Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English
Persian
fit to work
اماده برای کارکردن
Other Matches
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
refits
دوباره اماده کارکردن
geared
کردن اماده کارکردن
refit
دوباره اماده کارکردن
refitted
دوباره اماده کارکردن
gears
کردن اماده کارکردن
gear
کردن اماده کارکردن
refitting
دوباره اماده کارکردن
winterize
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
on guard
اماده توپگیری اماده برای توگیری
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
reliability
توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیارموثروبدون خطا
fault
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
reliability
[توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
faults
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
psychological moment
موقعی که از لحاظ روان شناسی مقتضی برای کارکردن باشد
faulted
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
failure safety
[توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
verification
بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
to work with a will
بامیل کارکردن با شوق وذوق کارکردن
ground readiness
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
on offer
اماده برای فروش
ready to die
اماده برای مرگ
prompt to go
اماده برای رفتن
to fit with
اماده کردن برای
he was prone to mischief
برای دو بهمزنی و شیطنت اماده
forthcomming
اماده برای ارائه کردن
attack on preparation
شمشیرباز اماده برای حمله
bats
گل اماده برای کوزه گری
to keep ome's powder dry
برای هر رویدادی اماده بودن
to stand in the gap
برای دفاع اماده بودن
cover
اماده برای برگرداندن توپ
covers
اماده برای برگرداندن توپ
attentions
شمشیرباز اماده برای مبارزه
on guard
اماده برای دفاع باشید
mission ready
هواپیمای اماده برای پرواز
attention
شمشیرباز اماده برای مبارزه
up and running
اماده برای عملیات کامل
coverings
اماده برای برگرداندن توپ
to prepare for war
برای جنگ اماده شدن
batted
گل اماده برای کوزه گری
bat
گل اماده برای کوزه گری
off the shelf
تدارکات اماده برای توزیع و تحویل
covers
اماده شدن برای دریافت توپ
platform load
بار اماده برای بارریزی هوایی
winterization
اماده کردن برای کار در زمستان
finished product
محصولات اماده برای توزیع ومصرف
addresses
اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری
coverings
اماده شدن برای دریافت توپ
crams
خودرا برای امتحان اماده کردن
cover
اماده شدن برای دریافت توپ
cramming
خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed
خودرا برای امتحان اماده کردن
addressed
اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری
cram
خودرا برای امتحان اماده کردن
herbescent
اماده برای پیداکردن طبیعت گیاه
compatibility
توانایی دونرم افزار یا سخت افزار برای کارکردن باهم
groom
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
grooms
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
tropicalization
اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
pool
عده کارمند اماده برای انجام امری
pooled
عده کارمند اماده برای انجام امری
pools
عده کارمند اماده برای انجام امری
clutch start
روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه
repertoire
فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
hypnotizable
اماده برای خواب رفتن بوسائل مصنوعی
to the manner born
فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
refire time
زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
sawhorse
نیمکت زیر الوار اماده برای اره کشی
civilian preparedness for war
اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
despatches
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
lime paste
اهک شکفته شده و اماده برای تهیه بتن
despatched
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
set up
اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
despatching
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatch
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatched
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
back up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
it is insusceptible of change
اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد
vitrescent
اماده برای تبدیل به شیشه دارای خاصیت شیشهای
back-up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
aircraft turn around
اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
dispatches
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
technical
وسیله تکنیکی به کاربر برای شرح نحوه استفاده از نرم افزار یا سخت افزار یا علت عدم کارکردن آن
turnkey
سیستم کامپیوتر اماده برای یک منظور خاص اصلی جامع
reception station
پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
reaction time
زمان اماده شدن یکان برای عکس العمل به دستورات
hot site
یک مرکز کاملا" مجهزکامپیوتری که برای حالت اضطراری اماده است
pilot engine
ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
predigest
بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
crammer
کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
sedan
اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود
sedans
اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود
rig the ship
فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
turnkey system
سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
supercritical
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
master clear
کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
pounce
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounced
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pouncing
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounces
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
Linotype
ماشین حروف ریزی که سطرسطر حروف را میریزد وسطرسطر برای چاپ اماده میکند
voyage repairs
تعمیرات مخصوص اماده شدن ناو برای دریانوردی تعمیرات قبل از حرکت دریایی
staging area
منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
statitizing
فرایند انتقال یک دستورالعمل از حافظه کامپیوتر به ثباتهای دستورالعمل و نگهداری ان ان در انجا بگونهای که برای اجرا شدن اماده باشد
panels
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panel
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
naval landing party
تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
ramp alert
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
warning order
دستور اماده باش اعلام اماده باش
laager
هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
go
کارکردن
worked
کارکردن
to pull together
با هم کارکردن
work
کارکردن
inactivate
بی کارکردن
acted
کارکردن
act
کارکردن
goes
کارکردن
up
اجرا یا کارکردن
operation
کارکردن با یک وسیله
overworking
زیاد کارکردن
overworked
زیاد کارکردن
to work cheap
بامزدکم کارکردن
overwork
زیاد کارکردن
collaborate
باهم کارکردن
overworks
زیاد کارکردن
collaborated
باهم کارکردن
upping
اجرا یا کارکردن
collaborating
باهم کارکردن
collaborates
باهم کارکردن
upped
اجرا یا کارکردن
overlabour
زیاد کارکردن
cowork
باهم کارکردن
slave
سخت کارکردن
run
کارکردن موتور
speed
سریع کارکردن
to paddle one's own canoe
مسقلانه کارکردن
to work together
باهم کارکردن
to act jointly
باهم کارکردن
fags
سخت کارکردن
fag
سخت کارکردن
toa for a job or position
درخواست کارکردن
runs
کارکردن موتور
speeding
سریع کارکردن
slaves
سخت کارکردن
slaved
سخت کارکردن
counterwork
برخلاف کارکردن
cooperate
باهم کارکردن
slaving
سخت کارکردن
to pull a lone oar
تنها کارکردن
speeds
سریع کارکردن
do the trick
<idiom>
خیلی خوب کارکردن
geologize
در زمین شناسی کارکردن
to act independently of others
مستقلانه یا جداگانه کارکردن
fit to work
شایسته یاقابل کارکردن
knuckle down
<idiom>
مشتاقانه شروع به کارکردن
to peg a way at some work
پیوسته درسرچیزی کارکردن
passages
رویداد کارکردن مزاج
automation
بطور خودکار کارکردن
moonlights
بطور قاچاقی کارکردن
functions
عمل کردن کارکردن
moonlighting
بطور قاچاقی کارکردن
passage
رویداد کارکردن مزاج
functioned
عمل کردن کارکردن
function
عمل کردن کارکردن
qualified for work
شایسته یاقابل کارکردن
moonlight
بطور قاچاقی کارکردن
moonlighted
بطور قاچاقی کارکردن
dejecta
کارکردن مزاج مریض
drudges
جان کندن بیمیلانه کارکردن
geometrize
از روی قواعد هندسی کارکردن
frob
کارکردن با دسته فرمان وماوس
to work it
<idiom>
روی چیزیی کارکردن و حل کردن
to work at a high pressure
با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
grinds
اسیاب شدن سخت کارکردن
labourvi
رنج بردن سخت کارکردن
grind
اسیاب شدن سخت کارکردن
to turn over
واژگون کردن کارکردن دراوردن
drudge
جان کندن بیمیلانه کارکردن
telecommuting
عمل کارکردن با کامپیوتر در یک محل
To work like a beaver .
مشتاقانه وتر وفرز کارکردن
alert force
نیروهای اماده باش نیروهای اماده
burn
کارکردن موتور راکت طبق برنامه
To regain consciousness. to come to.
امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
burns
کارکردن موتور راکت طبق برنامه
to do a lesson
درسی راروان کردن سردرسی کارکردن
crack the whip
<idiom>
باعث سخت کارکردن شخصی شدن
dabbles
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbling
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabble
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
serial
کارکردن یک وسیله روی داده به صورت ترتیبی
dabbled
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
serials
کارکردن یک وسیله روی داده به صورت ترتیبی
specification
کارکردن با مشخصاتی که در یک صفت پذیرفته شده اند
wet weight
وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند
eagle flight
نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
to swear in
با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
faulted
سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
degradation
اجازه داده به برخی قسمتهای سیستم به کارکردن پس از از بین رفتن یک قسمت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com