Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English
Persian
lineup
اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
Other Matches
snug
اماده ومجهز
collated
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collate
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collates
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collating
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
football
توپ فوتبال فوتبال بازی کردن
footballs
توپ فوتبال فوتبال بازی کردن
measuring arrangement
نطم و ترتیب اندازه گیری
ranges
قرار دادن متن در یک ترتیب معین
range
قرار دادن متن در یک ترتیب معین
ranged
قرار دادن متن در یک ترتیب معین
venation
ترتیب قرار گرفتن دستگاه عروقی
alphabetize
قرار دادن به ترتیب حروف الفبا
chains
چاپگری که حروف آن به ترتیب پشت سر هم قرار دارند
chain
چاپگری که حروف آن به ترتیب پشت سر هم قرار دارند
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
click art
صفحهای از اشکال و تصاویرکه اماده بریده شدن هستند تادر اسناد کامپیوتری مورداستفاده قرار گیرند
superimposition
قرار گیری برروی چیز دیگر
ground readiness
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
optimal merge tree
نمایش درختی یک ترتیب که در ان رشته ها قرار است درهم ادغام گردند تا اینکه حداقل تعداد عملیات رخ دهد
dialed
شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند.
dials
شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند.
dialled
شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند.
dial
شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند.
staging area
منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
geek
یکی از بازیکنان بالماسکه وکارناوال که غالبا دارای ماسک منقاردار است
auto
الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
autos
الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
winterize
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
to play soccer
فوتبال بازی کردن
to play football
فوتبال بازی کردن
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
musical chairs
نوعی بازی که بازیکنان در حرکتاند و وقتی موسیقی متوقف شد مینشینند و هر کس بی صندلی باشد باخته است
long ball
[شوت کردن بلند توپ]
[فوتبال]
short ball
شوت کردن کوتاه توپ
[فوتبال]
high ball
شوت کردن بالا توپ
[فوتبال]
low ball
شوت کردن پائین توپ
[فوتبال]
supercritical
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
random processing
پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
schedules
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
collocation
ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
on guard
اماده توپگیری اماده برای توگیری
jigsaw puzzle
نوعی بازی معمایی که بازیکنان باید قطعات متلاشی و مختلف یک شکل یا نقشه رابا هم جفت کرده و شکل مخصوص با ان بسازند
chains
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chain
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
to cut out
بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
drafted
اماده کردن
pre treatment
اماده کردن
drafts
اماده کردن
supply
اماده کردن
readies
اماده کردن
draft
اماده کردن
to string up
اماده کردن
accommodates
اماده کردن
accommodated
اماده کردن
harness
اماده کردن
setting up
اماده کردن
supplied
اماده کردن
get ready
اماده کردن
harnessing
اماده کردن
harnessed
اماده کردن
primed
اماده کردن
sets
اماده کردن
primes
اماده کردن
set
اماده کردن
prime
اماده کردن
provide
اماده کردن
supplying
اماده کردن
provides
اماده کردن
unlimber
اماده کردن
confect
اماده کردن
preparation
اماده کردن
belay
اماده کردن
preparations
اماده کردن
readying
اماده کردن
make ready
اماده کردن
to pickle a rod for
اماده کردن
readied
اماده کردن
prepare
اماده کردن
prepares
اماده کردن
preparing
اماده کردن
ready
اماده کردن
outfit
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfits
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
untune
بی ترتیب کردن
touch football
نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
knock-up
سردستی اماده کردن
knock-ups
سردستی اماده کردن
trained
اماده کردن اسب
forespeak
قبلا اماده کردن
do up
اماده استفاده کردن
train
اماده کردن اسب
forearm
قبلا اماده کردن
trains
اماده کردن اسب
set up
اماده تیراندازی کردن
to fit with
اماده کردن برای
fitting out
اماده کردن ناو
knock up
سردستی اماده کردن
forearms
قبلا اماده کردن
geared
کردن اماده کارکردن
gears
کردن اماده کارکردن
gear
کردن اماده کارکردن
phase out
به ترتیب خارج کردن
firing order
ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
spots
کشف کردن اماده پرداخت
spot
کشف کردن اماده پرداخت
forthcomming
اماده برای ارائه کردن
sensate
اماده پذیرش حس احساس کردن
to study up
خود را اماده امتحانات کردن
make ready
اماده شدن حاضر کردن
get ready
اماده شدن حاضر کردن
snow farming
اماده کردن پیست اسکی
to provide oneself
خودرا اماده یا مجهز کردن
prepares
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
preparing
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
to gather up
جمع اوری کردن اماده کردن
to wind up
کوک کردن اماده کردن گلوله
prepare
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
make
درست کردن ساختن اماده کردن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
redact
اماده چاپ کردن تحریر کردن
agrees
ترتیب دادن درست کردن
agreeing
ترتیب دادن درست کردن
agree
ترتیب دادن درست کردن
sequences
به ترتیب مرتب کردن دنباله
circuitry
مداربندی کردن ترتیب مدارها
to phase out something
به ترتیب خارج کردن چیزی
sequence
به ترتیب مرتب کردن دنباله
dispose
ترتیب کارها رامعین کردن
edited
اماده چاپ کردن تغییر دادن
marshaled
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshal
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
edit
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
crams
خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed
خودرا برای امتحان اماده کردن
cram
خودرا برای امتحان اماده کردن
edit
اماده چاپ کردن تغییر دادن
enarm
مسلح شدن اماده کارزار کردن
edited
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
cramming
خودرا برای امتحان اماده کردن
roadworthy
اماده مسافرت قابل سفر کردن
marshaling
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshalled
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
winterization
اماده کردن برای کار در زمستان
marshals
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
ramp alert
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
countermining
زنجیری کردن ترتیب انفجار مینها
scheduling
مرتب کردن ترتیب پردازش کارها
selectively
مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
selective
مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
grooms
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
mountee
اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو
tropicalization
اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
groom
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
aircraft arresting reset unit
وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
arm
مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
to dress a salad with mayonnaise
مزین کردن
[ترتیب دادن ]
سالاد با مایونز
alphasort
مرتب کردن داده به ترتیب حروف الفبا
accession
به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
despatching
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
set up
اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
aircraft turn around
اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
sketch
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketches
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketched
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
despatches
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatched
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatched
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatch
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatches
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
disposable personal income
پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
civilian preparedness for war
اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
dight
اماده کردن مجهز کردن
list
شیار کردن اماده کردن
gird
اماده کردن محکم کردن
paddock
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
reception station
پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
paddocks
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
staging area
فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
batting order
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
He's a wet blanket.
او
[مرد]
آدم روح گیری
[نا امید کننده ای یا ذوق گیری]
است.
reformat
فرمت کردن دیسکی که حاوی داده است و پاک کردن داده به این ترتیب
disarranged
بی ترتیب کردن مختل کردن
derange
بی ترتیب کردن دیوانه کردن
disarrange
بی ترتیب کردن مختل کردن
disarranging
بی ترتیب کردن مختل کردن
wanton
بی ترتیب کردن شهوترانی کردن
disarranges
بی ترتیب کردن مختل کردن
accent mark
علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignment
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignments
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
riprap
سنگچینی بی ترتیب صدای وزش باد تند سنگریزی کردن
rig the ship
فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
crammer
کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
predigest
بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
postures
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com