English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
ready for duty اماده انجام وفیفه
Other Matches
the d. of duty انجام وفیفه
neglect of duty غفلت در انجام وفیفه
functionate انجام وفیفه کردن
to perform one's duty انجام وفیفه کردن
feasance انجام وفیفه کردن
line of duty نحوه انجام وفیفه
harness حین انجام وفیفه
harnessed حین انجام وفیفه
while on duty حین انجام وفیفه
harnessing حین انجام وفیفه
supererogation افراط در انجام وفیفه
supererogation انجام کاری بیش از حد وفیفه
mistake while in discharge of duty خطا در حین انجام وفیفه
to stand to one's duty وفیفه خودرا انجام دادن
to play one's role وفیفه خودرا انجام دادن
pull through در وضع خطرناکی انجام وفیفه کردن
acquits از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
to overrun one's duty از انجام وفیفه شانه خالی کردن
acquitting از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
taskwork کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
slackers کسی که از انجام وفیفه شانه تهی کند
slacker کسی که از انجام وفیفه شانه تهی کند
to do ones endeavour کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
mind to do a thing اماده انجام کاری
board of conciliation هیاتی که برای پیشگیری وایجاد توافق بین کارگر وکارفرما انجام وفیفه میکند
pooled عده کارمند اماده برای انجام امری
pools عده کارمند اماده برای انجام امری
pool عده کارمند اماده برای انجام امری
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
limit state حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
funeral home محلی که دران مرده را جهت انجام مراسم تدفین یا سوزاندن اماده میکنند
ground readiness اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
panels نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panel نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
economic and social council شورای اقتصادی و اجتماعی یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل متحد که وفیفه اش انجام امور اقتصادی واجتماعی و فرهنگی و تربیتی مربوط به سازمان ملل
supercritical حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
on guard اماده توپگیری اماده برای توگیری
ramp alert اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
winterize اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
warning order دستور اماده باش اعلام اماده باش
failed انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
qui facit per alium facit perse کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water [Idiom] کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
laager هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
automates نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failure انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures انجام ندادن کاری که باید انجام شود
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
alert force نیروهای اماده باش نیروهای اماده
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
obligation وفیفه
assignment وفیفه
tasks وفیفه
assignments وفیفه
work وفیفه
devoir وفیفه
worked وفیفه
responsibilities وفیفه
responsibility وفیفه
task وفیفه
inofficious بی وفیفه
obligations وفیفه
service وفیفه
serviced وفیفه
functioned وفیفه
activities وفیفه
activity وفیفه
offices وفیفه
office وفیفه
functions وفیفه
sorb وفیفه
function وفیفه
duty وفیفه
roles وفیفه
that is your duty and not mine نه وفیفه من
taskwork وفیفه
role وفیفه
pensions وفیفه
pension وفیفه
eagle flight نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
seaman recruit ناوی وفیفه
duty-bound حینانجام وفیفه
functionally ازلحاظ وفیفه
loyal وفیفه شناس
sense of duty حس وفیفه شناسی
fealty وفیفه شناسی
fun and games <idiom> وفیفه مشکل
feal وفیفه شناس
propositional function وفیفه حسی
stipendiary وفیفه خوار
stipendiaries وفیفه خوار
functional وفیفه دار
draftees سربازان وفیفه
religious duty فرض وفیفه
reserve officer افسر وفیفه
conscientious وفیفه شناس
fealties وفیفه شناسی
obstriction قرارداد وفیفه
undutiful وفیفه نشناس
obligated reservist مشمول وفیفه
dutiful وفیفه شناس
beneficiary وفیفه خوار
drafts سرباز وفیفه
drafted سرباز وفیفه
draft سرباز وفیفه
function وفیفه داشتن
task management مدیریت وفیفه
staff duty وفیفه ستادی
incumbency وفیفه لزوم
inofficious وفیفه نشناس
obligor مشمول وفیفه
lapse from duty ترک وفیفه
laspe from duty ترک وفیفه
functions وفیفه داشتن
functionery وفیفه دار
the d. of duty ادای وفیفه
irresponsible وفیفه نشناس
naval conscript ناوی وفیفه
functioned وفیفه داشتن
neurility وفیفه اعصاب
offices کار وفیفه
office کار وفیفه
loyalty وفیفه شناسی
loyalties وفیفه شناسی
conscription نظام وفیفه
conscripting سرباز وفیفه
compulsory service خدمت وفیفه
conscripts سرباز وفیفه
annuitant وفیفه خور
breach of duty ترک وفیفه
military service نظام وفیفه
dereliction of duty ترک وفیفه
conscript سرباز وفیفه
dutifulness وفیفه شناسی
dereliction of duty وفیفه نشناسی
serviced نظام وفیفه
tasks امرمهم وفیفه
beneficiaries وفیفه خوار
conscripted سرباز وفیفه
task امرمهم وفیفه
burden of proof وفیفه اثبات
service نظام وفیفه
irresponsibility وفیفه نشناسی
function code رمز وفیفه نما
observantly از روی وفیفه شناسی
military service خدمت نظام وفیفه
functions وفیفه عمل کردن
functional character دخشه وفیفه بندی
functional design طرح وفیفه مندی
task control block بلاک کنترل وفیفه
function وفیفه عمل کردن
functional diagram نمودار وفیفه مندی
that is your duty and not mine این وفیفه شماست
functional unit واحد وفیفه مند
liable to military service مشمول خدمت وفیفه
obligated tour دوران مشمولیت وفیفه
functioned وفیفه عمل کردن
barrels وفیفه هدایت در یک ترمینال
i deed it my duty to وفیفه خود می دانم که
conscript army ارتش سربازان وفیفه
functional تابعی وفیفه مندی
duteous وفیفه شناس مطیع
barrel وفیفه هدایت در یک ترمینال
constableship وفیفه یا رتبه پلیس
key assignments وفیفه دهی کلیدها
voluntaryist مخالف نظام وفیفه
leal وفیفه شناس حقشناس
bounden duty وفیفه واجب یا لازم
conscription law قانون نظام وفیفه
duty to god وفیفه شخص نسبت به خدا
pensioner وفیفه خوار مستمری بگیر
noncommissioned officer درجه دار افسر وفیفه
pensioners وفیفه خوار مستمری بگیر
to be in d. کوتاهی درانجام وفیفه کردن
sinecure وفیفه گرفتن وول گشتن
sinecures وفیفه گرفتن وول گشتن
conscripted به خدمت وفیفه احضار کردن
chancery مقام یا وفیفه صدارت عظمی
conscripting به خدمت وفیفه احضار کردن
foreground task کار یا وفیفه پیش زمینه
conscripts به خدمت وفیفه احضار کردن
task state descriptor توصیف کننده وضعیت وفیفه
conscript به خدمت وفیفه احضار کردن
upward compatible اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
conscripted سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
conscripting سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
conscript سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
conscripts سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
deontology وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
liability to military service مشمولیت برای خدمت نظام وفیفه
ground rule وفیفه اساسی قاعده و طرز عمل
functionally چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com