English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
To regain consciousness. to come to. امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
Other Matches
I am not in the mood. حال وحوصله ندارم
i have no work today امروز کاری ندارم
I am [will be] busy this afternoon . امروز بعد از ظهر وقت ندارم.
I'll get there when I get there. <proverb> حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
i have no knowledge of it هیچ اگاهی از ان ندارم اطلاعی از ان ندارم
to work with a will بامیل کارکردن با شوق وذوق کارکردن
it has escaped my remembrance در یاد ندارم بخاطر ندارم
The patience of job. صبر ایوب ( صبر وحوصله بی نهایت زیاد )
toad eater امروز
this day امروز
today امروز
to day امروز
it is nowrooz to day امروز
i have nothing ندارم
nowaday مال امروز
there was no mail to day امروز کاغذنداشتیم
this d. a week یک هفته از امروز
this morning امروز بامداد
This very day . همین امروز
he wears a new suit to day امروز جامه
today of all days مخصوصا امروز
Today me, tomarrow thee. <proverb> امروز من,فردا تو .
he has no temperature to day امروز تب ندارد
I am dead broke . I am penniless. یک غاز هم ندارم
Are there any letters for me? من نامه ای ندارم؟
I don't have a spoon. من قاشق ندارم.
I don't have a knife. من چاقو ندارم.
I don't have a fork. من چنگال ندارم.
Are there any messages for me? من پیغامی ندارم؟
i have no objection to that به ان اعتراضی ندارم
i dont meant it مقصودی ندارم
i am not in حالش را ندارم
i cannot bear him حوصله او را ندارم
i am not a with him با او اشنایی ندارم
I need them today. من آنها را امروز میخواهم.
this da y month یک ماه دیگر از امروز
he is in to day امروز در خانه است
What do you feel like having today? امروز تو به چه اشتها داری؟
Today I took laxatives. امروز مسهل خورده ام.
He was not supposed to come today . قرارنبود امروز بیاید
What is todays date ? تاریخ امروز چیست ؟
there was no mail to day امروز پست نبود
A week from today هفت روز پس از امروز
i do not feel like working کار کردن ندارم
i do not have the courage جرات انرا ندارم
I have nothing to do with politics. کاری به سیاست ندارم
i am out of p with it دیگرحوصله انرا ندارم
I am sore at her. Iam bitter about her. ازاودل خوشی ندارم
I cant do any crystal – gazing . علم غیب که ندارم
i am reluctant to go میل ندارم بروم
i reck not of danger من باکی از خطر ندارم
I have no place (nowhere) to go. جایی ندارم بروم
I'm fine with it. <idiom> من باهاش مشکلی ندارم.
My pain has gone. دیگر درد ندارم.
I'm up to my ears <idiom> فرصت سر خاراندن ندارم
I have nothing to do with him . با اوسر وکاری ندارم
No harm meant! قصد اهانت ندارم!
No offence! قصد اهانت ندارم!
I have no small change. من پول خرد ندارم.
I'm not worth it. من ارزش اونو ندارم.
I don't like this. من این را دوست ندارم.
I have nothing against you . با شما مخالفتی ندارم
never put off till tomorrow what may be done today <proverb> کار امروز به فردا مفکن
romaic زبان بومی یونان امروز
She wont show up today. امروز پیدایش نمی شود
Delays are dangerous. <proverb> کار امروز به فردا مینداز.
I'll be at home today . امروز منزل خواهم بود
He is in no condition (not fit)to work. امروز خیلی سر حالم ( شنگول )
present maid prospective bride دوشیزه امروز عروس فردا
romaika رقص ملی یونان امروز
Have you had a blowle movement today ? شکمتان امروز کار کرده ؟
Never put off tI'll tomorrow what you can do today . کار امروز را به فردا نیانداز
the press of modern life فشارو نیازمندیهای زندگی امروز
My voice is not clear today. صدایم امروز صاف نیست
I am very busy today . امروز خیلی کار دارم
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
I have no doubt that you wI'll succeed. تردیدی ندارم که موفق می شوید
i have nothing else هیچ چیز دیگر ندارم
i have no other place to go جای دیگری ندارم که بروم
I cant take (stand) it any longer. بیش از این تاب ندارم
i cannot a to buy that استطاعت خرید انرا ندارم
I am minding my own business. کاری بکار کسی ندارم
That is fine by me if you agree. اگر موافقی من هم حرفی ندارم
I am tied up ( engaged ) on Saturday . شنبه گرفتارم ( وقت ندارم )
I have nothing to declare. کالای گمرکی همراه ندارم.
She is not concerned with all that . با این کارها کاری ندارم
I have lost my interest in football . دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
I have nothing more to say . دیگر عرضی نیست ( ندارم )
I dont wish ( want ) to malign anyone . میل ندارم بد کسی را بگویم
I don't have it in my power to help you. من توانایی کمک به شما را ندارم.
I dislike dull colors . رنگهای مات را دوست ندارم
I havent heard of her for a long time. مدتها است از او خبری ندارم
go کارکردن
to pull together با هم کارکردن
goes کارکردن
act کارکردن
inactivate بی کارکردن
acted کارکردن
work کارکردن
worked کارکردن
Today is my lucky day. امروز روز خوش بیاری من است
I am in an exuberant mood today . امروز خیلی کیفم کوک است
we had a heavy p to day امروز نامههای بسیاری ازپست داشتیم
We wI'll be notified(informed)of the results today. امروز جواب کار معلوم می شود
It is a cool day today. امروز هوا خنک کرده است
She was off hand with me today. امروز بامن سر سنگین بود ( بی اعتنا ء )
Today's weather is mild by comparison. در مقایسه هوای امروز ملایم است.
I weighed myself today . امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
today of all days از همه روزها امروز [باید باشد]
Dont leave off tI'll tomorrow what you can do today . کار امروز به فردا مگذار (میفکن )
It is foul weather today . امروز هوا خیلی گند است
We had a nice long walk today. امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
do you want it done to day ایا میخواهید امروز کرده شود
ido not feel my legs نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
I have no claim to this house. نسبت به این خانه ادعایی ندارم
I am not concerned with whether or not it was tru the mI'll . با راست ودروغ بودن آن کاری ندارم
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
I dont have an earthly chance. کمترین شانس راروی زمین ندارم
You must be joking (kidding). شوخی می کنی ( منکه باور ندارم )
It is of no interest to me at all. من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate. فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
collaborated باهم کارکردن
collaborates باهم کارکردن
collaborating باهم کارکردن
upping اجرا یا کارکردن
upped اجرا یا کارکردن
slaves سخت کارکردن
up اجرا یا کارکردن
slaving سخت کارکردن
slaved سخت کارکردن
speed سریع کارکردن
overworks زیاد کارکردن
overworking زیاد کارکردن
overworked زیاد کارکردن
overwork زیاد کارکردن
fag سخت کارکردن
operation کارکردن با یک وسیله
fags سخت کارکردن
run کارکردن موتور
runs کارکردن موتور
speeds سریع کارکردن
speeding سریع کارکردن
collaborate باهم کارکردن
cooperate باهم کارکردن
counterwork برخلاف کارکردن
to pull a lone oar تنها کارکردن
to work cheap بامزدکم کارکردن
overlabour زیاد کارکردن
to act jointly باهم کارکردن
to work together باهم کارکردن
to paddle one's own canoe مسقلانه کارکردن
slave سخت کارکردن
cowork باهم کارکردن
toa for a job or position درخواست کارکردن
Can I go earlier today, just as a special exception? اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
So what's today? امروز چه خبر [تازه ای] است؟ [اصطلاح روزمره]
do the trick <idiom> خیلی خوب کارکردن
knuckle down <idiom> مشتاقانه شروع به کارکردن
refits دوباره اماده کارکردن
to peg a way at some work پیوسته درسرچیزی کارکردن
refit دوباره اماده کارکردن
moonlighting بطور قاچاقی کارکردن
moonlights بطور قاچاقی کارکردن
refitting دوباره اماده کارکردن
refitted دوباره اماده کارکردن
moonlight بطور قاچاقی کارکردن
moonlighted بطور قاچاقی کارکردن
passage رویداد کارکردن مزاج
functions عمل کردن کارکردن
gears کردن اماده کارکردن
geared کردن اماده کارکردن
gear کردن اماده کارکردن
dejecta کارکردن مزاج مریض
fit to work اماده برای کارکردن
fit to work شایسته یاقابل کارکردن
geologize در زمین شناسی کارکردن
automation بطور خودکار کارکردن
functioned عمل کردن کارکردن
qualified for work شایسته یاقابل کارکردن
function عمل کردن کارکردن
to act independently of others مستقلانه یا جداگانه کارکردن
passages رویداد کارکردن مزاج
It is due to be signed this afternoon . قرار است امروز بعد از ظهر به ا مضاء برسد .
Does it have to be today (of all days)? این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
I don't socialize much these days. این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself . بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
i have no idea of that هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
I dont mean to intrude . قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
grinds اسیاب شدن سخت کارکردن
labourvi رنج بردن سخت کارکردن
telecommuting عمل کارکردن با کامپیوتر در یک محل
geometrize از روی قواعد هندسی کارکردن
grind اسیاب شدن سخت کارکردن
to work it <idiom> روی چیزیی کارکردن و حل کردن
frob کارکردن با دسته فرمان وماوس
drudges جان کندن بیمیلانه کارکردن
drudge جان کندن بیمیلانه کارکردن
To work like a beaver . مشتاقانه وتر وفرز کارکردن
to turn over واژگون کردن کارکردن دراوردن
to work at a high pressure با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com