Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
trunk
الوار کنده چوب
trunks
الوار کنده چوب
Other Matches
timber
الوار
lumber
الوار
joist
الوار
lumbered
الوار
lumbers
الوار
lumbering
الوار
planking
الوار
joists
الوار
wood
الوار
trave
الوار
plank
الوار
carcassing timber
الوار
sawed timber
الوار چارتراش
spars
الوار لولهای
mine timber
الوار معدن
keelson
الوار کیل
half timber
الوار کوتاه
paddles
الوار اب بند
spars
تیراهن یا الوار
sparred
الوار لولهای
lumberer
الوار فروش
squared timber
الوار چارتراش
paddling
الوار اب بند
structural timber
الوار ساختمانی
square wood
بریدن الوار
paddled
الوار اب بند
paddle
الوار اب بند
spar
تیراهن یا الوار
lumber man
الوار درست کن
spar
الوار لولهای
sparred
تیراهن یا الوار
lumberman
الوار فروش
timber
با الوار و تیر پوشاندن
cambers
تیریا الوار خمیده و کج
lumbers
الوار راقطع کردن
camber
تیریا الوار خمیده و کج
rafters
الوار دار کردن
rafter
الوار دار کردن
raft
دسته الوار شناور بر اب
rafts
دسته الوار شناور بر اب
strongback
الوار تعدیل ناو
lumbering
الوار راقطع کردن
lumber
الوار راقطع کردن
woodshed
انبار الوار وچوب
woodsheds
انبار الوار وچوب
square wood
چارتراش کردن الوار
lumbered
الوار راقطع کردن
half timber
ساخته شده از الوار کوتاه
raftsman
مردی که الوار را بهم می چسباند
logroll
غلتاندن الوار وانداختن انها به اب
well timbered
با الوار محکم و استوار شده
towing spar
الوار بکسل کردن ناو
sloop
ارابه مخصوص حمل الوار
woodyard
حیاط یا انبار الوار و هیزم
piling
الوار یا تیرمخصوص ستون سازی
pile driver
ماشین یا دستگاه بلندکردن الوار
lumberjacks
کسیکه الوار وتیر اره میکند
sawtimber
الوار مناسب برای اره کشی
stumpage
قیمت الوار قبل از قطع ازدرخت
lumberjack
کسیکه الوار وتیر اره میکند
sawhorse
نیمکت زیر الوار اماده برای اره کشی
logrolling
عمل غلتان الوار وکنده درخت وانداختن ان برودخانه
lumberyard
محوطه یاحیاط تیر فروشی که الوار در ان انباشته شده
lumberyards
محوطه یاحیاط تیر فروشی که الوار در ان انباشته شده
swamper
ساکن مرداب کسیکه الوار را جمع اوری میکند
baltic exchange
اتحادیه کشتی داران و تجار وواسطههای ذغال و الوار ودانه
knockstone
کنده
clog
: کنده
pulled
کنده
clogged
: کنده
clogs
: کنده
chunks
کنده
chunk
کنده
dugout dewelling
کنده
bilboes
کنده
block aead
سر کنده
graven
کنده
stub
کنده
stubbed
کنده
stubbing
کنده
stubs
کنده
block
کنده
log
کنده
stocked
کنده
stock
کنده
chumps
کنده
logs
کنده
blocks
کنده
chump
کنده
timber
کنده
blocs
کنده
anvil stock
کنده
bloc
کنده
blocked
کنده
plummer block
کنده شفت
deblocking
کنده شکنی
in plain english
پوست کنده
graving
کنده کاری
glyptics
کنده کاری
entry block
کنده مدخل
deblock
شکستن کنده
hulled
پوست کنده
husked
پوست کنده
in intaglio
بشکل کنده
leg pickup
کنده کشی
logrolling
کنده غلتانی
plummer block
کنده محور
near leg and craddle
کنده گوسفندانداز
near leg pickup and turnover
نوعی کنده رو
olympic lift
کنده یک چاک
wooden anvil stock
کنده چوب
unstuck
کنده شده
inside sarma
انواع کنده رو
ingraving
کنده کاری
leg lift and side roll
کنده سرانبون
rear crotch and near arm
نوعی کنده رو
control block
کنده کنترل
log
کنده چوب
building block
بنا کنده
building blocks
کنده ساخت
stumpy
پر از کنده درخت
building blocks
بنا کنده
aboveboard
پوست کنده
grits
جوپوست کنده
engraver
کنده کار
engravers
کنده کار
picked
پوست کنده
peeled
پوست کنده
frankly
رک وپوست کنده
dugouts
کنده شده
dugout
کنده شده
trunks
کنده درخت
trunk
کنده درخت
logs
کنده چوب
building block
کنده ساخت
block length
درازای کنده
stump
کنده درخت
stumps
کنده درخت
block size
اندازه کنده
blockette
کنده کوچک
block mark
نشان کنده
stumping
کنده درخت
stumped
کنده درخت
carver
کنده کار
ptisan
گندم پوست کنده
carved
کنده کاری کردن
record blocking
کنده یی کردن مدارک
olympic lift and cross face
کنده حصیر مال
plain
ساده پوست کنده
make no bones about something
<idiom>
رک و پوست کنده گفتن
rock hewn
از کوه کنده شده
plainest
ساده پوست کنده
plainer
ساده پوست کنده
Bluntly. Without mincing words.
صاف وپوست کنده
block
کنده مانع ورادع
blocked
کنده مانع ورادع
blocks
کنده مانع ورادع
I had a very hard time ot it.
دراینکار پوستم کنده شد
stubby
پراز کنده درخت
shelled almond
بادام پوست کنده
talk turkey
<idiom>
رک و پوست کنده گفتن
plains
ساده پوست کنده
carve
کنده کاری کردن
carvings
کنده کاری کردن
quarried
ازکان کنده شده
loggats
کنده کوچک دیرک
loggets
کنده کوچک دیرک
groats
گندم یاجوپوست کنده
dug in
سنگر کنده شده
break ground
لنگر از زمین کنده شد
intagliated
کنده کاری شده
chalcographer
کنده کاری روی مس
logged
از کنده پاک شده
flump
تلوتلوخوردن کنده زدن
chalcogrophy
کنده کاری روی مس
carves
کنده کاری کردن
cutting chisel
اسکنه کنده کاری
she is a peach
هلوی پوست کنده است
sidero graphy
کنده کاری روی پولاد
ditches
ابرو کنار راه کنده
The handle of the bucket has come off.
دسته سطل کنده شده
zincograph
روی کنده کاری شده
ivory carving
کنده کاری روی عاج
aweigh
لنگر اززمین کنده شده
to stub a piece
از کنده یاریشه پاک کردن
it peels better
بهتر پوست ان کنده میشود
anchor's aweight
لنگر از زمین کنده شده
point takedown with inside standing leg
زیر خم که تبدیل به کنده رومیشود
man-to-man
<idiom>
مستقیم یارک وپوست کنده
as fresh as a rose
<idiom>
مثل هلوی پوست کنده
ditch
ابرو کنار راه کنده
ivory carving
کنده کاری روی عاج
ditched
ابرو کنار راه کنده
stew in one's own juice
<idiom>
افتادن درچاهی که خود کنده
near leg pickup and leg block
زیر یک خم و تبدیل ان به کنده افلاک پیشرو
router
ابزار کنده کاری لیسه نجاری
My buttons mave come off.
تکمه های لباسم کنده شده
plainspoken
صاف و پوست کنده بی ریا و تزویر
groat
بلغور جو یا گندم یاجو پوست کنده
sawlog
کنده درخت مناسب اره کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com