Total search result: 201 (29 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
lineup |
اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری |
|
|
Other Matches |
|
snug |
اماده ومجهز |
collated |
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب |
collate |
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب |
collates |
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب |
collating |
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب |
football |
توپ فوتبال فوتبال بازی کردن |
footballs |
توپ فوتبال فوتبال بازی کردن |
measuring arrangement |
نطم و ترتیب اندازه گیری |
ranges |
قرار دادن متن در یک ترتیب معین |
range |
قرار دادن متن در یک ترتیب معین |
ranged |
قرار دادن متن در یک ترتیب معین |
venation |
ترتیب قرار گرفتن دستگاه عروقی |
alphabetize |
قرار دادن به ترتیب حروف الفبا |
chains |
چاپگری که حروف آن به ترتیب پشت سر هم قرار دارند |
chain |
چاپگری که حروف آن به ترتیب پشت سر هم قرار دارند |
ready reserve |
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده |
click art |
صفحهای از اشکال و تصاویرکه اماده بریده شدن هستند تادر اسناد کامپیوتری مورداستفاده قرار گیرند |
superimposition |
قرار گیری برروی چیز دیگر |
ground readiness |
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی |
optimal merge tree |
نمایش درختی یک ترتیب که در ان رشته ها قرار است درهم ادغام گردند تا اینکه حداقل تعداد عملیات رخ دهد |
dialed |
شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند. |
dials |
شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند. |
dialled |
شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند. |
dial |
شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند. |
staging area |
منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز |
geek |
یکی از بازیکنان بالماسکه وکارناوال که غالبا دارای ماسک منقاردار است |
auto |
الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد |
autos |
الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد |
winterize |
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن |
to play soccer |
فوتبال بازی کردن |
to play football |
فوتبال بازی کردن |
read time |
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری |
musical chairs |
نوعی بازی که بازیکنان در حرکتاند و وقتی موسیقی متوقف شد مینشینند و هر کس بی صندلی باشد باخته است |
long ball |
[شوت کردن بلند توپ] [فوتبال] |
short ball |
شوت کردن کوتاه توپ [فوتبال] |
high ball |
شوت کردن بالا توپ [فوتبال] |
low ball |
شوت کردن پائین توپ [فوتبال] |
supercritical |
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی |
random processing |
پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده |
schedules |
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره |
scheduled |
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره |
schedule |
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره |
collocation |
ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران |
on guard |
اماده توپگیری اماده برای توگیری |
jigsaw puzzle |
نوعی بازی معمایی که بازیکنان باید قطعات متلاشی و مختلف یک شکل یا نقشه رابا هم جفت کرده و شکل مخصوص با ان بسازند |
chains |
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند |
chain |
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند |
to cut out |
بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن |
drafted |
اماده کردن |
pre treatment |
اماده کردن |
drafts |
اماده کردن |
supply |
اماده کردن |
readies |
اماده کردن |
draft |
اماده کردن |
to string up |
اماده کردن |
accommodates |
اماده کردن |
accommodated |
اماده کردن |
harness |
اماده کردن |
setting up |
اماده کردن |
supplied |
اماده کردن |
get ready |
اماده کردن |
harnessing |
اماده کردن |
harnessed |
اماده کردن |
primed |
اماده کردن |
sets |
اماده کردن |
primes |
اماده کردن |
set |
اماده کردن |
prime |
اماده کردن |
provide |
اماده کردن |
supplying |
اماده کردن |
provides |
اماده کردن |
unlimber |
اماده کردن |
confect |
اماده کردن |
preparation |
اماده کردن |
belay |
اماده کردن |
preparations |
اماده کردن |
readying |
اماده کردن |
make ready |
اماده کردن |
to pickle a rod for |
اماده کردن |
readied |
اماده کردن |
prepare |
اماده کردن |
prepares |
اماده کردن |
preparing |
اماده کردن |
ready |
اماده کردن |
outfit |
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن |
outfits |
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن |
untune |
بی ترتیب کردن |
touch football |
نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است |
knock-up |
سردستی اماده کردن |
knock-ups |
سردستی اماده کردن |
trained |
اماده کردن اسب |
forespeak |
قبلا اماده کردن |
do up |
اماده استفاده کردن |
train |
اماده کردن اسب |
forearm |
قبلا اماده کردن |
trains |
اماده کردن اسب |
set up |
اماده تیراندازی کردن |
to fit with |
اماده کردن برای |
fitting out |
اماده کردن ناو |
knock up |
سردستی اماده کردن |
forearms |
قبلا اماده کردن |
geared |
کردن اماده کارکردن |
gears |
کردن اماده کارکردن |
gear |
کردن اماده کارکردن |
phase out |
به ترتیب خارج کردن |
firing order |
ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح |
spots |
کشف کردن اماده پرداخت |
spot |
کشف کردن اماده پرداخت |
forthcomming |
اماده برای ارائه کردن |
sensate |
اماده پذیرش حس احساس کردن |
to study up |
