English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (29 milliseconds)
English Persian
lineup اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
Other Matches
snug اماده ومجهز
collated مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collate مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collates مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collating مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
football توپ فوتبال فوتبال بازی کردن
footballs توپ فوتبال فوتبال بازی کردن
measuring arrangement نطم و ترتیب اندازه گیری
ranges قرار دادن متن در یک ترتیب معین
range قرار دادن متن در یک ترتیب معین
ranged قرار دادن متن در یک ترتیب معین
venation ترتیب قرار گرفتن دستگاه عروقی
alphabetize قرار دادن به ترتیب حروف الفبا
chains چاپگری که حروف آن به ترتیب پشت سر هم قرار دارند
chain چاپگری که حروف آن به ترتیب پشت سر هم قرار دارند
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
click art صفحهای از اشکال و تصاویرکه اماده بریده شدن هستند تادر اسناد کامپیوتری مورداستفاده قرار گیرند
superimposition قرار گیری برروی چیز دیگر
ground readiness اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
optimal merge tree نمایش درختی یک ترتیب که در ان رشته ها قرار است درهم ادغام گردند تا اینکه حداقل تعداد عملیات رخ دهد
dialed شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند.
dials شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند.
dialled شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند.
dial شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند.
staging area منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
geek یکی از بازیکنان بالماسکه وکارناوال که غالبا دارای ماسک منقاردار است
auto الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
autos الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
winterize اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
to play soccer فوتبال بازی کردن
to play football فوتبال بازی کردن
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
musical chairs نوعی بازی که بازیکنان در حرکتاند و وقتی موسیقی متوقف شد مینشینند و هر کس بی صندلی باشد باخته است
long ball [شوت کردن بلند توپ] [فوتبال]
short ball شوت کردن کوتاه توپ [فوتبال]
high ball شوت کردن بالا توپ [فوتبال]
low ball شوت کردن پائین توپ [فوتبال]
supercritical حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
random processing پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
schedules ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
collocation ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
on guard اماده توپگیری اماده برای توگیری
jigsaw puzzle نوعی بازی معمایی که بازیکنان باید قطعات متلاشی و مختلف یک شکل یا نقشه رابا هم جفت کرده و شکل مخصوص با ان بسازند
chains 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chain 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
to cut out بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
drafted اماده کردن
pre treatment اماده کردن
drafts اماده کردن
supply اماده کردن
readies اماده کردن
draft اماده کردن
to string up اماده کردن
accommodates اماده کردن
accommodated اماده کردن
harness اماده کردن
setting up اماده کردن
supplied اماده کردن
get ready اماده کردن
harnessing اماده کردن
harnessed اماده کردن
primed اماده کردن
sets اماده کردن
primes اماده کردن
set اماده کردن
prime اماده کردن
provide اماده کردن
supplying اماده کردن
provides اماده کردن
unlimber اماده کردن
confect اماده کردن
preparation اماده کردن
belay اماده کردن
preparations اماده کردن
readying اماده کردن
make ready اماده کردن
to pickle a rod for اماده کردن
readied اماده کردن
prepare اماده کردن
prepares اماده کردن
preparing اماده کردن
ready اماده کردن
outfit سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfits سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
untune بی ترتیب کردن
touch football نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
knock-up سردستی اماده کردن
knock-ups سردستی اماده کردن
trained اماده کردن اسب
forespeak قبلا اماده کردن
do up اماده استفاده کردن
train اماده کردن اسب
forearm قبلا اماده کردن
trains اماده کردن اسب
set up اماده تیراندازی کردن
to fit with اماده کردن برای
fitting out اماده کردن ناو
knock up سردستی اماده کردن
forearms قبلا اماده کردن
geared کردن اماده کارکردن
gears کردن اماده کارکردن
gear کردن اماده کارکردن
phase out به ترتیب خارج کردن
firing order ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
spots کشف کردن اماده پرداخت
spot کشف کردن اماده پرداخت
forthcomming اماده برای ارائه کردن
sensate اماده پذیرش حس احساس کردن
to study up خود را اماده امتحانات کردن
make ready اماده شدن حاضر کردن
get ready اماده شدن حاضر کردن
snow farming اماده کردن پیست اسکی
to provide oneself خودرا اماده یا مجهز کردن
prepares اماده کردن ساختن ترکیب کردن
preparing اماده کردن ساختن ترکیب کردن
to gather up جمع اوری کردن اماده کردن
to wind up کوک کردن اماده کردن گلوله
prepare اماده کردن ساختن ترکیب کردن
make درست کردن ساختن اماده کردن
makes درست کردن ساختن اماده کردن
redact اماده چاپ کردن تحریر کردن
agrees ترتیب دادن درست کردن
agreeing ترتیب دادن درست کردن
agree ترتیب دادن درست کردن
sequences به ترتیب مرتب کردن دنباله
circuitry مداربندی کردن ترتیب مدارها
to phase out something به ترتیب خارج کردن چیزی
sequence به ترتیب مرتب کردن دنباله
dispose ترتیب کارها رامعین کردن
edited اماده چاپ کردن تغییر دادن
marshaled در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshal در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
edit تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
crams خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed خودرا برای امتحان اماده کردن
cram خودرا برای امتحان اماده کردن
edit اماده چاپ کردن تغییر دادن
enarm مسلح شدن اماده کارزار کردن
edited تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
cramming خودرا برای امتحان اماده کردن
roadworthy اماده مسافرت قابل سفر کردن
marshaling در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshalled در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
winterization اماده کردن برای کار در زمستان
marshals در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
ramp alert اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
countermining زنجیری کردن ترتیب انفجار مینها
scheduling مرتب کردن ترتیب پردازش کارها
selectively مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
selective مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
grooms اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
mountee اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو
tropicalization اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
groom اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
aircraft arresting reset unit وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
arm مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
to dress a salad with mayonnaise مزین کردن [ترتیب دادن ] سالاد با مایونز
alphasort مرتب کردن داده به ترتیب حروف الفبا
accession به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
despatching انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
set up اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
aircraft turn around اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
sketch پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketches پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketched پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
despatches انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatched انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatched انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatch انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatches انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
disposable personal income پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
civilian preparedness for war اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
dight اماده کردن مجهز کردن
list شیار کردن اماده کردن
gird اماده کردن محکم کردن
paddock منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
reception station پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
paddocks منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
staging area فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
batting order ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
He's a wet blanket. او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
reformat فرمت کردن دیسکی که حاوی داده است و پاک کردن داده به این ترتیب
disarranged بی ترتیب کردن مختل کردن
derange بی ترتیب کردن دیوانه کردن
disarrange بی ترتیب کردن مختل کردن
disarranging بی ترتیب کردن مختل کردن
wanton بی ترتیب کردن شهوترانی کردن
disarranges بی ترتیب کردن مختل کردن
accent mark علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignment میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignments میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
riprap سنگچینی بی ترتیب صدای وزش باد تند سنگریزی کردن
rig the ship فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
crammer کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
predigest بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
postures چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com