Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English
Persian
badge
امضاء و علامت برجسته و مشخص
badges
امضاء و علامت برجسته و مشخص
Other Matches
ideograph
امضاء یا علامت مخصوص شخص
semiosis
یک سلسله فعل وانفعالات مشخص جانور علامت
jurat
گواهی امضاء وهویت امضاء کننده
beach marker
علامت یا وسیله مشخص کننده ساحل یا تاسیسات ساحلی شاخص خط ساحل
alto-rilievo
[ویژگی های نقش برجسته ای که در آن شکل ها به اندازه ای بیش از نصف ضخامت خود برجسته اند.]
perspective spatial model
مدل برجسته زمین زیر برجسته بین
embossing
طرح برجسته
[برجسته کردن زمینه فرش]
earmarked
نامزد شده مشخص شده علامت گذاری شده
saliency
نکته برجسته موضوع برجسته
embossment
نقوش برجسته برجسته کاری
bas relif
حجاری ونقوش برجسته برجسته
supereminent
برجسته فوق العاده برجسته
salience
نکته برجسته موضوع برجسته
stereoscope
جهان نما دوربین یا عینک برجسته نما مبحث اشکال برجسته
algorithm
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithms
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
stereograph
نوشته یاتصویر برجسته نما برجسته نما کردن
repousse
برجسته نمایاحکاکی برجسته
symbol
اختصار علامت اختصاری علامت تجسمی
cells
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cell
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
He signed with the letter
امضاء با حرف او
signatures
امضاء
signature
امضاء
cosignatory
هم امضاء
sigil
امضاء
ratification
امضاء
symbol
علامت ترسیمی علامت فرمولی
anaglyph
عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
character
نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
characters
نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
signed
امضاء شده
attestation
تصدیق امضاء
unsigned
بدون امضاء
signatures
امضاء کردن
subscribers
امضاء کننده
specimen signature
نمونه امضاء
signer
امضاء کننده
undersigned
دارای امضاء
blank signed cheque
چک سفید امضاء
undersign
امضاء کردن
blank signed document
سفید امضاء
signatories
امضاء کننده
signatory
امضاء کننده
signature
امضاء کردن
subscriber
امضاء کننده
initialling
اولین امضاء
initial
اولین امضاء
initialed
اولین امضاء
monograph
امضاء با یک حرف
john hancock
امضاء اصیل
monographs
امضاء با یک حرف
initialled
اولین امضاء
initials
اولین امضاء
john henry
امضاء اصیل
initialing
اولین امضاء
blank check
چک سفید امضاء شده
attested
تصدیق امضاء کردن
blank check
چک امضاء شده وسفید
attests
تصدیق امضاء کردن
attesting
تصدیق امضاء کردن
signatories
صاحب امضاء امضایی
attest
تصدیق امضاء کردن
signatory
صاحب امضاء امضایی
john henry
امضاء خود سخص
single name paper
سفته دارای یک امضاء
subscript
زیر نویس امضاء
forgeries
امضاء سازی سند
undersigned
امضاء کننده زیر
john hancock
امضاء خود سخص
prothonotary
متصدی امضاء احکام
prontonotary
متصدی امضاء احکام
weŠthe undersigned
ما امضاء کنندگان زیر
forgery
امضاء سازی سند
i had it signed
انرا به امضاء رساندم
quartz clock
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
To authenticate a signature.
تصدیق امضاکردن ( گواهی امضاء )
abusing a blank signed document
سوء استفاده از سفید امضاء
blank check
چک امضاء شده بدون مبلغ
poison pen
نامه بی امضاء وتوهین امیز
descriptor
کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند
endorsement in blank
فهر نویسی به وسیله امضاء تنها
Just sign here and leave at that .
اینجا را امضاء کن ودیگر کارت نباشد
On my way home. . .
اگر سرم راببرند امضاء نخواهم کرد
I wI'll sign for (on behalf of)my brother.
از طرف (سوی )برادرم امضاء خواهم کرد
endorsement
صحه امضاء حواله شرح پشت سند
endorsements
صحه امضاء حواله شرح پشت سند
bingo
علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
I shall not sign this contract in its present from (as it appears).
این قرار داد را بصورت فعلی امضاء نخواهم کرد
locating
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locate
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
masterwork
برجسته
of d.
برجسته
laureate
برجسته
kenspeckle
برجسته
rilievo
برجسته
in relief
برجسته
relievo
برجسته
illustrous
برجسته
relief emboss
برجسته
pre eminent
برجسته
striking
برجسته
prosilient
برجسته
strikingly
برجسته
stereometric
برجسته
stereometric
خط برجسته
starring
برجسته
outstanding
برجسته
outstandingly
برجسته
cordon bleu
برجسته
convex
برجسته
predominant
برجسته
eminent
برجسته
distinguished
برجسته
crowned
برجسته
staring
برجسته
par excellence
برجسته
ridged
برجسته
mainlining
برجسته
mainlines
برجسته
mainlined
برجسته
mainline
برجسته
illustrated
برجسته
pre-eminent
برجسته
prime
برجسته
conspicuous
برجسته
prominent
برجسته
dominant
برجسته
overriding
برجسته
raised
برجسته
illustrious
برجسته
noted
برجسته
salient
برجسته
primed
برجسته
primes
برجسته
torose
برجسته
exaggerated stereoscopy
برجسته بین
high relief
نقوش برجسته
mezzo relief
نیم برجسته
fash butt welding
جوش برجسته
mezzo rillievo
نیم برجسته
predominantly
بطور برجسته
front face
سطح برجسته
premiers
هنرپیشه برجسته
half relief
نیم برجسته
magnific
معروف برجسته
laureatel
شاعر برجسته
swell
برجسته شیک
feats
کار برجسته
feat
کار برجسته
swelled
برجسته شیک
milestone
مرحله برجسته
milestones
مرحله برجسته
swells
برجسته شیک
in relief
بطور برجسته
distinguished
برجسته مهم
illustriously
برجسته وار
poet laureate
شاعر برجسته
embossed alphabet
الفبای برجسته
contour map
نقشه برجسته
effigy
تصویر برجسته
acrography
گچ کاری برجسته
topography
برجسته نگاری
boss
ارباب برجسته
bossed
ارباب برجسته
basso relief
برجسته کوتاه
bas relif
نقش کم برجسته
bosses
ارباب برجسته
bossing
ارباب برجسته
effigies
تصویر برجسته
embossed
برجسته شده
anaglyph
تزئینات برجسته
anaglyph
حجاری برجسته
drop shadow
سایه برجسته
egregious
برجسته نمایان
humdingers
تفوق برجسته
bas relief
برجسته کوتاه
bas relief
نقش کم برجسته
emboss
برجسته کردن
bas-relief
برجسته کوتاه
bas-relief
نقش کم برجسته
premier
هنرپیشه برجسته
bas-reliefs
برجسته کوتاه
bas-reliefs
نقش کم برجسته
premiere
هنرپیشه برجسته
premiered
هنرپیشه برجسته
premieres
هنرپیشه برجسته
premiering
هنرپیشه برجسته
humdinger
تفوق برجسته
alto relievo
برجسته بلند
to create an image for oneself as somebody
برجسته شدن
leading
عمده برجسته
raised figure
طرح برجسته
stand out
برجسته بودن
stand out
برجسته عالی
eminently
بطور برجسته
relief
حجاری برجسته
relief
برجسته کاری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com