Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 296 (14 milliseconds)
English
Persian
workability
امر عملی
Search result with all words
workable
عملی
state
مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
state-
مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
stated
مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
states
مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
stating
مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
pop
بسرعت عملی انجام دادن
popped
بسرعت عملی انجام دادن
pops
بسرعت عملی انجام دادن
stop
انجام ندادن عملی
stopped
انجام ندادن عملی
stopping
انجام ندادن عملی
stops
انجام ندادن عملی
complete
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completed
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completes
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completing
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
circuit
ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
circuits
ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
high
عملی که در آن افزودن رقم نقل به جمع کننده باعث رقم نقلی خروجی شود
highest
عملی که در آن افزودن رقم نقل به جمع کننده باعث رقم نقلی خروجی شود
highs
عملی که در آن افزودن رقم نقل به جمع کننده باعث رقم نقلی خروجی شود
avalanche
عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود
avalanches
عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود
cyclic
عملی که مرتب تکرار میشود
viability
امکان عملی
utopian
خیالی و غیر عملی
operational
عملی
wherewithal
چیزی که بوسیله ان عملی قابل اجراست
skill
مهارت عملی داشتن
time
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
timed
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
times
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
pluralism
عقیده مبتنی برلزوم دخالت کلی و عملی موسسات و مجامع غیر دولتی در امر اداره مملکت
protection
عملی که مانع کپی گرفتن از دادههای محرمانه افراد بدون اجازه میشود.
register
انجام عملی به یک محرک
registering
انجام عملی به یک محرک
registers
انجام عملی به یک محرک
objective
عملی
objectives
عملی
post
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post-
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
posted
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
posts
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
boomerang
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranged
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranging
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomerangs
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
intervention
هر عملی که ازناحیه یک دولت صادر شده نتیجه ان تزلزل حاکمیت واستقلال داخلی و خارجی کشور دیگری باشد
interventions
هر عملی که ازناحیه یک دولت صادر شده نتیجه ان تزلزل حاکمیت واستقلال داخلی و خارجی کشور دیگری باشد
carried
عملی که در آن یک وام در جمع کننده تولید وام میکند و همه در یک عمل رخ می دهند
carries
عملی که در آن یک وام در جمع کننده تولید وام میکند و همه در یک عمل رخ می دهند
carry
عملی که در آن یک وام در جمع کننده تولید وام میکند و همه در یک عمل رخ می دهند
carrying
عملی که در آن یک وام در جمع کننده تولید وام میکند و همه در یک عمل رخ می دهند
terrorism
عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
threshholds
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
threshold
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
thresholds
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
unlock
عملی که به کاربران دیگر امکان نوشتن فایل یا دستیابی به سیستم میدهد
unlocking
عملی که به کاربران دیگر امکان نوشتن فایل یا دستیابی به سیستم میدهد
unlocks
عملی که به کاربران دیگر امکان نوشتن فایل یا دستیابی به سیستم میدهد
inoperative
غیر عملی
operative
عملی
operatives
عملی
instruction
کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
instructions
کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
experimental
عملی
hold
بخشی از برنامه که تکراری میشود تا توسط عملی قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هسیم از صفحه کلید یا وسیله
holds
بخشی از برنامه که تکراری میشود تا توسط عملی قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هسیم از صفحه کلید یا وسیله
case
دستور یا عملی که وقتی عمل میکند که حروف به صورت مشخصی وارد شوند
cases
دستور یا عملی که وقتی عمل میکند که حروف به صورت مشخصی وارد شوند
compulsion
وسواس عملی
compulsions
وسواس عملی
realpolitik
سیاست عملی
effect
عملی کردن معلول
effected
عملی کردن معلول
effecting
عملی کردن معلول
key
کاغذی که روی کلیدهای صفحه کلید چسبیده میشود تا تابع خاص آنها را برای عملی بیان کنند
operation
عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
operation
بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operate
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
operated
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
operates
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
option
عملی که انتخاب میشود
options
عملی که انتخاب میشود
kernel
توابع دستوری ابتدایی اصلی که پایهای برای هر عملی در سیستم کامپیوتری است
kernels
توابع دستوری ابتدایی اصلی که پایهای برای هر عملی در سیستم کامپیوتری است
loop
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
looped
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
loops
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
de facto
عملی
down to earth
عملی
down-to-earth
عملی
verb
دستورالعمل انجام عملی
verbs
دستورالعمل انجام عملی
logging
عملی باز کردن عملیات در یک سیستم
tort
عملی که میتواندموجب موضوع دعوی مدنی باشد
torts
عملی که میتواندموجب موضوع دعوی مدنی باشد
notification
عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
decision
علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
Other Matches
feasible
عملی
operable
عملی
performable
عملی
pracitcable
عملی
practic
عملی
pragmatics
عملی
factual
عملی
ex post
عملی
business like
عملی
factually
عملی
practicable
عملی
practical
<adj.>
عملی
pragmatic
عملی
practicals
عملی
empirical
عملی
applied
عملی
applicative
عملی
applicatory
<adj.>
عملی
achievable
<adj.>
عملی
makable
<adj.>
عملی
purposive
<adj.>
عملی
makeable
<adj.>
عملی
purposeful
<adj.>
عملی
purpose-built
<adj.>
عملی
proper
<adj.>
عملی
manageable
<adj.>
عملی
possible
[doable, feasible]
<adj.>
عملی
practicable
<adj.>
عملی
functional
<adj.>
عملی
convenient
<adj.>
عملی
executable
<adj.>
عملی
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
عملی
workable
<adj.>
عملی
suitable
<adj.>
عملی
useful
<adj.>
عملی
feasible
<adj.>
عملی
doable
<adj.>
عملی
makable
[spv. makeable]
<adj.>
عملی
handy
<adj.>
عملی
contrivable
<adj.>
عملی
utilitarian
[useful]
<adj.>
عملی
feasibly
بطور عملی
folderol
غیر عملی
impracticable
<adj.>
غیر عملی
logical empiricism
منطق عملی
logical empiricism
فلسفه عملی
feasibilty
عملی بودن
logical positivism
منطق عملی
inexecutable
<adj.>
غیر عملی
unfeasible
<adj.>
غیر عملی
inapplicability
عملی نبودن
defacto recognition
شناسایی عملی
bring into being
عملی کردن
practical joke
شوخی عملی
application
[applicability]
عملی بودن
availability
عملی بودن
activity catharsis
پالایش عملی
positive
یقین عملی
put ineffect
عملی کردن
impractical
غیر عملی
usability
عملی بودن
applied research
تحقیقات عملی
applied research
تحقیق عملی
logical positivism
فلسفه عملی
training
آموزش عملی
accomplish
عملی کردن
bring inbeing
عملی کردن
carry out
عملی کردن
execute
عملی کردن
fulfill
[American]
عملی کردن
make a reality
عملی کردن
put into practice
عملی کردن
put into effect
عملی کردن
actualise
[British]
عملی کردن
carry ineffect
عملی کردن
implement
عملی کردن
put inpractice
عملی کردن
carry into effect
عملی کردن
actualize
عملی کردن
practical jokes
شوخی عملی
airy-fairy
غیر عملی
operationalism
مکتب عملی
operationism
مکتب عملی
performance test
ازمون عملی
to give effect to
عملی کردن
practicableness
عملی بودن
practicably
بطور عملی
practical art
هنر عملی
practical capacity
گنجایش عملی
practical unit
واحدهای عملی
practicalness
عملی بودن
pratique
تمرین عملی
put in practice
عملی کردن
self action
خود عملی
to put in practice
عملی کردن
usefulness
عملی بودن
workable competition
رقابت عملی
make something happen
عملی کردن
feasible
امکان عملی
applicability
عملی بودن
worked
عملی شدن
work
عملی شدن
utilization
استفاده عملی
inapplicable
غیر عملی
pragmatism
فلسفه عملی
practicability
عملی بودن
practicalities
عملی بودن
practicality
عملی بودن
fall to
به عملی دست زدن
It is not possible ( feasible , practicable) .
اینکار عملی نیست
on the job
حین کار عملی
pragmatism
جنبه عملی قطعیت
plan implementation
عملی کردن برنامه
operatively
بطور موثر یا عملی
practical system
دستگاه یکانهای عملی
ism
سیستم عملی گرایش
pragmatist
پیرو فلسفه عملی
impracticability
غیر عملی بودن
sensibleness
عملی بودن اگاهی
functional residual capacity
فرفیت باقیمانده عملی
applied economics
علم اقتصاد عملی
positivism
فلسفه عملی ومثبت
top-heavy
افتادنی غیر عملی
top heavy
افتادنی غیر عملی
impracticable
غیر عملی بیهوده
interrupting
انجام عملی پس از تشخیص وقفه
infeasible
غیر عملی اجراء نشدنی
interrupt
انجام عملی پس از تشخیص وقفه
polytechnical
وابسته به علوم عملی مختلف
businesslike
دارای صورت کار عملی
polytechnics
وابسته به علوم عملی مختلف
polytechnic
وابسته به علوم عملی مختلف
pull-in
نقشه یا عملی را متوقف ساختن
obsessive compulsive state
حالت وسواس فکری- عملی
pull in
نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull-ins
نقشه یا عملی را متوقف ساختن
interrupts
انجام عملی پس از تشخیص وقفه
waste instruction
دستوری که عملی انجام نمیدهد.
