Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 226 (48 milliseconds)
English
Persian
to fit with
اماده کردن برای
Search result with all words
despatched
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatches
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatching
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatch
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatched
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatches
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
groom
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
grooms
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
cram
خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed
خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming
خودرا برای امتحان اماده کردن
crams
خودرا برای امتحان اماده کردن
aircraft turn around
اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
civilian preparedness for war
اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
crammer
کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
forthcomming
اماده برای ارائه کردن
master clear
کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
naval landing party
تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
predigest
بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
reception station
پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
rig the ship
فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
set up
اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
tropicalization
اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
winterization
اماده کردن برای کار در زمستان
winterize
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
Other Matches
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
on guard
اماده توپگیری اماده برای توگیری
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
ground readiness
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
on offer
اماده برای فروش
prompt to go
اماده برای رفتن
fit to work
اماده برای کارکردن
ready to die
اماده برای مرگ
coverings
اماده برای برگرداندن توپ
to prepare for war
برای جنگ اماده شدن
attention
شمشیرباز اماده برای مبارزه
attentions
شمشیرباز اماده برای مبارزه
covers
اماده برای برگرداندن توپ
mission ready
هواپیمای اماده برای پرواز
bat
گل اماده برای کوزه گری
batted
گل اماده برای کوزه گری
bats
گل اماده برای کوزه گری
on guard
اماده برای دفاع باشید
up and running
اماده برای عملیات کامل
attack on preparation
شمشیرباز اماده برای حمله
he was prone to mischief
برای دو بهمزنی و شیطنت اماده
cover
اماده برای برگرداندن توپ
to keep ome's powder dry
برای هر رویدادی اماده بودن
to stand in the gap
برای دفاع اماده بودن
addresses
اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری
off the shelf
تدارکات اماده برای توزیع و تحویل
platform load
بار اماده برای بارریزی هوایی
covers
اماده شدن برای دریافت توپ
finished product
محصولات اماده برای توزیع ومصرف
herbescent
اماده برای پیداکردن طبیعت گیاه
coverings
اماده شدن برای دریافت توپ
addressed
اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری
cover
اماده شدن برای دریافت توپ
clutch start
روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه
repertoire
فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
hypnotizable
اماده برای خواب رفتن بوسائل مصنوعی
pooled
عده کارمند اماده برای انجام امری
to the manner born
فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
pool
عده کارمند اماده برای انجام امری
pools
عده کارمند اماده برای انجام امری
refire time
زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
sawhorse
نیمکت زیر الوار اماده برای اره کشی
vitrescent
اماده برای تبدیل به شیشه دارای خاصیت شیشهای
it is insusceptible of change
اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد
lime paste
اهک شکفته شده و اماده برای تهیه بتن
back-up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
hot site
یک مرکز کاملا" مجهزکامپیوتری که برای حالت اضطراری اماده است
pilot engine
ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
turnkey
سیستم کامپیوتر اماده برای یک منظور خاص اصلی جامع
reaction time
زمان اماده شدن یکان برای عکس العمل به دستورات
sedan
اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود
sedans
اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود
turnkey system
سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
supercritical
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
pounces
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounce
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounced
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pouncing
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
voyage repairs
تعمیرات مخصوص اماده شدن ناو برای دریانوردی تعمیرات قبل از حرکت دریایی
Linotype
ماشین حروف ریزی که سطرسطر حروف را میریزد وسطرسطر برای چاپ اماده میکند
staging area
منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
statitizing
فرایند انتقال یک دستورالعمل از حافظه کامپیوتر به ثباتهای دستورالعمل و نگهداری ان ان در انجا بگونهای که برای اجرا شدن اماده باشد
to cut out
بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
panel
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panels
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
to pickle a rod for
اماده کردن
drafted
اماده کردن
preparing
اماده کردن
preparations
اماده کردن
to string up
اماده کردن
readying
اماده کردن
supply
اماده کردن
get ready
اماده کردن
ready
اماده کردن
provides
اماده کردن
provide
اماده کردن
supplying
اماده کردن
preparation
اماده کردن
supplied
اماده کردن
set
اماده کردن
drafts
اماده کردن
harness
اماده کردن
prime
اماده کردن
pre treatment
اماده کردن
unlimber
اماده کردن
primed
اماده کردن
readies
اماده کردن
draft
اماده کردن
readied
اماده کردن
harnessed
اماده کردن
harnessing
اماده کردن
accommodated
اماده کردن
prepares
اماده کردن
make ready
اماده کردن
prepare
اماده کردن
sets
اماده کردن
primes
اماده کردن
setting up
اماده کردن
belay
اماده کردن
accommodates
اماده کردن
confect
اماده کردن
outfits
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfit
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
forespeak
قبلا اماده کردن
train
اماده کردن اسب
fitting out
اماده کردن ناو
forearms
قبلا اماده کردن
gears
کردن اماده کارکردن
trained
اماده کردن اسب
knock-up
سردستی اماده کردن
do up
اماده استفاده کردن
set up
اماده تیراندازی کردن
trains
اماده کردن اسب
knock-ups
سردستی اماده کردن
knock up
سردستی اماده کردن
forearm
قبلا اماده کردن
gear
کردن اماده کارکردن
geared
کردن اماده کارکردن
to study up
خود را اماده امتحانات کردن
spots
کشف کردن اماده پرداخت
snow farming
اماده کردن پیست اسکی
to provide oneself
خودرا اماده یا مجهز کردن
get ready
اماده شدن حاضر کردن
sensate
اماده پذیرش حس احساس کردن
spot
کشف کردن اماده پرداخت
make ready
اماده شدن حاضر کردن
to wind up
کوک کردن اماده کردن گلوله
to gather up
جمع اوری کردن اماده کردن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
make
درست کردن ساختن اماده کردن
redact
اماده چاپ کردن تحریر کردن
prepare
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepares
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
preparing
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
indexing
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
edited
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
marshaled
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshaling
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshalled
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
edit
اماده چاپ کردن تغییر دادن
edit
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
edited
اماده چاپ کردن تغییر دادن
marshal
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshals
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
roadworthy
اماده مسافرت قابل سفر کردن
enarm
مسلح شدن اماده کارزار کردن
ramp alert
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
arm
مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
mountee
اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو
aircraft arresting reset unit
وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
sketches
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
disposable personal income
پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
sketched
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketch
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
list
شیار کردن اماده کردن
dight
اماده کردن مجهز کردن
gird
اماده کردن محکم کردن
paddocks
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
paddock
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
staging area
فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
warning order
دستور اماده باش اعلام اماده باش
lineup
اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
spooling
یلهای نوار اماده شدن قسمتی از سیستم جهت پردازش ان قرقره کردن
laager
هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
auto
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
intubation
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
autos
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
personal
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
liberal education
اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
potatoes and point
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
bread and point
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
diagnostics
اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
turnaround time
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
weight belt
کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
conferencing
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
skimming
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
alert force
نیروهای اماده باش نیروهای اماده
dizen
دسته یا بسته کتان وکنف کتان را اماده کردن
ikon
نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
times
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
to send round the hat
برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
eagle flight
نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
B register
1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
leader
بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
leaders
بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
deleted
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
delete
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deletes
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleting
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
vetoing
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
veto
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoed
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoes
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
air alert warning
اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com