتراف بگناه
voluntary confession	اعتراف داوطلبانه
shrive	اعتراف گرفتن از
shrive	اعتراف گرفتن
avowed	اعتراف شده
admissions	تصدیق اعتراف
confesses	اعتراف کردن
admission	تصدیق اعتراف
confessing	اعتراف کردن
confession	اعتراف نامه
confessions	اعتراف نامه
defeatism	اعتراف به شکست
avow	اعتراف کردن
confess	اعتراف کردن
avows	اعتراف کردن
ackuowledge	اعتراف کردن
avowing	اعتراف کردن
confessed	اعتراف کردن
acknowledger	اعتراف کننده
acknowledge	اعتراف کردن
short shrift	مهلت مختصربرای اقرار بگناه پیش از مردن
unburden	اعتراف و درددل کردن
unburdening	اعتراف و درددل کردن
unburdens	اعتراف و درددل کردن
acknowledgment	اعلام معرف اعتراف
confiscator	دعای اعتراف بگناهان
confiscator	دعای اعتراف نامه
recant	بخطای خود اعتراف کردن
recanted	بخطای خود اعتراف کردن
recanting	بخطای خود اعتراف کردن
kithe	اعلام داشتن اعتراف کردن
recants	بخطای خود اعتراف کردن
To force a confession from somebody.	بزوراز کسی اعتراف گرفتن
to cry peccavi	بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
confessional	محل مخصوص اعتراف بگناه اعترافی
I'll give you that [much] .	دراین نکته اعتراف می کنم [که حق با تو است] .
confessionals	محل مخصوص اعتراف بگناه اعترافی
He confessed under torture.	زیر فشار شکنجه اعتراف کرد
put to the question	برای گرفتن اعتراف زجر دادن
confessor	کسی که کیش خود رااشکارا اعتراف میکند
to shrive oneself	گناهان خود را اعتراف کردن وامرزش طلبیدن
confessors	کسی که کیش خود رااشکارا اعتراف میکند
folded	بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
folds	بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
fold	بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
estoppel	اقراریاعملی که انکاریانقص ان قانوناممنوع باشد مانع قانونی برای انکارپس ازاقرارعدم امکان انکار پس از اقرار
acknowledges	اعتراف کردن تصدیق کردن
acknowledging	اعتراف کردن تصدیق کردن
recognises	اعتراف کردن تصدیق کردن
recognising	اعتراف کردن تصدیق کردن
recognize	اعتراف کردن تصدیق کردن
recognizing	اعتراف کردن تصدیق کردن
recognizes	اعتراف کردن تصدیق کردن