Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
midyear
امتحان نیمه سال
Other Matches
overlapped
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlaps
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlap
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
interlap
چگونگی چند چیز که نیمه نیمه روی هم قرار میگیرند
seahorses
رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
seahorse
رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
pmos
ترانزیستور نیمه هادی اکسید آهن که از طریق ناحیه کوچکی از نیمه هادی P هدایت میشود
cmos
روشی برای ساخت تراشههای نیمه هادی نیمه هادی اکسید فلزی تکمیلی osentary
splicing
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splice
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
semilustrous
نیمه درخشان نیمه مجلل
splices
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
spliced
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
semipublic
نیمه عمومی نیمه دولتی
imbricate
نیمه نیمه روی هم گذاشتن
semi naufragium
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
half life
نیمه عمر تشعشعی موادرادیواکتیو نیمه عمر
beneficial occupancy
اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
from mid may to mid june
از نیمه ماه تا نیمه ماه جون
semifinal
مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
quiz
امتحان
assays
امتحان
assay
امتحان
examination
امتحان
quiz
[American]
امتحان
test
امتحان
examinations
امتحان
check
امتحان
checked
امتحان
quizzes
امتحان
tries
امتحان
try
امتحان
trial
امتحان
examination
امتحان
checks
امتحان
tentatively
من باب امتحان
trial
امتحان
tests
امتحان
tested
امتحان
trials
امتحان
inspection
امتحان
checking
امتحان
test
امتحان
examinations
امتحان ها
tests
امتحان ها
trials
امتحان ها
tries
امتحان کردن
examinee
امتحان شونده
try
امتحان کردن
examine
امتحان کردن
examination
امتحان ازمایش
test anxiety
اضطراب امتحان
preliminary
امتحان مقدماتی
preliminaries
امتحان مقدماتی
To flunk a course . To fail an exam.
در امتحان رد شدن
essay examination
امتحان انشایی
examinable
قابل امتحان
vivas voce
امتحان شفاهی
examined
امتحان کردن
examination anxiety
اضطراب امتحان
examines
امتحان کردن
put to test
امتحان کردن
to make a trial of
امتحان کردن
qualifying examination
امتحان صلاحیت
temptation
ازمایش امتحان
temptations
ازمایش امتحان
crucible
امتحان سخت
examinee
امتحان دهنده
crucibles
امتحان سخت
pretest
امتحان مقدماتی
examinations
امتحان ازمایش
proctor
نافر امتحان
to bring to the proof
امتحان کردن
examining
امتحان کردن
unsight
امتحان نکرده
tripos
امتحان حساب
to take an examination
امتحان دادن
probational
ازمایش امتحان
to give an examination
امتحان کردن
bar examination
امتحان وکالت
experiments
امتحان عمل
unchecked
<adj.>
امتحان نشده
unaudited
<adj.>
امتحان نشده
assays
امتحان عیارگری
experimented
امتحان عمل
experiment
امتحان عمل
unverified
<adj.>
امتحان نشده
untested
<adj.>
امتحان نشده
uninspected
<adj.>
امتحان نشده
unexamined
<adj.>
امتحان نشده
assay
امتحان عیارگری
unevaluated
<adj.>
امتحان نشده
probation
ازمایش امتحان
examiner
امتحان کننده
examiners
امتحان کننده
tests
امتحان کردن
test
امتحان محک
experimenting
امتحان عمل
test
امتحان کردن
trials
امتحان کردن
trials
ازمایش امتحان
trial
امتحان کردن
trial
ازمایش امتحان
tested
امتحان محک
tests
امتحان محک
tested
امتحان کردن
hold water
از امتحان درست درامدن
to do a test
امتحان کتبی نوشتن
to write an exam
امتحان کتبی نوشتن
try (something) out
<idiom>
امتحان کردن(چیزی)
tests
ازمایش کردن امتحان
tested
ازمایش کردن امتحان
to buy on trial
بشرط امتحان خریدن
checked
امتحان کردن بازرسی
testable
امتحان پذیر ازمایشی
reexamine
دوباره امتحان کردن
test
ازمایش کردن امتحان
to give an examination
صورت امتحان دادن
check
امتحان کردن بازرسی
try on
<idiom>
امتحان کردن لباس
I'd like to try ...
من میخواهم ... را امتحان کنم.
viva voce
شفاها امتحان شفاهی
invigilated
در امتحان نظارت کردن
invigilates
در امتحان نظارت کردن
invigilating
در امتحان نظارت کردن
check lock
ساعت امتحان کننده
checks
امتحان کردن بازرسی
invigilate
در امتحان نظارت کردن
matriculation
امتحان ورودی دانشگاه کنکور
palpate
لمس کردن امتحان نمودن
graduate record examination
امتحان ورودی بعد ازلیسانس
gre
امتحان ورودی بعد از لیسانس
To pass the exam on the first try.
یک ضرب در امتحان قبول شدن
acid test
وسیلهء ازمایش امتحان با اسید
To purchase on approval .
بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
pretest
امتحان مقدماتی بعمل اوردن
to check out something
چیزی را بررسی یا امتحان کردن
to get a pass in physics
در امتحان فیزیک قبول شدن
to try something on
چیزی را برای امتحان پوشیدن
to put to proof
امتحان کردن محک زدن
To mark the examination papers .
ورقه های امتحان رانمره دادن
placements
تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
placement
تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
The exam was too easy for words .
امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
ordeals
امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
ordeal
امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
to try on
برای امتحان پوشیدن بطورازمایش اغازکردن
shibboleth
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
test paper
کاغذ مخصوص ازمایش ورقه امتحان
shibboleths
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
cramming
خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed
خودرا برای امتحان اماده کردن
cram
خودرا برای امتحان اماده کردن
urinoscopy
پیشاب بینی امتحان ادرار فسر
How many students passed the exam?
چند نفر در امتحان قبول شدند؟
crams
خودرا برای امتحان اماده کردن
great go
امتحان نهایی در دانشگاه برای گرفتن درجه
He feels shame at failing in his exam .
ازاینگه در امتحان مردود شده خجالت می کشد
he went out in the poll
امتحان دانشگاه را گذراندولی امتیاز ویژهای نگرفت
to try something completely new
<idiom>
چیزی
[روشی ]
کاملا متفاوت امتحان کردن
greats
امتحان نهایی دردانشگاه برای گرفتن درجه
high test
امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
score
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scores
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scored
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
semis
نیمه
half deck
نیمه پل
semi
نیمه
part way
نیمه
moiety
نیمه
mid
نیمه
division line
خط نیمه
midnight
نیمه شب
stiffish
نیمه شق
in noon of night
در نیمه شب
mid-
نیمه
semi skilled
نیمه ماهر
semisynthetic
نیمه ترکیبی
semi official
نیمه رسمی
semiautomatic
نیمه خودکار
second half
نیمه دوم
semicinductor
نیمه رسانا
semiterrestrial
نیمه خاکی
semisynthetic
نیمه مصنوعی
semi trailer
نیمه یدک
semiactive
نیمه فعال
semicinductor
نیمه هادی
semiaquatic
نیمه ابزی
semirigid
نیمه سخت
semiarid
نیمه خشک
semisolid
نیمه جامد
semiskilled
نیمه ماهر
semiarboreal
نیمه درختی
semitranslucent
نیمه کدر
quasi public
نیمه دولتی
quasi private
نیمه خصوصی
subliminal
نیمه خوداگاه
subliminally
نیمه خوداگاه
subacute
نیمه حاد
subadult
نیمه بالغ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com