English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 200 (9 milliseconds)
English Persian
temperate climate اقلیم ملایم
Other Matches
continents اقلیم
macroclimate مه اقلیم
climate اقلیم
continent اقلیم
land masses اقلیم
land mass اقلیم
hemisphere اقلیم
climates اقلیم
acclimation اقلیم پذیری
equatorial climate اقلیم استوایی
climate diagram اقلیم نگار
climogram اقلیم نگار
continental climate اقلیم قارهای
climoscope اقلیم نما
climometer اقلیم سنج
climatology اقلیم شناسی
climograph اقلیم نگار
climatograph اقلیم نگار
acclimatization اقلیم پذیری
climatograph اقلیم نگاشت
microclimate خرد اقلیم
biome اقلیم زیست
fauna حیوانات یک اقلیم
climagram اقلیم نگار
mountain climate اقلیم کوهستانی
climagraph اقلیم نگار
marine climate اقلیم اقیانوسی
oceanic climate اقلیم اقیانوسی
maritime climate اقلیم اقیانوسی
macroclimate کلان اقلیم
temperate climate اقلیم معتدل
title of territory مالکیت اقلیم
tropical climate اقلیم گرمسیری
climatologist اقلیم شناس
bioclimatology اقلیم شناسی زیستی
bioclimatology زیست اقلیم شناسی
submediterranean climate اقلیم نیمه مدیترانهای
submediterranean climate اقلیم زیر مدیترانهای
moderate ملایم
moderated ملایم
moderates ملایم
moderating ملایم
bland ملایم
blander ملایم
blandest ملایم
sedating ملایم
sedates ملایم
soft ملایم
softer ملایم
softest ملایم
sedate ملایم
sedated ملایم
soft <adj.> ملایم
restrained ملایم
debonnaire ملایم
dolce ملایم
fair spoken ملایم
good natured ملایم
good tempered ملایم
lamblkin ملایم
lambent ملایم
lenis ملایم
lentamente ملایم
smooth <adj.> ملایم
mild flavoured ملایم
pigeon livered ملایم
clement ملایم
selfpossessed ملایم
smoothe ملایم
sottovoce ملایم
lenitive ملایم
good-natured ملایم
emolliate ملایم
mildest ملایم
equable ملایم
benignly ملایم
smooths ملایم
smoothest ملایم
mild ملایم
smooth ملایم
smoothed ملایم
meek ملایم
easy ملایم
easiest ملایم
benign ملایم
milder ملایم
self-possessed ملایم
gentler ملایم
easier ملایم
agreeable ملایم
temperate ملایم
breezy ملایم
good-tempered ملایم
gentlest ملایم
gentle ملایم
kindly climate اب وهوای ملایم
downy ملایم نرم
kindlity بطور ملایم
odder :سوگند ملایم
benedict خوشحال ملایم
genial heat گرمای ملایم
odd :سوگند ملایم
lambencyr با روشنائی ملایم
gentle slope شیب ملایم
suave ملایم مودب
cooling off ملایم شدن
genialize ملایم کردن
gar سوگند ملایم
lambently با تابندگی ملایم
fail softly با خرابی ملایم
fail soft با خرابی ملایم
glacis سرازیری ملایم
larghetto اهنگ ملایم
lenient ملایم باگذشت
ash tire اتش ملایم
light breeze نسیم ملایم
glacis شیب ملایم
larghetto موزیک ملایم
shelving شیب ملایم
softened ملایم کردن
softens ملایم کردن
hand gallop تاخت ملایم
tempers ملایم کردن
peanoforte اهنگ ملایم
tempered ملایم کردن
od سوگند ملایم
temper ملایم کردن
andante نسبتا ملایم
kindly دلپذیر ملایم
milden ملایم کردن
approximations محاسبه ملایم
soften ملایم کردن
approximation محاسبه ملایم
to tone down ملایم کردن
larghetto حرکت ملایم
attemper ملایم کردن
qualifiers ملایم سازنده
qualifier ملایم سازنده
oddest :سوگند ملایم
mildly بطور ملایم
lento بطور ملایم
to tone down ملایم شدن
bioclimatic مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
lambent دارای روشنایی ملایم
ruggedly بطور ناهموار یا ملایم
tootling نی یا فلوت ملایم زدن
lentissimo خیلی ملایم واهسته
tootles نی یا فلوت ملایم زدن
tootled نی یا فلوت ملایم زدن
gentler اهسته ملایم کردن
gentle اهسته ملایم کردن
braising با اتش ملایم پختن
braises با اتش ملایم پختن
braised با اتش ملایم پختن
braise با اتش ملایم پختن
tootle نی یا فلوت ملایم زدن
reproof ملامت توبیخ ملایم
reproofs ملامت توبیخ ملایم
gentlest اهسته ملایم کردن
benignant خوش خیم ملایم
milden نرم کردن ملایم شدن
cholerine اسهال وبایی وبای ملایم
basked باگرمای ملایم گرم کردن
basking باگرمای ملایم گرم کردن
bask باگرمای ملایم گرم کردن
lambency ملایمت در گفتگو روشنایی ملایم
sweetened شیرین شدن ملایم کردن
basks باگرمای ملایم گرم کردن
recession کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
recessions کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
sweetens شیرین شدن ملایم کردن
sweeten شیرین شدن ملایم کردن
sweetening شیرین شدن ملایم کردن
Today's weather is mild by comparison. در مقایسه هوای امروز ملایم است.
adagio آهسته و ملایم [اجرای آهنگ باهستگی]
espianade قطعه زمین هموار شیب ملایم
to go easy on somebody [something] با کسی [چیزی] مهربان [آهسته] [ملایم] رفتار کردن
fail safe system سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
playback rate scale factor نقط های که اجرای ویدیو در آن ملایم نیست و به علت فریمهای گم شده نامناسب به نظر می رسد
plenum chamber محفظه اب بندی شده درتوربینهای گاز که سبب ملایم کردن و گرفتن نوسانات جریان هوا میگردد
pans حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan- حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
aliasing افزودن سیگنالهای صوتی بین الگوهای صوتی برای ایجاد صدای ملایم تر
animations این تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت ملایم آنها به نمایش درآید
animation این تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت ملایم آنها به نمایش درآید
scrolls متنی که روی صفحه پیکسل به پیکسل ونه خط به خط بالا می رود و حرکت ملایم تری ایجاد میکند
scroll متنی که روی صفحه پیکسل به پیکسل ونه خط به خط بالا می رود و حرکت ملایم تری ایجاد میکند
temper مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
tempered مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
tempers مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
chemical wash کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
smoothed صاف شدن ملایم شدن
smooths صاف شدن ملایم شدن
smoothest صاف شدن ملایم شدن
dulcify ملایم کردن اصلاح کردن
smooth صاف شدن ملایم شدن
crude حالت طبیعی رنگ [حالت ملایم و اصیل رنگ]
Susurrus صدای آرام و ملایم، مثل خش خش یا صدای آرام باد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com