خود را اماده امتحانات کردن |
make ready |
اماده شدن حاضر کردن |
get ready |
اماده شدن حاضر کردن |
snow farming |
اماده کردن پیست اسکی |
to provide oneself |
خودرا اماده یا مجهز کردن |
prepares |
اماده کردن ساختن ترکیب کردن |
preparing |
اماده کردن ساختن ترکیب کردن |
to gather up |
جمع اوری کردن اماده کردن |
to wind up |
کوک کردن اماده کردن گلوله |
prepare |
اماده کردن ساختن ترکیب کردن |
make |
درست کردن ساختن اماده کردن |
makes |
درست کردن ساختن اماده کردن |
redact |
اماده چاپ کردن تحریر کردن |
agrees |
ترتیب دادن درست کردن |
agreeing |
ترتیب دادن درست کردن |
agree |
ترتیب دادن درست کردن |
sequences |
به ترتیب مرتب کردن دنباله |
circuitry |
مداربندی کردن ترتیب مدارها |
to phase out something |
به ترتیب خارج کردن چیزی |
sequence |
به ترتیب مرتب کردن دنباله |
dispose |
ترتیب کارها رامعین کردن |
edited |
اماده چاپ کردن تغییر دادن |
marshaled |
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن |
marshal |
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن |
edit |
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن |
crams |
خودرا برای امتحان اماده کردن |
crammed |
خودرا برای امتحان اماده کردن |
cram |
خودرا برای امتحان اماده کردن |
edit |
اماده چاپ کردن تغییر دادن |
enarm |
مسلح شدن اماده کارزار کردن |
edited |
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن |
cramming |
خودرا برای امتحان اماده کردن |
roadworthy |
اماده مسافرت قابل سفر کردن |
marshaling |
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن |
marshalled |
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن |
winterization |
اماده کردن برای کار در زمستان |
marshals |
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن |
ramp alert |
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای |
countermining |
زنجیری کردن ترتیب انفجار مینها |
scheduling |
مرتب کردن ترتیب پردازش کارها |
selectively |
مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب |
selective |
مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب |
grooms |
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر |
mountee |
اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو |
tropicalization |
اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی |
groom |
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر |
aircraft arresting reset unit |
وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما |
arm |
مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن |
to dress a salad with mayonnaise |
مزین کردن [ترتیب دادن ] سالاد با مایونز |
alphasort |
مرتب کردن داده به ترتیب حروف الفبا |
accession |
به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن |
despatching |
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش |
set up |
اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین |
aircraft turn around |
اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات |
sketch |
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه |
sketches |
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه |
sketched |
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه |
despatches |
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش |
despatched |
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش |
dispatched |
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش |
dispatch |
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش |
dispatches |
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش |
disposable personal income |
پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد |
civilian preparedness for war |
اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان |
dight |
اماده کردن مجهز کردن |
list |
شیار کردن اماده کردن |
gird |
اماده کردن محکم کردن |
paddock |
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه |
reception station |
پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام |
paddocks |
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه |
staging area |
فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع |
batting order |
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت |
He's a wet blanket. |
او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است. |
reformat |
فرمت کردن دیسکی که حاوی داده است و پاک کردن داده به این ترتیب |
disarranged |
بی ترتیب کردن مختل کردن |
derange |
بی ترتیب کردن دیوانه کردن |
disarrange |
بی ترتیب کردن مختل کردن |
disarranging |
بی ترتیب کردن مختل کردن |
wanton |
بی ترتیب کردن شهوترانی کردن |
disarranges |
بی ترتیب کردن مختل کردن |
accent mark |
علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد |
alignment |
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند |
alignments |
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند |
riprap |
سنگچینی بی ترتیب صدای وزش باد تند سنگریزی کردن |
rig the ship |
فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید |
crammer |
کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است |
predigest |
بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن |
postures |
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن |
posturing |
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن |
postured |
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن |