English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 177 (9 milliseconds)
English Persian
things in action اموال دینی
Other Matches
precepts of god فرایض دینی احکام دینی
community property اموال مشترک زن وشوهر اموال همگانی
impiety بی دینی
indevotion بی دینی
religious دینی
heathenishness بی دینی
ungodliness بی دینی
irreligion بی دینی
perfidy بی دینی
godlessness بی دینی
chos in action حق دینی
impiousness بی دینی
sacraments ایین دینی
religious rites اداب دینی
religious instruction اموزش دینی
religious delusion هذیان دینی
dogmas عقیده دینی
mufti پیشوای دینی
proselytism تبلیغ دینی
religious matters امور دینی
dogma عقیده دینی
martyry بشهادت دینی
irreligiously ازروی بی دینی
orthodoxies راست دینی
impiously از روی بی دینی
ghazi مجاهد دینی
orthodoxy راست دینی
sacrament رسم دینی
sacrament ایین دینی
sacraments رسم دینی
cult ایین دینی
cults ایین دینی
theological school مدرسه علوم دینی
catechesis کتاب تعلیمات دینی
seminary مدرسه علوم دینی
declaration of indulgence اعلام ازادی دینی
adultery بی دینی ازدواج غیرشرعی
mystagogy تفسیر رموز دینی
ritualization انجام شعائر دینی
theologue طلبه علوم دینی
to discharge of an obligation از دینی مبرا کردن
seminaries مدرسه علوم دینی
persuasions اطمینان عقیده دینی
persuasion اطمینان عقیده دینی
chaplains افسر امور دینی
karma سرنوشت مراسم دینی
chaplain افسر امور دینی
hardshell سخت در رعایت ایین دینی
catechisms کتاب سوال وجواب دینی
catechism کتاب سوال وجواب دینی
mosaic d. وضع احکام دینی درزمان موسی
irreligionist کسیکه بمسائل دینی اعتنائی ندارد
ritualistic مبنی بر رعایت ایین ومراسم دینی
theolog دانشمند علم دین طلبه علوم دینی
methodize در اصول وعقاید دینی سخت گیری کردن
sacramentalism اعتقاد به پیروی از مراسم دینی جهت رستگاری
dispensation وضع احکام دینی درهر دوره و عصر
dispensations وضع احکام دینی درهر دوره و عصر
things اموال
chattels اموال
cattles اموال
free thinkers افرادی که ازطریق استدلال منطقی به نتایج دینی می رسند
simony خرید وفروش مناصب روحانی وموقوفات وعواید دینی
stolen goods اموال مسروقه
personalty اموال شخصی
fungible اموال مثلی
property officer افسر اموال
financial property اموال پولی
property book دفتر اموال
distraint توقیف اموال
post property اموال پادگان
personal property اموال شخصی
property voucher سند اموال
installation property اموال قسمت
state property اموال عمومی
tangible property اموال عینی
tangible property اموال ملموس
separate estate اموال شخصی زن
post property اموال پادگانی
things in possession اموال عینی
real property اموال غیرمنقول
distrain ضبط اموال
users انتفاع از اموال
user انتفاع از اموال
capital assets اموال سرمایهای
class i property اموال طبقه 1
chattel اموال منقول
assets مال و اموال
paraphernalia اموال شخصی زن
inventory صورت اموال
class ii property اموال طبقه 2
Salvation Army تشکیلات مسیحیان که هدفش تبلیغ دینی وکمک بفقرا است
inventory فهرست اموال سیاهه
jus disponendi حق واگذار کردن اموال
property officer افسر ذیحساب اموال
offences against property جرائم بر علیه اموال
priceable things اموال یا اشیا قیمتی
appropriation bill صورت ضبط اموال
article of roup اموال مورد حراج
grand larceny سرقت اموال پرقیمت
goods of perishable nature اموال سریع الفساد
contrabanded goods اموال و اشیا قاچاق
replaceable thing اموال یا اشیا مثلی
fisc اموال ضبط شده
property of unknown ownership اموال مجهول المالک
fixed property اموال غیر منقول
goods and chattels اموال و دارائیهای منقول
real estate broker دلال اموال غیرمنقول
sequestration حکم توقیف اموال
ultraist کسیکه در مسائل دینی وسیاسی و مانند انها زیاده روی میکند
salvages اموال نجات یافته از خطر
safeguarding مامور حفافت پرسنل و یا اموال
salvaged اموال نجات یافته از خطر
safeguarded مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguard مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguards مامور حفافت پرسنل و یا اموال
salvage اموال نجات یافته از خطر
foreign توقیف اموال مدیون غایب
accountable property officer's bond دفتر افسر ذیحساب اموال
conclearer of stolen goods مخفی کننده اموال مسروقه
foreign توقیف اموال مدیون خارجی
salvaging اموال نجات یافته از خطر
jus postliminii حق وی نسبت به ان اموال محفوظ است
letters of marque حکم ضبط اموال بیگانگان
indifferentist کسیکه بموضوع عای دینی لاقید است و بشناختن حق ازباطل اهمیتی نمیدهد
ritualize رسمی و تشریفاتی کردن شعائر دینی رابجا اوردن قائل به تشریفات شدن
proponents مقام مسئول اموال یا اجرای کار
misappropriation of public property تصرف غیر قانونی در اموال عمومی
occupancy تملک اموال بلا صاحب متصرف
real action دعوی راجع به اموال غیر منقول
proponent مقام مسئول اموال یا اجرای کار
waveson اموال اب اورده بعد از غرق کشتی
wear and tear از بین رفتن اموال در نتیجه استعمال
three-day retreat گردهمایی سه روزه دور از مردم عمومی [برای دعا کردن، درس دینی و عبادت]
conscription of wealth مصادره اموال در زمان جنگ به وسیله دولت
property disposition ازبین بردان اقلام فرسوده تخریب اموال
hotchpot سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
praemunire حکم توقیف وضبط اموال یاغیان ومتمردین
angary حق کشور متحارب برای استفاده از اموال کشوربیطرف
ransoms وجهی که جهت جلوگیری از ضبط اموال پرداخت میشود
receiver خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
receivers خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
ransom وجهی که جهت جلوگیری از ضبط اموال پرداخت میشود
garnishment اخطاری که به شخصی که اموال دیگری در ید او توقیف شده است
elegit حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
eminent domain قدرت حکومت برای استفاده از اموال خصوصی جهت عموم
pounds محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounded محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pound محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounding محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
jus postliminii هرگاه اموال کسی در جنگ توسط دشمن اخذ و متعاقبا" پس گرفته شود
bill of attainder لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
conveyancing در CL این اصطلاح بیشتر در زمینه تسهیل معاملات مربوط به اموال غیر منقول مصداق دارد
receiver ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
deed در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
receivers ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
deeds در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
real representative قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
real ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
condemnations ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
condemnation ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
sumptuary law قانونی که با منع استفاده از بعضی اموال مصرفی جلو مخارج مصرفی زیاد را می گیرد
recaption مقابله به مثل کردن در مورد ضبط اموال یازندانی کردن زن و فرزند وخدمه شخص
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
dediction of way هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
dedication اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
plene administravit بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
dedications اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
tailed واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
tails واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
accretion افزایش بهای اموال افزایش میزان ارث
tail واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
estate by curtesy در CLقسمتی از اموال زوجه است که پس از فوتش به طریق عمری به زوج به زوج منتقل میشود لیکن به وارث وی نمیرسد
fixed capital سپرده ثابت اموال ثابت یکان
imprescriptible وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
self defense دفاع از نفس دفاع از خود یا اموال خود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com