English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (33 milliseconds)
English Persian
teeter الله کلنگ بازی کردن
teetered الله کلنگ بازی کردن
teetering الله کلنگ بازی کردن
teeters الله کلنگ بازی کردن
sewsaw الله کلنگ بازی کردن
Other Matches
seesaw بالا وپایین رفتن الله کلنگ کردن
teeterboard الله کلنگ
seesaw الله کلنگ
sewsaw الله کلنگ
see-saws الا کلنگ بازی کردن
see-sawed الا کلنگ بازی کردن
see-saw الا کلنگ بازی کردن
see-sawing الا کلنگ بازی کردن
hollo بارک الله بافریاد تشریق کردن
holla بارک الله بافریاد تشریق کردن
holloo بارک الله بافریاد تشریق کردن
misplay بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
to make a trick با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
To start from scratch. از اول شروع کردن ( از اول بسم الله )
here goes یا الله
halloa یا الله
right of god حق الله
allhail یا الله
Allah الله
god الله
gods الله
alleluia سبحان الله
sign of god ایت الله
aleatory الله بختی
beit so انشا الله
stochastic الله بختی
of haphazard الله بختی
please god انشا الله
passing away of oneself in god فناء فی الله
messenger of god رسول الله
god willing انشا الله
house of God بیت الله
houses of God بیت الله
swoopstake الله بختی
happy go lucky الله بختی
may it please god انشا الله
flukey الله بختکی
shinny بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
Hurry up !Step on it ! Come on! یا الله عجله نکن !
hazardously تصادفا" الله بختی
flukily بطوراتفاقی یا الله بختکی
may انشاء الله ایکاش
amen خداکند انشاء الله
from A to Z <idiom> از ب بسم الله تا م والسلام
pick کلنگ
pickax کلنگ
pick کلنگ دو سر
picks کلنگ
hack کلنگ
hack کلنگ دو سر
picks کلنگ دو سر
hacked کلنگ
hacked کلنگ دو سر
hacks کلنگ
pick کلنگ
hacks کلنگ دو سر
mattock کلنگ دو سر
Congratulations ( to you ) . انشاء الله مبارک است
providentially از مشیت الهی من جانب الله
in the name of god بسم الله الرحمن الرحیم
potshot تیر الله بختی انداختن
Nothing ungoward ( unfortunate)I hope . انشاء الله خیر است
pick کلنگ زدن
pickaxes کلنگ روسی
piolet کلنگ یخ شکن
pickaxes کلنگ دوسر
pecker نوعی کلنگ
pickaxe کلنگ روسی
pickaxe کلنگ دوسر
mattock کلنگ دوسر
mattock کلنگ دو سر بکاربردن
pickman کلنگ دار
mandrel or dril مرغک کلنگ
pickaxe با کلنگ زدن
picks کلنگ زدن
ice dagger کلنگ یخ شکن
scarifying کلنگ زنی
see-saws الا کلنگ
picked کلنگ خورده
see-saw الا کلنگ
pick کلنگ زدن و
pickaxes با کلنگ زدن
pike کلنگ دوسر
pickax با کلنگ زدن
pickax کلنگ روسی
pickax کلنگ دوسر
see-sawed الا کلنگ
ice axe کلنگ کوهنوردی
picks کلنگ زدن و
see-sawing الا کلنگ
lottery امر شانسی کار الله بختی
lotteries امر شانسی کار الله بختی
randomly بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
random بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
toggle flip flop الا کلنگ ضامنی
pkeman کارگر کلنگ دار
One of these fin days . انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
piolet کلنگ دوسر ویژه کوهنوردی
harlequinade بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
gamesmanship مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
cutthroat بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
sapper نقب زن سرباز کلنگ دار ونقب زن
picket کلنگ انفرادی هواپیما یا ناو دیده ور
sappers نقب زن سرباز کلنگ دار ونقب زن
pickets کلنگ انفرادی هواپیما یا ناو دیده ور
picketed کلنگ انفرادی هواپیما یا ناو دیده ور
game وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
fire fight ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
kiss in the ring بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
dib ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
shinney بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
to play fair مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
quibbling زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibble زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbled زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
charlatanic امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
crampet game بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
harlepuinade نمایش لال بازی ودلقک بازی
played بازی کردن
plays رل بازی کردن
rink یخ بازی کردن
twiddle بازی کردن
twiddles بازی کردن
twiddled بازی کردن
miscast بد بازی کردن
playing بازی کردن
played رل بازی کردن
play رل بازی کردن
moved بازی کردن
plays بازی کردن
actuble بازی کردن
bump بازی کردن
twiddling بازی کردن
gallant زن بازی کردن
play-acting بازی کردن
play-acted بازی کردن
toys بازی کردن
play-act بازی کردن
play بازی کردن
moves بازی کردن
playact رل بازی کردن
play-acts بازی کردن
playing رل بازی کردن
move بازی کردن
toy بازی کردن
To be acting. To put it on . رل بازی کردن
rinks یخ بازی کردن
headwork با سر بازی کردن
foxing روباه بازی کردن تزویر کردن
fox روباه بازی کردن تزویر کردن
foxes روباه بازی کردن تزویر کردن
flimflam حقه بازی کردن
fences شمشیر بازی کردن
shinny شینی بازی کردن
fence شمشیر بازی کردن
taw تیله بازی کردن
gambles سفته بازی کردن
start up <idiom> بازی را شروع کردن
skate اسکیت بازی کردن
shinney شینی بازی کردن
showboat نمایشی بازی کردن
spars مشت بازی کردن
piddles باخوراک بازی کردن
drabber جنده بازی کردن
gamble سفته بازی کردن
gambled سفته بازی کردن
personified رل دیگری بازی کردن
personifies رل دیگری بازی کردن
personify رل دیگری بازی کردن
personifying رل دیگری بازی کردن
mountebank حقه بازی کردن
drabbest جنده بازی کردن
piddle باخوراک بازی کردن
drab جنده بازی کردن
piddled باخوراک بازی کردن
tricking حقه بازی کردن
thimblerig شعبده بازی کردن
sparred مشت بازی کردن
spar مشت بازی کردن
skated اسکیت بازی کردن
skates اسکیت بازی کردن
tricked حقه بازی کردن
To play cards . ورق بازی کردن
bowls باتوپ بازی کردن
trick حقه بازی کردن
bowl باتوپ بازی کردن
mountebanks حقه بازی کردن
to fly a kite سفته بازی کردن
play fair مردانه بازی کردن
kites سفته بازی کردن
to make love عشق بازی کردن
to play for love سر هیچ بازی کردن
to play at chess شطرنج بازی کردن
to play ball توپ بازی کردن
play تفریح بازی کردن
play out تا اخر بازی کردن
to look oneself again پشم بازی کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com