Suit the action to the word.
حرفی را فورا" عملی کردن
obsessive compupsive disorer
روان رنجوری وسواسی فکری- عملی
overt act
عملی که در عالم خارج محسوس باشد
That's out of the question.
این غیرممکن است که عملی بشود.
His wish was fulfI'lled.
آرزویش عملی شد (جامه عمل گرفت )
Your proposal has little practical value .
پیشنهادتان ارزش عملی چندانی ندارد
tie up
<idiom>
آرام یا متوقف کردن حرکت یا عملی
logistic curve
منحنی نمایش عملی که بیشتربشکل S است
leiter international performance test
ازمون عملی بین المللی لایتر
fasts
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fastest
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fasted
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fast
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
biologic
بدست امده اززیست شناسی عملی
utopianism
تهیه طرحهای غیر عملی برای اصلاحات
pragamatist
کسیکه عملی بودن هر چیز راضر ر میداند
backwash
اضطراب یااشفتگی بعداز انجام عملی عواقب
acetiam
برای عملی تا قاضی بتواند رای خود را بدهد
interrupt
توقف ارسال طبق عملی در مرحله نهایی سیستم
monadic operator
عملی که از یک عملوند برای تولید نتیجه استفاده میکند
positive control
کنترل عملی عبور و مرورهواپیماهای خودی در فضای هوایی
wait loop
پردازندهای که یک حلقه برنامه را تکرار میکند تا عملی رخ دهد
pintner patterson scale of
Tests Performance مقیاس ازمونهای عملی پینتر- پترسون
roadwork
تمرین عملی برای مسابقات مشت زنی و غیره
No way!
این غیرممکن است که عملی بشود.
[اصطلاح روزمره]
interrupts
توقف ارسال طبق عملی در مرحله نهایی سیستم
interrupting
توقف ارسال طبق عملی در مرحله نهایی سیستم
service practice
مشق پای قبضه جنگ افزار تمرین عملی
utopism
خیالبافی تهیه طرحهای غیر عملی برای اصلاحات
concerted action
عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
estopel
عملی که باعث میشود عامل از طرح دعوی یاادعا یا تکذیب و انکار
op code
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را مشخص میکند
connective
نشانه بین دو عملوند که نشان دهنده عملی است که باید انجام شود
repetitive stress injury
دردی دربازو کسی که عملی را چندین بارانجام دهد مثل وقتی که ترمینال کامپیوترکارمیکند
repetitive strain injury
دردی دربازو کسی که عملی را چندین بارانجام دهد مثل وقتی که ترمینال کامپیوترکارمیکند
black book
دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
steady state
مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
functionalism
عقیده بر اینکه شکل وساختمان بایستی منطبق با احتیاج باشد اعتقادباستفاده عملی از شغل وپیشه
bench check
ازمایش عملی روی قطعه بازشده از بدنه هواپیما به منظور تعیین قابلیت ادامه کار
Boolean connective
حروف و نشانه ها در یک عمل Boolen که عملی که باید روی عملوندها انجام شود بیان میکند
common nuisance
منظور عملی است که باعث اضرار جامعه به طور کلی شود و تاثیر ان متوجه فرد خاص نباشد
decisions
علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
go to sleep
اصطلاحی برای توقف کامیپوتریا عدم امکان انجام عملی توسط کامپیوتر به دلیل گرفتار شدن در یک حلقه نامحدود
combined speed indicator
عقربه نشان دهنده سرعت علمی و عملی سرعت نمای مرکب
de jure recognition
شناسایی کامل و دایمی و بدون قیدوشرط یک دولت که در مقابل ان شناسایی عملی وجود دارد
keystroke
برسی هر کلید انتخاب شده برای اطمینان یافتن از اینکه برای عملی مناسب است
unfriendly act
هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
dynamically
توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
dynamic
توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
work
موثر واقع شدن عملی شدن کار
worked
موثر واقع شدن عملی شدن کار
do nothing instruction
دستور برنامه نویسی که عملی انجام نمیدهد فقط شمارنده برنامه را به آدرس دستور بعدی افزایش میدهد
residents
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
resident
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
keyword
1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
retorsion
عملی است که یک دولت در مقابل عمل دولت دیگری انجام میدهد وعمل اخیر کاملا" مشابه رفتاری است که از دولت اولی سر زده بوده است
apparent altitude
ارتفاع فاهری هواپیما ارتفاع عملی هواپیما
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com